جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ممد صنوبر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام ممد صنوبر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 337 بازدید, 34 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ممد صنوبر
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
عید
عید همین سال را، شور بهار است و نور
باز به صحرا شدم، وقت چراء هست و سور
درد دگر نیامد، گیج در آن جای خویش
بوی چو خرم به پا، باز به دوران میش
آفت دل بس برون کرد ز عالم نماند
شاد بمانم ز یار، خواب دگر دل بخواند
وای عجب گل شده باز به جان جار تو
صبح نویی دمیده جمله سرا یار تو
خنده جگر پر شده لب به عطش خام نیست
پر زده بر بام تو جام شراب دام نیست
هی به دگر شور کن ظلم جهان را به راز
عید بیامد بتاز میوه‌ی لب را بناز
با دل عاشق بیا چون که مدام عهد تو
عید بسازد ز یار آتش آفاق نو
چون که خبر آمدش عید دگر خاتم‌اش
شکر خدا دلبرا بوی نفس بایدش
کوکب شب بر نفیس چون که بودش با نجیب
لاله‌ی اختر بداد چون که خبر با نصیب
عید فروغ آن را چون که برفت به جان را
کرد جهان به لطفش جور شود به نان را

( در قالب مثنوی )
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
دیوانه‌تر از من
وایم چه صدایی عشقم چو بلرزد
دیوانه شدم من جانم چو بلرزد
رقصی چو بهاری آمد ز فدایم
باشد که نگاری بازم چو بلرزد
دنیای خدایی مهرت چه صفا بود
مهتر بنوازم سازم چو بلرزد
دیدم زنگاهت شب را به هنر نیست
گویم به پناهت یارم چو بلرزد
دیوانه‌ی عاشق رنگی به دگر شد
گفتش که من من خوابم چو بلرزد
دیوانه‌تر از من پیدا شده انگار
عشقی که بگیرد درمان ز دلدار
بازم دل عاشق دیوانه گریزد
تنها که بمانم خندانه گریزد
شرمی نکند باز از بند وفایی
آن ساقی دلدار مستانه گریزد
بارم چه شرابی گفتش می مستم
بازم ز جدایی شیرانه گریزد
خواب است دل ما را بی‌شک نبرد باز
وصفی که دهم من پندانه گریزد
زیبا که شود در عمرش دل عاشق
سویش ز دوا بود دردانه گریزد
دیوانه‌تر از من پیدا شده انگار
عشقی که بگیرد درمان ز دلدار

(در قالب ترجیع بند)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
گنج قارونم
گنج قارونم تویی حال و هوایم پای تو
مِی دهی امشب به ما خواب و نوایم پای تو
دل خبر آورد به من جان خرابم بی‌خود است
نکته سنجی بر فلک آمد که جانم پای تو
دوست شاه مردم است با این صفای پر نجیب
عشق مال مردم است باید که یارم پای تو
دل فریبی چو نقیبی آتشی داری به شوق
شور جانی پر نگاری بوی نازم پای تو
چون جمالی چون کمالی ذات تو نقصی نبود
عمر دردی حال عشقی هر چه دارم پای تو
بلبل خوش نام تو بر زد ز گیتی عمر ناب
حیف عمر است جان من باشد دیارم پای تو
در نماز پاک است و من شور نگاهت می کنم
دیر شد ای تو خدا بازم که چشمم پای تو
غافلم بر سیرتت ای تو سرشت پاک پاک
نور ایمانم چه بود بازم که عمرم پای تو
عشق دادم ای خدا رغبت به دیدارم بزن
نور ده بر شوق من حجت ندارم پای تو
چشم بستم ای خدا بر این گنه سودی نشد
یار من عیبم بگو هر چه بدانم پای تو
دور شد بازم گنه نورت شده ایمان من
پر بزد جلوه به من شادم جمالم پای تو
باز گفتم یار من امشب هوایت با من است
آمدی بر جلوه ام گویم که عشقم پای تو

(در قالب قصیده)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
دختر
دختر زیبای من دستی بکش بر پیرهنم
خنده کن بر آن لبت چون می‌شود در چهره‌ام
چون که آن موهای تو زلف است و چشمان لطیف
در نوازش رنگ تو چون می‌کند در خنده‌ام
چون که گفتی ای پدر من را ببر در آسمان
چون که من گفتم عزیز امشب شده در شهرتم
دخترم عشق پدر ناز است و آن جان پدر
گفته ای حالا بگو بوسی بکن بر گونه‌ام
گل ز آن چهره‌ی تو در مات و مبهوتی بماند
چون که گفتش عشق تو این‌که که ماندست حیرتم
عشق من مستی بگو شادی بکن در رقص من
غم نخور در حال من شاید شدی در گریه‌ام
دخترم دیوانه‌ام چون که بدیدم گریه‌ات
بی تو باز عشقی نبود حالی نبود در صورتم
دست بر دست تو من چون می‌زنم حال خوشم
شاد من چون می شوم ناز تو را در نوبت‌ام
رنگ رخسار تو را در مستی عالم ندید
بر مه و خورشید تو جان و جهان در مستی‌ام
دخترم شادی کنی غوغای عالم در کند
پس بدان در این جهان تنها تویی آن سرورم
آغوش گرمت گر کنم یا رب مرا عشقی بده
چون منم تنهای او نامم همه‌اش مهتر کنم

( در قالب قصیده )
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
دل همه را
دل همه را شاد ده ک.س که نشد بیشتر
خواب ز سر شور ده دل که نشد دیرتر
پای بجنبد ز یار نیست به خاموش و سرد
نور ز مستی ببار یار که شد خوب‌تر
بانگ ز یارم وزید خوف به هر جای و کار
سخت بشد تا که شب گر چه گنه پیشتر
بال زدش در غیاب حال خوش است در کجا
شوق که شد بزم رب پس که شد سورتر
وای فسونم عجب گل زده است در نجب
سوی بیا ای حجب یار و صفا شورتر
زان خیالم بناز درد شد است خام و جان
شکر دوایم چه بود دامنه‌ی سوزتر
ای چو نهان سپه خوی بده بر بشر
نیک ز خلقی بین آتش شیطان به در
دست به نصرت بده ای تو مهین جهان
روز و امیدی بده تا که شود شادتر
حرف و جوابم تویی رقص شبانی وزم
گیج و خرابم تویی نیست عمل را به شر
رونق جانان جان گر چه کنم حال و زان
عشق به آفاق من پس چه خوش است دورتر

( در قالب قصیده )
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
دست
باد و نسیم و تگرگ جان فروغ است و دست
لطف خداوند یار حال خوشی هست و دست
می به فراق جهان شور و نیاز و دوام
کی به مدامی کنم شاد و خیال گیج و دست
پای وزان ریز و خیز عادت صدق است و نیز
مال شرارت مرا وسوسه‌ی بست و دست
بوی خدا را به یاد داد به حکمت صراط
علم ربا را چه کار شد به بسا جست و دست
حال همه در کنار بیعت و عفت چه کار
شد به ایمان و زان رغبت جان دست و دست
باز همان درد من صبر و درنگ است و هم
خفته‌ی بیدار و داد جنگ خدا رست و دست
نذر سعیدی دهم چون که تو را بر رسم
مه به فلک یاد تو قتل هوس شصت و دست
مُلک و مَلک بر خدا پس به ورا عادتم
شکر نمازی به جای بیش گنه شست و دست
با همه جان چشم من دوخت به یاری خطاب
باز صفیرم به او نیست مرا سست و دست
چشم و کمالم به او گیج و جمالم به او
بادیه‌ی شوق دوست جمله‌ی ناب سخت و دست

( در قالب قصیده )
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
خواب
خواب این دوران بس پروانه است
چشم نازت ای علی مستانه است
درد ای نو رسول پاک است و من
سوی صبرت خاتماً دیوانه است
عاقلان گیج اند و هی یا رب عجب
ساقیا جانم فدا پیمانه است
دور کردم عشق تو بار دگر
شب شده ای تو علی شادانه است
نور گوید هاکذا دلبر بناز
بیش آمد یار من خندانه است
درد من درد علی وایم بگو
چون خبر آمد نفس جانم بگو
وای بر گل می‌خزد دردم به جان
دور شد چشم علی گویم به جان
حب من قربت به یار است ای علی
بر خدا بازم ندا داغم به جان
بر تو شمشیر یقین کینه نبست
باز شوری می کنم سازم به جان
حفره بویش می دهد خونه‌اش صواب
دجله بر گریه سراب سویم به جان
ای علی بازم بگویم من خراب
کوته هست و این جهان بویم به جان
درد من درد علی وایم بگو
چون خبر آمد نفس جانم بگو

( در قالب ترجیع بند)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
جان
جان سخنم جان ای دل که نفس داد
بهر بهاری سبدت بوی خدا را
عنبر بیشه چه کند نفس نداده
بر عشق شیدا همه را عیش صفا بود
این خمار مستی دل من بهر سخن بیش
ناگفته نماند شکرت مهتر جان بود
بازم چو دلم جان مرا مهتر چو بستی
نفسی چو شکستی دل من فرح خدا را
اینک چو عمل ملک جهان اذن خداوند
باز آی که هوس در دل من مهتر دوا نیست

( در قالب سپید )
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
صحرا
هر که با پای خود صحرا درست
می‌رسد هر جا به او حتی درست
عشق من رغبت ندارد که چرا
چون رسد بازم رهی والا درست
عمر من خط سیاه هست و نحیف
چون ندارد بر دلم ایما درست
هر چه ای بر آی راهی تو بده
عشق تو صب است پس دنیا درست
با تو من هستم یارا شور تو است
خواب تو هر شب با رویا دست
هر چه کردم دوست دیگرم بر نشد
با ندا آمد دردی تو نکن تنها درست
بر رهم کردند ای باری تعال
دست بردم بر فلک بالا درست
حیف دیدم بر عمل شک و گناه
شرم کردم بر گنه یارا درست
نیک شد بر این نگر جانان را
هر چه پایم می‌رود با ما درست
نذر کردم بر خودم چون ره شوم
دست گیرم بر خدا حالا درست

(در قالب قصیده)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,280
مدال‌ها
6
دلبر
دلبر جانم دلبر یارم حال و یک سر
مستم تو دلبستی عاشق بازم دلبر
عمرم جان لایق دیگر دل نمانده
باشد نام و ناموس دلبر یار نشانده
هرگز جای آن دل باشد بوی دلبر
دلبر آتش جان عشقش جای نوبر
پرهیز از پای جان سوزد شوق آتش
هر لحظه بجوید سویش ذوق آتش
گویم من که عاشق مستم جان دلبر
باید دل برقصد من شادم که نوکر
آن عطری بجوشد تن را در چه دانی
جان است یار دلبر شب را با چه خوانی
غم را کن تو شادی قهری کن بهاری
زهری ده به عالم می را کن تو ساقی
مهرش بود ز گیتی دردش بود ز نیکی
آن مهر و جلالش روزش بود ز نیکی
دستی ده به آن یار دلبر وای دلبر
شوری کن ز جانان دلبر آی دلبر
شاهم من گدایان شادم من به هر سال
دلبر در گدایان شاه است و به هر حال

( در قالب مثنوی )
 
بالا پایین