جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی معرفی برترین رمان‌نویسان زن ایرانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط حنا نویس با نام معرفی برترین رمان‌نویسان زن ایرانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,466 بازدید, 63 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع معرفی برترین رمان‌نویسان زن ایرانی
نویسنده موضوع حنا نویس
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط حنا نویس
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
۱۱. غزاله علیزاده

1671955398311.png


فاطمه عليزاده با نام مستعار غزاله، متولد بهمن ۱۳۲۷ در مشهد و در گذشته‌ي ۲۱ ارديبهشت ۱۳۷۵ است. عليزاده نويسنده‌ي ايراني است که از آثار مشهور او مي‌توان به رمان دو جلدي خانه‌ي ادريسي‌ها اشاره کرد. او نويسندگي را از دهه‌ي ۴۰ خورشيدي و با انتشار داستان‌هاي کوتاه در مشهد آغاز کرد. عليزاده دو بار ازدواج کرد. بار نخست با بيژن الهي، که حاصل آن يک دختر به نام سلمي است، و بار ديگر با محمدرضا نظام شهيدي.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
عليزاده در کنکور؛ رشته‌ي ادبيات فارسي در مشهد و حقوق و فلسفه در تهران قبول شد و به خواست مادرش در رشته‌ي حقوق ادامه تحصيل داد و با مدرک ليسانس علوم سياسي از دانشگاه تهران به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و در رشته‌ي فلسفه و سينما ادامه تحصيل داد. در واقع او ابتدا براي دکتراي حقوق به پاريس رفت ولي با زحمت زياد رشته‌اش را به فلسفه‌ي اشراق تغيير داد و قصد داشت پايان‌نامه‌اش را درباره‌ي مولوي بنويسد، که با مرگ ناگهاني پدرش آن را نيمه‌کاره رها کرد.

وي نويسندگي را از دهه‌ي ۱۳۴۰ و با چاپ داستان‌هاي خود در مشهد آغاز کرد. سفر ناگذشتني، نام نخستين مجموعه داستان غزاله است که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد اما از معروف‌ترين آثار وي مي‌توان به رمان دو جلدي خانه‌ي ادريسي‌ها و مجموعه داستان چهارراه اشاره کرد. خانه‌ي ادريسي‌ها سه سال پس از مرگ غزاله، جايزه‌ي بيست سال داستان‌نويسي را از آن خود کرد.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
علیزاده نویسنده‌ای با نویسنده‌ای با نثری استخوان‌دار، پیچیده و در عین حال شاعرانه است. علیزاده به تعبیری از «واژه‌بازترین و جمله‌پردازترین» نویسندگان تاریخ ایران بود. دختری خراسانی و زنی‌زیبارو که سرانجام در شهری شمالی از شرِ سرطان از خیرِ زندگی دست شست و به زندگی‌اش پایان داد. نویسنده‌ی رمان خانه‌ی ادریسی‌ها و مجموعه داستان دومنظره. آثار او راحت‌الحلقوم نیستند، خواندنشان سخت است. کلمات شاید ثقیل و خوددنما باشند، اما خواننده‌ای که خود را با آثار او مانوس یابد، ردپایی از روحِ کلمات او را در نوشته‌های خود احساس خواهد کرد.
قصه‌ي خانه‌ي ادريسي‌ها درباره‌ي شهري به نام عشق آباد است. گروهي به قدرت رسيده که وارد شهر شده‌اند تا حق ستم‌ديدگان را از ثروتمندان بگيرند و آنها را از خانه‌هاشان بيرون کنند و به سزاي کارهاي ناشايستشان برسانند. همه‌ي ماجرا در خانه‌ي بزرگ و کهنه‌اي مي‌گذرد. ادريسي‌ها ساکنان نخستين خانه هستند.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
در بخشي از کتاب مي‌خوانيم:
پيشترها اگر مي‌گفتند مجذوب زني خواهم شد از ته دل مي‌خنديدم؛ هيچ موجودي را بيرون از خودم نمي‌ديدم، تا تو ذره ذره آمدي به درونم؛ با هر نبض من مي‌تپي. فراغتي نيست. انگار بزرگت کرده‌ام، مثل احمق‌ها با خيالت حرف مي‌زنم.

بخشی از همین کتاب :
نزدیک ظهر آمدند. اوّلی ورزیده بود. کلاه کپی بر سر، بینی، ورم کرده و پهن، انگار که لحظه‌یی پیش مشتی بر آن زده بودند. سبیل سیخ سیخ بوری روی لبهای درشت و گلگون او سایه می‌انداخت. لباس سرهم کار بر تن، رکاب شانه چپ افتاده روی بازو، چمدان به دست، وارد شد. با حجب به اطراف نگاه کرد. نفس عمیقی کشید، سی*ن*ه را از عطر گلهای یاس انباشت. ته سیگار خاموش را روی زمین انداخت و با پاشنه کفش له کرد. وهاب و خانم ادریسی روی پلّکان ایستاده بودند. نگران نگاه می‌کردند. مرد وارد سرسرا شد. پای او به میزی گیر کرد. گلدانی افتاد و شکست. محکم قدم برمی‌داشت تا اهل خانه را خبر کند. یاور از ته راهرو آمد. مرد کپی باران خورده را از سر برداشت و زیر بازو گرفت: «قهرمان سلام! (دست را پیش آورد) قهرمان رشید به اهل خانه درود می‌فرستد. بی‌زحمت اتاق مرا نشان بدهید!»
چشمهای یاور فراخ شد. رگ کشیده‌یی روی گردن او ورم کرد: «کدام اتاق؟»
رشید به در تکیه داد: «فرق نمی‌کند. آفتابرو باشد بهتر است. سالهاست که پا درد دارم. تنها زندگی می‌کنم. کلّه سحر می‌روم، بعدازظهر برمی‌گردم. سروصدا هم ندارم.»
«کی گفت بیایید اینجا؟ نشنیده‌اید این خانه صاحب دارد؟»
مرد سیگاری روشن کرد: «چه بهتر! خانه‌های شخصی امنتر است. در خانه‌های عمومی، خودتان که می‌دانید، سروصدا زیاد است. امراض مسری، (بینی را بالا کشید)، اشخاص ناباب که پول آدم را می‌دزدند.»
خانم ادریسی از پلّکان پایین آمد. دست به طارمی می‌گرفت، سکندری می‌خورد و دامن موجدار او به پاشنه‌ها می‌پیچید. رشید خبردار ایستاد. بانوی پیر عینک را جابه‌جا کرد: «اینجا چه می‌خواهید؟»
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
«یک اتاق می‌خواهم قهرمان!»
صدای مرتعش خانم زیر سقف پیچید: «کی به شما گفته اینجا مسافرخانه است؟»
رشید به سیگار پک زد: «آتشکارهای قهرمانِ آتشخانه مرکزی. بروید تماس بگیرید!»
خانم به او نگاه خیره‌یی کرد. مرد چمدان را زمین گذاشت، دستها را به هم مالید، لبخند زد و ده سال جوانتر شد: «عدّه‌یی سر کوچه‌اند، صدایشان کنم؟ (جیبهای کت را گشت و کاغذی چرب و تاخورده بیرون آورد) نگاه کنید! حکم رسمی! (نامه را به بانوی پیر داد) خودتان بگیرید بخوانید!»
خانم ادریسی کاغذ را کنار زد. چند قدم عقب رفت. صورت آتشکاری، پشت شیشه، کنجکاو به آنها نگاه می‌کرد. از نوک سبیل بور و مژه‌های او قطره‌های آب می‌چکید. بینی تیغه‌یی سرخ، چشمهای تبدار خیره و گونه‌های برجسته‌یی داشت. دست رو به گوشها می‌برد، نوک بینی را می‌جنباند، با چشم و ابرو اشاره‌هایی می‌کرد.
بانوی پیر چشم بست و سر را به ستون تکیه داد: «او را از اینجا دور کنید! طاقت دیدنش را ندارم.»
وهاب پایین آمد، روی آخرین پلّه نشست، دست زیر چانه گذاشت و به نقوش اسلیمی قالی خیره شد.
قهرمان رشید پک محکمی به سیگار زد. رو به بانوی پیر کرد: «چشمهایتان را باز کنید! خودش رفت.»
خانم ادریسی به پنجره نگاه کرد. کسی نبود. نفس عمیقی کشید. به یاور گفت: «زود اتاقی به این مرد بده! در همین طبقه، ته راهرو؛ به حیاط هم راه دارد. (از کنج چشم نگاهی به مرد منتظر کرد) قول بدهید بی سروصدا رفت و آمد کنید. درها را یواش ببندید. عطر با خودتان ندارید؟ (رشید به انکار سر تکان داد. خانم ادریسی به وهاب رو کرد) برو معجونت را بیاور! آن نافه کذایی عنبر ماهی.»
«شیره، نه نافه!»
قهرمان رشید به دور و بر نگاه کرد: «شما از کسی می‌ترسید؟»
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
۱۲. منیرو روانی پور

1671955617182.png


منيرو رواني‌پور، متولد ۲ مرداد ۱۳۳۱ در بوشهر است. او نويسنده‌ي فارسي‌زبان ساکن امريکا است. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در بوشهر گذراند و در دانشگاه شيراز روانشناسي خواند. سپس براي ادامه تحصيل به آمريکا رفت و در رشته‌ي علوم تربيتي از دانشگاه، کارشناسي ارشد گرفت.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
رواني‌پور از سال ۱۳۶۰ داستان‌نويسي را شروع کرده‌ است و نخستين کتابش، کنيزو، در سال ۱۳۶۷‌ منتشر شد. پس از آن تعداد زيادي داستان کوتاه و چند رمان نوشت. داستان رعنا از مجموعه‌ي نازلي، در دوره‌ي سوم جايزه‌ي گلشيري برگزيده شد. رواني‌پور در کلاس‌هاي داستان‌نويسي با بابک تختي، پسر پهلوان تختي آشنا شد و ازدواج کردند و فرزندشان غلامرضا حاصل اين ازدواج مي‌باشد.

منيرو علاقه‌ي زيادي به اساطير و آيين‌ها به خصوص آيين‌هاي جنوب ايران و کاربردشان در داستان‌هاي خود دارد. اولين رمان رواني‌پور اهل غرق، نام دارد که در سال ۱۳۶۹ به شيوه‌ي رئاليسم جادويي نوشته شده است. رماني که در آن از آيين‌هاي روستاي زادگاهش استفاده فراوان کرده است. زن‌ها در داستان‌هاي او نقشي اساسي دارند و درگذر از رنج‌ها، زندگي را تغيير مي‌دهند و اغلب آينده‌اي بهتر مي‌سازند. او در دسامبر سال ۲۰۰۷ با همسر و پسرش به دعوت دانشگاه براوون به آمريکا آمد و ماندگار شد.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
کولي کنار آتش، نام يکي از رمان‌هاي رواني پور است. قصه درباره‌ي دختري کولي و چادرنشين به نام آينه است که طي سفري اوديسه‌وار از جنوب ايران به پايتخت مي‌رود. در اين کتاب عقايدي همچون محوريت زنان در زندگي، شهامت اعتراف به عشق توسط زنان، سنت شکني‌ها، ارتباط قهرمانان زن با جهاني غيرمادي و پيشگويي‌هاي غيرمنتظره به چشم مي‌خورد.

بخشی از کتاب :
مگريز آينه، مگريز…مي‌گريزد، نه به جانب جايي که من مي‌خواهم، روي دو زانو مي‌افتد، دستش را دراز مي‌کند، کاکل سبز بوته‌اي را مي‌گيرد تا برخيزد، به پهلوي راست يله مي‌شود، لبانش را به دندان مي‌گزد، توش و توانش را جمع مي‌کند تا دوباره برخيزد. مگريز آينه، مگريز…آخر کجا مي‌خواهي بروي؟ هيچ کجا فقط از اين قصه مي‌روم. بلند مي‌شود، چند گامي برمي‌دارد.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
۱۳. فهیمه رحیمی

1671955707905.png


فهيمه رحيمي متولد ۱۳۳۱ و درگذشته‌ي ۱۳۹۲ است. رحيمي را به عنوان نويسنده‌ي رمان‌هاي عامه‌پسند ايراني مي‌شناسند. او با داشتن ۷ کتاب در ميان ۴۷ کتاب پرفروش پس از انقلاب ۵۷ در ايران، رکورددار اين فهرست است.

رحيمي در خرداد سال ۱۳۳۱ در تهران به دنيا آمد. نخستين فعاليت ادبي جدي وي نوشتن قطعه‌اي ادبي با عنوان دلم براي پروانه مي‌سوزد در ۹ سالگي بود. او تجربه کار در زمينه‌ي خبرنگاري ورزشي و ادبيات کودکان را نيز در کارنامه‌ي خود دارد.
 
موضوع نویسنده

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,514
مدال‌ها
3
رحيمي مدتي در يک حوزه‌ي علميه در محله آب‌منگل تهران به تحصيل دروس ديني پرداخت. سپس با مهاجرت به کرج، به عضويت کتابخانه‌ي شهر و حلقه‌ي ادبي پروين اعتصامي درآمد و نويسندگي را به صورتي جدي‌تر ادامه داد. رحيمي اولين کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختي در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد. او ۲۳ عنوان رمان نوشت و منتشر کرد که بسياري از آن‌ها به صورت متعدد و پي‌درپي به چاپ مجدد رسيد. رحيمي هم‌چنين آثاري را براي کودکان نوشته که هيچ‌کدام به چاپ نرسيده ‌است.

رمان برجي در مه، يکي از آثار رحيمي است. قصه درباره‌ي دختري به نام آيدا و پدرش است که با دايي خانواده مشکل دارد و آيدا و مادر منتظر نامه‌ي دايي هستند براي اينکه تعطيلات عيد به پيش او بروند و طبق روال هر دو سال يک بار بالاخره نامه به دستشان ميرسد.
 
بالا پایین