مشاعره مشاعره حرف " چ "

[پایان]

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده‌ام ای غم به گمانم

 

[ill_mah]

چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!

به هیچ‌ک.س نمی‌دهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش می‌خرم

قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیده‌ام
که‌ هرچه سنگ می‌زنی زِ بامِ تو نمی‌پرم

اگرچه بی‌وفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمی‌برم

به آب طعنه می‌زند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم

چقدر واژه ساختم که‌ موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم

 

[پایان]

چه حالتست من خسته را نمیدانم
که هر چه جز دل خود میخورم زیان دارد

 

[پایان]

چنان به موی تو آشفته‌ام به‌بوی تو مسـ*ـت
که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست

 

[ام کا اچ p.r]

چراغِ مطلعِ صبحم نشسته ست
فروغِ مقطعِ شامم برفته ست

 

[پایان]

چه بود سود از آن عمر که بی‌دوست رود
چه بود فایده از چشم چو بینایی نیست

 

[vian]

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت​

 

[Pari]

چه خوش‌ست راز گفتن به حریف نکته‌سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد

 

[Pari]

چه خسته‌ایم،
شب خواب جاودانه کجاست؟

#هادی_محمدحسنی

 

[Pari]

چه بگویم؟ نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دوتاست؟
به همم ریخته است گیسویی
به همم ریخته است مدتهاست