جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء معشوقه ارواح اثر Ariana.mr

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته انشاء‌های کاربران توسط آریانا با نام معشوقه ارواح اثر Ariana.mr ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 363 بازدید, 0 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته انشاء‌های کاربران
نام موضوع معشوقه ارواح اثر Ariana.mr
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,432
12,582
مدال‌ها
6
نام اثر:معشوقه ارواح

نام نویسنده: Ariana.mr

ژانر:ترسناک،رمانتیک

مقدمه:
از خود میترسم،عاشق آدمی شده ام که آدم نبود.

******

شب و روز فقط به او فکر میکردم،اینکه باز کِی بر میگردد؟.
خواهش و تمنا میکردم به درگاه خدا،ولی باز هم او می‌آمد ‌و مرا به بدترین شکل ممکن آزار میداد.
تمام دیوار های خانه ام را با نوشته های خونین پر کرده بود،به این عنوان که مرا دوست دارد.
ولی چه دوست داشتنی؟من دوست داشتنش را نمی‌خواستم.
عشقش پر از وحشت و لرز بود،مگر ارواح هم عاشق می‌شود ؟.
قرار بود ازدواج کنم،با همان مرد رویاهایی که هر دختری در افکارش داشت.
اما او آن را تکه تکه کرد و هر تکه اش را به دیوار اتاقم چسباند.
زندگی ام را تباه کرد،آرزو هایم را با دستانش نابود کرد.
به هرکس که میگفتم،فکر میکرد دیوانه شده ام.
در خانه ام را قفل میکرد و اجازه بیرون رفتن را نمی‌داد.
وقتی کاری را که گفته بود را انجام نمیدادم تمام خانه را به‌هم میزد و روی تمام دیوار های خانه،جمله های مخوف و وحشت برنگیز را با خون پر میکرد و من برای هزارمین بار آرزوی مرگ را میکردم.
شب ها کابوس های خونین و کشنده را میدیدم.
من...من خواهر زاده ام را کشتم،او مرا مجبور کرد تا یک قاتل شوم،او به گفته خودش مرا دوست دارد.
میدانی،مرا عاشق خود کرد،من عاشق کسی شده بودم که چشمانم او را نمیدید اما وجودم او را حس میکرد.
من عاشق کسی شده‌ام که مردم باوری ندارند به خودش و وجودش.
او مهربان است ،فقط کمی به محبت و توجه نیاز داشت ، و حال آرام است.
آخر خودش را به من نشان داد ، مردی با ریش های کوتاه و موهای بلند مشکی.
من معشوقه اش بودم و او مرا به هم نوعانش نشان داد و اعلام کرد که من معشوقه اش هستم.
خنده دار است که یه روح عاشق موجدات فانی شود،اما غیر ممکن نیست.

•پایان•
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین