- Apr
- 60
- 1,586
- مدالها
- 2
تقریبا سه ماه پیش، یک دفتر با پوستین چرمی گرفتم. قرار بر این بود که هرروز بنویسم، از چه؟ از خودم. از احوالم که رو به زوال رفته؛ اما خسته بودم. شاید هم میترسیدم، از اینکه یک روز آن را بخوانند و بفهمند همهچیز خلاف تصورشان بوده، که من آنگونه که پنداشته بودند، بیدل و بیرگ نیستم. حالا اینجا مینویسم، چون بالاخره غریبهها آدم را نمیبینند و نمیشنوند و راحتتر پاک میشود.
آخرین ویرایش: