اگر من توانستم اندکی دورتر را ببینم، علتش آن بوده است که من روی شانه غولها ایستادهام
ناتوانی در توصیف حرکت الکترونها در اتم
پس از کشف هسته اتم و ارائه مدل اتمی رادرفورد در سال ۱۹۱۱، بحث بر سر موقعیت الکترونها در اتم بالا گرفت؛ زیرا رادرفورد موقعیت و حرکت الکترونها در اطراف اتم را مشخص نکرده بود. اگر الکترونها در جای خود ثابت بودند، باید توسط نیروی کولنی میان الکترونها و پروتونها روی هسته سقوط کنند و اتم ناپایدار باشد و اگر الکترونها بهصورت دایرهای به دور هسته گردش کنند، طبق نظریهی الکترومغناطیس کلاسیک و حرکت دایرهای مکانیک کلاسیک، باید از خود نور گسیل کند و انرژی آن کم و کمتر شود تا درنهایت بهصورت مارپیچی به داخل هسته سقوط کند، چیزی که در عمل مشاهده نمیشود. در سال ۱۹۱۳، نیلز بور با استفاده از نظریه کوانتومی پلانک و انیشتین، که پیشتر برای توصیف تابش جسم سیاه و پدیده فتوالکتریک استفاده شده بود، بیان کرد که الکترونها در هر اتم دارای انرژیهای مشخص و معینی هستند و نمیتوانند هر مقدار انرژی داشته باشند و عملا انرژی باید بستهای یا کوانتیده باشد، بنابراین الکترونها روی هسته سقوط نمیکنند. این نظریه برای اتم هیدروژن یا یونهای تک الکترونی به خوبی جواب میداد، ولی در مورد اتمهای با الکترون بیشتر جواب نمیداد. در سال ۱۹۲۶ و با فرمولبندی نظریه کوانتومی موجی شرودینگر، این مشکل برطرف شد و جهان میکروسکوپی به مکانیک کوانتومی واگذار شد.