جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده من آریانا هستم اثر آریانا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ragazza della notte با نام من آریانا هستم اثر آریانا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,432 بازدید, 26 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع من آریانا هستم اثر آریانا
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- بله؟
- تو خسته نمی‌شی؟
- از چی؟
- از من؟
- چرا خسته باشم؟
- چون آریاناام.
- مگه آریانا چشه؟
- آریانا تنهاست!
- نه.
- فکر میکنی.
- چه‌طور؟
- تا حالا آدم افسرده دیدی؟
- نه.
- اشتباه میکنی.
- چه‌طور؟
- من افسردم.
- اما تو نه گریه می‌کنی نه جیغ می‌زنی نه گوشه گیری.
- اشتباه همه همین جاست.
- کجا؟
- این‌که فکر می‌کنن افسرده‌ها گوشه گیر و تنها هستن.
- مگه نیستن؟
- نه شاید حتی از شاد هم شادتر باشن.
- واقعاً؟
- آره.
- ... .
- زن عمو؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- بله؟
- دیروز کجا بودی؟
- فاتهه خونی.
- برای کی بود؟
- برای دختر داییم.
- چش شده بود؟
- خفه شده بود.
- از چی؟
- از دود.
- دود چی؟
- خونشون آتیش گرفته بود.
- چرا مثل بقیه بیرون نرفت؟
- می‌خواست روسری بپوشه.
- چرا خب جون که مهم تره!
- اون دین براش از همه چی مهم‌تر بود!
- چند سالش بود؟
- 32.
- چقد جوون بود
- آره.
- میگم... .
- چیه؟
- چرا وقتی می‌خندم گریم می‌گیره؟
- شاید چون خنده‌هات از غمه نه شادی.
- یعنی حسادت؟
- نه یعنی تنهایی.
- من که دور و برم شلوغه؟
- گاهی تنهایی از درونه.
- یعنی چی؟
- یعنی گاهی روحت تنها میشه.
- چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- چون گاهی روحت نمی‌تونه بقیه رو درک کنه.
- چرا؟
- چون روح تو فرق داره.
- یعنی من با بقیه فرق دارم؟
- آره.
- هر کی مثل من باشه با بقیه فرق داره؟
- آره.
- یعنی هرکی دو تا مامان داشته باشه خاصِ؟
- آره.
- یعنی هر کی ناراحت باشه ولی بخنده خاصِ؟
- آره.
- یعنی هر کی بتونه بغضش رو پنهون کنه و شاد بخنده خاصِ؟
- آره.
- یعنی تو خاصی؟
- چه‌طور؟
- اخه خیلی جاها دیدم بغض کردی ولی بازم با شوخی هم خودت می‌خندی هم بقیه رو می‌خندونی.
- میدونی چیه؟
- چیه؟
- بهت ایمان پیدا کردم.
- از چه نظر؟
- از این‌که می‌تونی دل شکسته‌ی آدم‌ها رو ببینی.
- فقط اون‌ها نیست.
- دیگه چی؟
- می‌تونم خنده‌ی با بغض رو تشخیص بدم.
- چه‌طوری می‌تونی؟
- چون خودم بارها حسش کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- ... .
- زن عمو؟
- بله؟
- بابام فرشته‌ست؟
- شاید... .
- فرشته‌ها کتک میزنن؟
- نه! بعضی فرشته‌ها آدم میکشن.
- اون فرشته بابامه؟
- چه‌طور؟
- آخه بارها من رو کشته.
- چه‌طوری؟
- با حرف‌هاش.
- تو هم با حرف‌هات آدم کشتی.
- خیلی دردناکِ از مردن هم دردناک‌تر... .
- چی؟
- تهمت زدن.
- مگه تا حالا بهت تهمت زدن؟
- خیلی!
- تو که هنوز بچه‌ای!
- یه چیز بگم؟
- بگو.
- تو خیلی بزرگی!
- چه ربطی داشت!
- منم سوالم همینِ!
- چی؟
- بچه بودن چه ربطی داره؟
- به چی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- به زندگی!
- بچه‌ها که چیزی نمی‌فهمن.
- یه چی بگم؟
- بگو.
- بزرگ‌ها هیچی نمی‌فهمن.
- از چی؟
- از دنیای کوچک‌تر از خودشون.
- ما همه این دوره‌ها رو گذروندیم... .
- اشتباه میکنی.
- چه‌طور؟
- الان کوچک‌ترها حتی از شما بزرگ‌ها بیشتر تجربه دارن.
- چرا؟
- چون زمونه مجبورشون میکنه.
- مگه ما تو همین زمونه زندگی نکردیم؟
- نه.
- چه‌طور؟
- تو زمان شما بهتون می‌گفتن دهه هفتادی‌های شارلاتان؟
- نه.
- تو زمان شما دهه هفتادی‌ها رومسخره می‌کردن به خاطر دهه‌ای که توش به دنیا اومده؟
- نه.
- تو زمان شما طلاق خیلی رواج داشت؟
- نه.
- تو زمان شما بچه‌ها همدیگه رو مسخره می‌کردن؟
- نه زیاد.
- ولی الان زیاده.
- چی؟ مسخره کردن؟
- هر چیزی که گفتم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- ... .
- زن عمو؟
- بله؟
- یادته گفتم بابام فرشته‌ست؟
- آره.
- مامانم هم فرشته‌ست؟
- شاید... .
- نه از فرشته مهربون‌ها.
- پس چی؟
- مامانم خیلی جاها خیلی اذیتم کرد!
- چه‌طوری با حرف؟
- نه با کتک.
- کتک که تو زمان ما خیلی رواج داشت.
- بچه دو ساله رو هم کتک میزدن؟
- اگه اذیت میکرد... آره.
- الکی چی؟
- زن بابای من الکی میزد.
- اون که مشکل روانی داشت.
- به چی می‌خوای برسی؟
- به این‌که حرف من درسته.
- از کجا مطمئنی درسته؟
- یادته گفتم خاصم؟
- آره
- من می‌تونم راست رو از دروغ تشخیص بدم.
- این چه ربطی داشت؟
- ربطش اینه که الان داری دروغ میگی.
- درباره چی؟
- درباره زندگی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- ... .
- زن عمو؟
- بله؟
- من از بابام می‌ترسم.
- چرا؟
- اون خیلی خوبه اما گاهی بد برداشت می‌کنه.
- خب واسش توضیح بده.
- نمی‌تونم.
- چرا؟
- زبونم می‌گیره، ناخودآگاه اشکم درمیاد.
- خب بهش بگو.
- می‌ترسم.
- چرا؟
- از ناراحتیش می‌ترسم.
- خب تو که می‌ترسی کاری برخلاف میلش نکن.
- نمیشه.
- چه‌طور؟
- اون به من هرچیزی نیاز دارم داده.
- خب؟
- خیلی چیزهایی رو که شاید بقیه پدرها واسه‌ی دخترهاشون تهیه نکنن واسه من تهیه کرده... .
- خب؟ مشکل کجاست؟
- اون هم در قبال این چیزها یه خواسته‌هایی از من داره.
- چه خواسته‌هایی؟
- مثلا یه سری کارها رو انجام ندم... باهاش کنار اومدم‌ها خودمم از اون کارها خوشم نمیاد.
- خب؟
- اما مشکل من حرف‌های دلمن.
- چرا؟
- نمی‌تونم بهش بگم.
- چرا ؟
- ناراحت میشه!
- ... .
- آخه از خودشم کلی گلایه دارم.
- دوباره می‌گم... واسش توضیح بده.
- نمی‌تونم.
- خب چرا؟
- از دستم ناراحت میشه، ممکنه چیزهایی که دوست دارم رو ازم بگیره، باهام قهر کنه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- ... .
- و بدتر می‌دونی چیه؟
- چیه؟
- نمی‌تونم حتی به خودم اعتماد کنم.
- چرا؟
- آخه هر بار به خودم ایمان داشتم برخلاف اون اتفاقی افتاد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- ... .
- می‌دونی چیه؟
- چیه؟
- من دلنوشته خیلی زیاد دارم.
- خب این که خوبه!
- اما دلنوشته‌هام به مزاج بابام خوش نمیاد.
- چرا؟
- نمی‌دونم
- ... .
- می‌دونی چیه؟
- چیه؟
- دلم می‌خواد بابام این حرف‌هامون رو بشنوه بدون این‌که قضاوت کنه.
- نمیشه.
- چرا؟
- همه قضاوت می‌کنن.
- درسته اما نمیشه بابام بدون فکر بد به حرف‌های دلم گوش بده؟
- نمی‌دونم.
- آخه بابام فکر می‌کنه پشت هر حرفم منظورهای پنهانی دارم.
- خب چرا؟
- نمیدونم... میگم‌ها
- چیه؟
- نمی‌خوام بابام بخونه.
- چرا؟
- می‌ترسم
- مگه بابات ترسناکِ؟
- نه اصلاً اتفاقاً مهربونِ
- پس چرا می‌ترسی؟
- از ناراحتیش... عصبانیتش... دعواش...از همه این‌ها می‌ترسم.
- این‌ها تو هر خانواده‌ای هست.
- ولی من توی هر خانواده‌ای نیستم من این‌جا تو خانواده خودم زندگی می‌کنم خانواده‌ی بقیه جداست خانواده‌ی من جدا دلیل نمیشه هر چی تو بقیه خانواده‌ها اتفاق میوفته تو خانواده ما هم اتفاق بیوفته... .
- درست میگی.
- خیلی‌ها باورم ندارن فقط تظاهر می‌کنن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,135
مدال‌ها
3
- همه هم تظاهر نیست.
- اشتباه میکنی.
- چه‌طور؟
- حتی منم خیلی از اخلاقیاتم تظاهره... .
- مثلا؟
- مثلا وقتی مثل بچه‌ها رفتار می‌کنم.
- چه تظاهری داره تو که بچه ای؟
- اما من توی 7 سالگیم بزرگ شدم.
- ... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین