جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده من آریانا هستم اثر آریانا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ragazza della notte با نام من آریانا هستم اثر آریانا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,482 بازدید, 26 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع من آریانا هستم اثر آریانا
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
من آریانا هستم.png

عنوان: من آریانا هستم
نویسنده: aryana elhaei
ژانر : تراژدی
ویراستار: @"حامی"
کپیست: @Hilda;

- بابا!
- بله؟
- چرا دنیا منو قبول نداره؟
- شاید تو برای این دنیا ساخته نشدی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- میگم‌ها!
- ... .
- چرا دیروز از مدرسه اخراجم کردن؟
- چون خرابکاری کردی.
- اما کار من نبود... .
- باید یه سری چیزها رو یاد گرفت.
- مثلا چی؟
- اینکه همیشه حق با اون‌هاییِ که پولشون بیشتره.
- زن عمو؟
- بله؟
- چرا اون کتابه رو نخریدیم؟
- چون پولش رو نداشتیم.
- پس چطور زندگی می‌کنیم؟
- با پول!
- مگه نگفتی پول نداریم؟
- پول اون کتاب رو نداشتیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- اون که کتاب درسیم بود!
- خب گرون بود.
- چرا چیزهایی که نیاز داریم گرونن؟
- چون میدونن نیاز داریم گرونشون میکنن.
- چرا بابابزرگ یه دستگاه از اون‌ها که تو فیلم‌هاست رو دهنش گذاشته بود؟
- چون مریض شده.
- از کجا مریض شد؟
- از هوا... .
- مگه هوا مریض بود؟
- نه!
- پس چرا از هوا مریض شد؟
- چون هوا آلوده بود.
- چرا مامان‌بزرگ رفته بیمارستان بستریه؟
- چون غم‌باد گرفته.
- غم‌باد چیه؟
- یه مریضیِ.
- چه‌جور مریضی؟
- وقتی یکی بغض کنه و نتونه گریه کنه غم‌باد می‌گیره.
- بغض چیه؟
- قبل از گریه کردن یه چیزی راه گلوت و می‌بنده.
- آها از همون‌ها که منم دارم؟
- آره.
- تو هم بغض داری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- چه‌طور؟
- آخه صدات میلرزه... .
- آره
- زن عمو؟
- بله؟
- چرا ما الان تنهاییم؟
- چون کسی دوستمون نداشت.
- زن عمو؟
- بله؟
- چرا اسمم آریاناست؟
- چون تو یه دختر نجیب و شریفی.
- اما دیروز بهم گفتن دروغگو! بهم فحش دادن!
- اون‌ها که آریانا نبودن... .
- یعنی من نباید فحش بدم؟
- نه
- چرا اون‌ها فش بدن من ندم؟
- چون اون‌ها زورش رو دارن.
- چرا ما زورش و نداریم؟
- چون ما زنیم.
- چرا زن‌ها زور ندارن؟
- دارن اما مردم مردها رو بیشتر دوست دارن.
- ولی اگه ما نبودیم اون‌ها هم نبودن... .
- کسی این رو باور نداره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- چرا آخه؟
- گفتم که! ما زورش رو نداریم.
- زن عمو ؟
- بله؟
- چرا زنِ عموم شدی؟
- چون دوستش داشتم.
- دوست داشتن چه‌جوریه؟
- اول‌هاش خیلی قشنگه اما بعدش ممکنه خیلی زشت و کریه بشه.
- چرا؟
- چون بعضی‌ها از دوست داشتن آدم‌ها سو استفاده می‌کنن.
- چرا؟
- برای این‌که به خواسته‌هاشون برسن.
- دیروز چرا عمو کادویی که برای تولدش داده بودی شکوند؟
- چون ناراحت بود.
- از تو؟
- نه.
- پس چرا کادویی که تو دادی رو شکوند؟
- چون اون دم دستش بود.
- یعنی قلب آدم‌ها هم دم دستیِ؟
- چه‌طور؟
- آخه خیلی‌ها راحت دل بقیه رو میشکونن.
- اونا بدجنسن.
- زن عمو؟
- بله؟
- چرا من خیلی چیزها که بقیه نمی‌بینن رو می‌بینم؟
- چون تو خاصی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- چرا من خاص‌م؟
- هر آدمی به خودیِ خودش خاصِ.
- اما دوست ندارم خاص باشم.
- چرا؟
- چون همه مسخرم می‌کنن.
- مگه تو چی می‌بینی؟
- دل شکسته‌ی آدم‌ها رو.
- دیگه چی؟
- زخمی که از زبون آدم‌ها به بقیه منتقل میشه.
- می‌دونی چرا مسخرت می‌کنن.
- چرا؟
- چون اونا حسودیشون میشه.
- چه‌طور؟
- اون‌ها راحت دل می‌شکونن و زخم زبون می‌زنن بدون این‌که نتیجه‌ش رو ببینن.
- زن عمو؟
- بله؟
- تو تا حالا دل شکوندی؟
- شاید.
- کسی دلتو شکونده؟
- خیلی.
- چه حسی داره؟
- حس می‌کنی یه چیزی توی مغزت صدا میده بعد یه چیزی اون ته مها می‌ریزه.
- یعنی همون حسیِ که وقتی مامانم رفت داشتم؟
- آره.
- همون حسیِ که وقتی بابام دعوام کرد داشتم؟
- آره.
- همون حسیِ که وقتی کتک خوردم داشتم؟
- آره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- همون حسیِ که وقتی بهم تهمت زدن داشتم؟
- آره.
- تو کی دلت شکست؟
- وقتی که عموت هدیه‌ای که بهش دادم رو شکوند.
- بازم هست؟
- آره.
- کِی؟
- موقعی که بابات سرم داد زد.
- دیگه؟
- موقعی که بابام زن گرفت.
- بازم هست؟
- آره.
- خب بگو.
- موقعی که زن بابام من رو زندونی می‌کرد.
- چرا زندونیتون می‌کرد؟
- چون مشکل روانی داشت.
- دلت خالی شد؟
- نه.
- چرا؟
- چون غم توی این دنیا تمومی نداره.
- چرا؟
- چون آدم‌ها ظالمن.
- همه ی آدم‌ها؟ حتی ما؟
- آره.
- چه‌طور؟
- ما هم یه جایی دل کسی رو شکوندیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- فقط دل شکوندیم؟
- نه.
- ... .
- زخم زبون زدیم، با حرف‌هامون آدم کشتیم، با نگاه‌هامون سیلی زدیم و خیلی کارهای دیگه... .
- اون خیلی کارهای دیگه چیِ؟
- تو سنت به اون‌ها نمیخوره.
- اما من خیلی چیزها رو حتی از بزرگ‌ترها هم بهتر می‌دونم.
- مثلا چی؟
- این‌که بچه‌ها بازیگرهای خیلی خوبی هستن.
- چطور؟
- می‌تونن خیلی خوب خودشون رو به اون راه بزنن.
- همین؟
- نه.
- دیگه چی؟
- موقعی که اشک توی چشم‌هاشونِ بلند بلند بخندن.
- بازم هست؟
- آره.
- ... .
- خوب بلدن دروغ بگن.
- این چه ربطی به بازیگری داره؟
- نمی‌بینی همه آدم‌هایی که توی فیلم‌ها هستن تهشون خوشه؟
- خب؟
- همش دروغه.
- چه‌طور؟
- سیندرلا رو یادت هست؟
- آره.
- شاهزاده دنبالش می‌گرده؟
- آره.
- وزیر میاد در خونشون؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- آره.
- کفش اندازه پای هیچ‌کدوم از خواهرهای ناتنیش نیست؟
- خب؟
- وزیر داشت میرفت؟
- خب؟
- موش‌ها کلید رو برای سیندرلا آوردن؟
- خب؟
- دروغ بود!
- چی؟
- این‌که موش‌ها کلید رو براش آوردن.
- چه‌طور؟
- یه درصد فکر کن ممکنه واقعی باشه.
- چرا؟
- چون موش‌ها نمی‌تونن به موقع برسن و وزیر میره.
- چه غمناک... .
- زن عمو؟
- بله؟
- زندگی هم همین‌طوریِ؟
- آره.
- یعنی تا آخر غم همراه ماست؟
- آره.
- ولی یه جا غم دیگه نمی‌تونه بهمون غلبه کنه... .
- کِی؟
- زمان مرگمون.
- اشتباه میکنی.
- چه‌طور؟
- اون موقع به خاطر تنهاییت ناراحت میشی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- مگه همیشه تنها می‌مونیم؟
- آره
- چرا؟
- چون همه یه روز تنهات میزارن!
- اون موقع خدا هست مگه نه؟
- خدا هست همیشه هست.
- ولی آدما نیستن؟ مثل مامانم که رفت؟
- آره.
- مامانم چرا رفت؟
- خسته بود.
- از من؟
- نه.
- از حیدر؟
- نه.
- پس از چی خسته بود؟
- از ما.
- از شما؟
- نه از آدم‌ها.
- چرا؟
- آدم‌های زیادی باورش نداشتن.
- ولی مامان جون میگه که مریض بود.
- مریض بود... .
- به خاطر اون رفت؟
- تقریباً.
- چرا تقریباً؟
- چون اون از زندگیش خسته بود.
- ما هم جزو زندگیش بودیم دیگه نه؟
- آره.
- پس از ما هم خسته بود دیدی؟
- ... .
- زن عمو؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین