جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده من یک ضعیفه‌ام اثر آیدا عزیز پور فرد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ida با نام من یک ضعیفه‌ام اثر آیدا عزیز پور فرد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 731 بازدید, 2 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع من یک ضعیفه‌ام اثر آیدا عزیز پور فرد
نویسنده موضوع ida
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ida
موضوع نویسنده

ida

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Dec
121
950
مدال‌ها
2
"به نام خداوند قلم"
Negar_۲۰۲۳۰۲۰۹_۱۰۳۸۲۱.png
عنوان: من یک ضعیفه‌ام
نام نویسنده: آیدا عزیزپورفرد
ژانر: تراژدی
ناظر: @نیایش بیاتی88
ویراستار: M.M
کپیست: hosna.A
خلاصه:

پس از هر شکست و هر اثبات و گواه که من یک ضعیفه‌ام، تنها او می‌ماند و اتاق کوچکی که نه تاریک بود؛ تا چیزی نبیند و نه سکوت و خاموشی که گوش‌هایش که همیشه‌‌ی خدا شنوای دستورات اطرافیان بود، برای لحظه‌ای! تنها برای لحظه‌ای، واژه‌ای از این دیار نامردان نشنود. حال دگرگون و چشمان خشک، ای کاش که برای پنهان کردن اشک‌هایش به آن اتاق پناه می‌برد نه برای خودخوری‌های احمقانه و چشم دوختن به دست‌های لرزان، که قلب شکسته و دردناک‌اش را نوازش می‌کند! کشیدن نفس‌های عمیق و طولانی، انگار که کسی درحال خفه‌ کردن اوست که بی‌شک این زخم‌ها قلاده‌ای می‌شود سخت و محکم؛ که به دور گردن آدمی می‌پیچد و هر لحظه تنگ‌تر می‌شود. آری! این قلاده قصد جان را کرده، هنوز هم گه‌گاهی صدای زمزمه‌های اندوهگین‌اش هم‌چون آواز و نغمه‌ی غمناکِ یک پرنده‌ی بال شکسته در گوشم می‌پیچد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,450
21,507
مدال‌ها
15
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1) (1) (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین ساب دلنوشته ]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:

[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

ida

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Dec
121
950
مدال‌ها
2
«به نام خدا»

مقدمه:
قلم هم نمی‌تواند افکار جدید را به جای افکار پوسیدِ قرار دهد!
قلم هم نمی‌تواند حال دگرگون را باریک و دقیق نشان دهد!
قلم هم نمی‌تواند سنگریزه‌ها و غبارهای سدّ شده بر راهِ چشمه‌ی اشک را کنار بزند!
قلم نمی‌تواند دل را آرام، زخم را التیام و درد را محو سازد!
حتی؛ قلم نمی‌تواند اتفاقات پشت پرده‌ی‌ هر جمله‌ای را بی‌عیب و نقص، روشن و صریح، نشان دهد... .


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌‌ای که نه دفاع از خود را یاد گرفته است و نه سپری برای قلب خود بودن را، تا هر ک.س و ناکَسی که از راه می‌رسد، با لگد ناجوان‌مردانه‌اش، پاره‌ای از آن را جدا نکند.
قوی بودن را، مستحکم بودن را، شجاع بودن را، و... ‌. درس‌هایِ گرگ بودن در جماعت گرگ‌صفت‌ها را به او تعلیم داده اند؛ ولی او تعلیم نیافته است. زیرا که احمقی بیش نیست... .


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که می‌خواست هنوز هم خواهان‌اش است، پاک و ساده‌ای باشد از جنسِ خاکِ باغچه‌ی حیاطشان؛ خاک نم‌خورده‌ای با بوی قطرات ریزِ باران که فرستاده‌ی ابرهای بهاری و احسانِ پروردگار نَعِم است؛ خاکی بی‌آلایش و بی‌هیچ موادِ شیمیایی اطراف... .

من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که برخلاف اکثر آدم‌های اطرافش، ظاهرش زشت، باطن‌اش نیک و غبارِ دلش بیش‌تر است؛ غبارِ دلی که آن‌قدر افزون دیواری باشد؛ مقابلِ دل‌بستن‌های گزند و بی‌فایده و... صمیمیت‌ها و یک‌رنگی‌های خالصِ پوچ و دروغین، او فقط از دارِ دنیا این را آموخته که «به کسی تکیه و اعتماد نمی‌کنم!»


من یک‌ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که با ساده‌لوحی فکر می‌کرد شکست و زخمِ چرکین، تنها از اعتمادِ بی‌جا و بی‌فکر، در دل بُن و ریشه می‌بندد. احمق بود که نمی‌دانست شیطان‌صفت‌هایی وجود دارند با عقده‌های فراوان؛ که زخم زبان‌هایشان را، تمسخر‌های احمقانه‌شان را، بی‌شرمی‌های روز افزونشان را، بر ضعیفه‌ای شکننده تحمیل کنند. این قانونِ بی‌رحمانه‌ی آنان است!


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که در تنهایی‌های خویش، فقط پوزخند زدن را بلد است. پوزخندی لرزان که به خاطر بغض در گلویش است، بغض سنگینی که در گلو جا خوش کرده است و قصد پایین رفتن و بالا آمدن را ندارد. هم‌چون سیب سرخ و بزرگِ چپیده در گلو، که با ضربه‌ی تبر هم نصف و خرد نمی‌شود!


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که همه جا، همان ضعیفه باقی می‌ماند. چه در جهان هستی و چه در دنیای سرگرم کننده‌ی مجازی؛ هه، سرگرم‌کننده! سرگرم‌کننده است و احساسات و عواطف را تخریب می‌کند. سرگرم‌کننده است و آدمی را سرگرمِ کنار آمدن با زخم دل می‌کند. سرگرم‌کننده است و این چنین، آدم را به دوستانِ بی‌وفای مجازی وابسته می‌سازد؛ چه اسم مضحکی‌ست این سرگرم‌کننده!


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که آری، همه‌جا و همه‌زمان فقط یک ضعیفه‌ است. همه‌جا و همه‌زمان زبانش قاصر و قطع می‌شود، همه‌جا و همه‌زمان دست و بالش بسته می‌شود، همه‌جا و همه‌زمان لرزشِ لب‌هایش را در گلو خفه می‌کند؛ تا کسی به ضعیفه بودنِ او پی نبرد، همه‌جا و همه‌زمان در همه‌ی تَرَک‌های قلب!

من‌یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که باز هم به سرِ خانه‌ی اولش برمی‌گردد؛ خانه‌ای با نمای سنگی و رنگارنگ و دیوار‌های سیاه، خانه‌ای با درب سفید‌ و نقش‌ِ شکوفه‌های صورتیِ درختِ گیلاس و در‌ب‌های تاریک و سیاه اتاقک‌های خانه، هزاران بار از روی فرشِ پهن‌شدهِ قرمز رد شده‌ و درب سفید را گشوده و تاریکی‌های داخل را نگریسته؛ ولی چشمان را بسته و با زمزمه‌های شیرین، خود را گول زده‌ است.


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که او را به سخره گرفته‌اند، او را هم‌چون عروسکِ خیمه‌شب‌بازی برای تخلیه‌ی عقده‌های خویش؛ در پشت پرده‌ی سیاه تکان می‌دهند، او را شنوای سخن‌های پوچ و بی‌ارزشِ خود دانسته‌اند، او را برای بازی سرگرم‌کنندهِ خود در نظر گرفته‌اند؛ یک ضعیفه‌ی شکننده را.


من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که با قانونِ «به کسی تکیه و اعتماد نمی‌کنم» پیش رفته است و اکنون تنهای تنهاست؛ بی‌هیچ دوست و مدافعی، بی‌هیچ یار و همدمی در سایر لحظات اطرافش پر از دوست و آشناست؛ ولی در زمانی که باید کسی باشد تا از او حمایت و دفاع کند، در لحظه‌ای که باید حق او را بگیرند، کسی نیست. او در تنهایی‌های خویش، تنهاست!

من یک ضعیفه‌ام!
ضعیفه‌ای که باید دست از ضعیفه بودن بکشد. باید
پا به دنیای دیگری بگذارد، دنیایی با آرمان‌های قوی، دنیایی که شکست مفهومی ندارد، اشک ارزشی ندارد، هوای خفقان‌آور ضرری ندارد؛ باید حق گرفت، باید راست گفت، باید همان گرگ باشد در جماعتِ گرگ‌‌ها؛ ولی در همان سادگی و پاکیِ خاکِ باغچه‌ی حیاط... .

*پایان*

سخن آخر نویسنده:
*باید یه چیزی رو بگم تا خوننده‌ها دچار سوء‌تفاهم نشند؛ این‌ دلنوشته‌ها اصلاً ربط و ارتباطی با من ندارند و فقط ساخته‌ی تخیل هستند. باتشکر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین