جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مهدی اخوان ثالث

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مهدی اخوان ثالث ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,742 بازدید, 170 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مهدی اخوان ثالث
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
صیحه کشم از جگر ، فغان کشم از دل

تا برسد شکوه ها به گوش جهانم

صخره ى خاموش هم به نعره درآید

گوش جهان بشنود غریو فغانم

آى جهانا ! بیا ، ببین ، بشنو ، آى

زین بد و بیداد ، واى ! شیون ! فریاد …..!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
هرکه خود داند و خدای دلش ؛
که چه دردیست کجای دلش
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
پاسی از شب رفته بود و برف می بارید
چون پر افشانی پر پهای هزار افسانه ی از یادها رفته
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
بس پریشان حکمها می
راند مجنون وار
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته
برف می بارید و ما خاموش
فار غ از تشویش
نرم نرمک راه می رفتیم
کوچه باغ ساکتی در پیش
هر به گامی چند گویی در مسیر ما چراغی بود
زاد سروی را به پیشانی
با فروغی غالبا افسرده و کم رنگ
گمشده در
ظلمت این برف کجبار زمستانی
برف می بارید و ما آرام
گاه تنها ، گاه با هم ، راه می رفتیم
چه شکایتهای غمگینی که می کردیم
با حکایتهای شیرینی که می گفتیم
هیچ ک.س از ما نمی دانست
کز کدامین لحظه ی شب کرده بود این بادبرف آغاز
هم نمی دانست کاین راه خم
اند خم
به کجامان میکشاند باز
برف می بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
زیر این کج بار خامشبار ،‌از این راه
رفته بودندو نشان پایهایشان بود
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تو داني كاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست
سوي بهرام ، اين جاويد خون آشام
سوي ناهيد ، اين بد بيوه گرگ قحبه ي بي غم
كي مي زد جام شومش را به جام حافظ و خيام
و مي رقصيد دست افشان و پاكوبان بسان دختر كولي
و اكنون مي زند با ساغر مك نيس يا نيما
و فردا نيز خواهد زد به جام هر كه بعد از ما
سوي اينها و آنها نيست
به سوي پهندشت بي خداوندي ست
كه با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاك افتند
بهل كاين آسمان پاك
چرا گاه كساني چون مسيح و ديگران باشد
كه زشتاني چو من هرگز ندانند و ندانستند كآن خوبان
پدرشان كيست ؟
و يا سود و ثمرشان چيست ؟
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
به سوي سرزمينهايي كه ديدارش
بسان شعله ي آتش
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
از غریب ِ غربت ِ خود مویه ها می کرد .

و چنانچون تکّه ای وارونه از تصویر ،

ــ یا چو تصویری که می گرید ، غریبی می کند در قاب ِ بیگانه ــ

در خطوط ِ چهرۀ او ، جا نمی افتاد .

حِسّ غربت در غریبه قابهای چشم ِ ما می کرد .

شاتقی آنگاه در می یافت .

روی می گرداند و نابیننده ، بی سویی ، نگاه می کرد .

همزمان با سرفه ، یا خمیازه ، یا با خارش چانه ،

ــ می نمون این گونه ، می کرد ــ

تکّۀ وارون ِ آن تصویر را از چهره بر می داشت ؛

و خطوط ِ چهره اش را جا به جا می کرد .

تا بدین سان از برای آن جراحت ، آن به زهر آغشته ، آن لبخند ،

باز جای غصب وا می کرد .


عصر بود و راه می رفتیم ،

در حیاط ِ کوچک پاییز ، در زندان ،

چند تن زندانی ِ با هم ، ولی تنها .

آنچنان با گفت و گو سرگرم ؛

این چنین با شاتقی خندان .
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
شاتقی، این ترجمان ِ درد ،

قهرمان ِ درد ،

آن یگانه مرد ِ مردانه .

پوچ و پوک ِ زندگی را نیم دیوانه .

و جنون عشق را چالاک و یکتا مرد .

او به خاموشی گرایان ، شکوه بس می کرد .

و سپس با کوشش ِ بسیار

عقدۀ خود را فرو می خورد .

چون خمیر ِ شیشه ، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر

و به دُشخواری فرو می برد ؛

لقمۀ بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود.

تا چها می کرد ، خود پیداست،

چون گـُـوارد ، یا چه می آرد

جرعۀ خنجر به کام و سی*ن*ه و حنجر ؟

و چه سی*ن*ه و حنجری هم شاتقی را بود !

دودناکی ، پنجره ی کوری که دارد رو به تاریکا .

زخمگینی خُشک و راهی تنگ و باریکا .

گریه آوازی ، گره گیری ، خَسَک نالی .

چاه راه ِ کینه و خشم اندرون ، تاب و شکن بیرون .

خشم و خون را باتلاقی و سیه چالی .

تنگنا غمراهه ای ، نَقبِ خراش و خون .


شاتقی آنگاه

چند لحظه چشمها می بست و بعد از آن ،

می کشید آهی و می کوشید

ــ با چه حالتها و حیلتها ــ

باز لبخند ِ غریبش را ، که چندی محو و پنهان بود ،

با خطوط ِ چهرۀ خود آشنا می کرد .

لیکن این لبخند ، در آن چهره تا یک چند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم

کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود

و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی

دمادم تق و تق منقار می زد باز

و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز

نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است

و تنها می خورد هر ک.س که دارد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
موجها خوابیده اند ، آرام و رام

طبل طوفان از نوا افتاده است

چشمه های شعله ور خشکیده اند

آبها از آسیاب افتاده است

در مزار آباد شهر بی تپش

وای جغدی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی خروش و بی فغان

خوش منکان بی فغان و بی خروش
 
بالا پایین