جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {مکتوب کرب} اثر •Aynaz_evilgirl کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط آیناز با نام {مکتوب کرب} اثر •Aynaz_evilgirl کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,621 بازدید, 29 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {مکتوب کرب} اثر •Aynaz_evilgirl کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع آیناز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آیناز
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
سخت‌ترین غصّه این زندگی همانی است، که تو به‌خاطر آن اندوهگین می‌شوی. همانی است؛ که می‌گویی کاش زود‌تر و زود‌تر برسد. وقتی می‌رسد از غصّه نابود می‌شوی امّا هیچ اشکالی ندارد می‌گذرد، تو در راه زندگی تنهایی، چه غصّهٔ‌ بزرگ شدنت را داشته‌ باشی و چه غصّه‌ای نداشته باشی.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
شاید در مسیر عشق، هر دو با هم حرکت کردیم ولی آن فرد که صبوری کرد و سوخت من بودم. آن که قلبش شکست و باز هم تو را خواست من بودم. بازندهٔ عشق تو من بودم و تو گمان کردی همیشه من می‌مانم تا بازنده بشوم، امّا اشتباه کردی عزیز‌دلم، من روزی خسته شدم و پشت به تو کردم و رفتم.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
می‌ترسم از تاریکی شب‌های بدون تو، که به سختی به صبح ختم می‌شود. می‌ترسم چشمانم را ببندم و روشنی هوا قسمت من نشود. نگران تو هستم که اگر من نباشم تو می‌خواهی، چه کسی را جای من رها کنی و باعث اشک‌های شبانگاه او بشوی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
چرا وقتی بین این همه آدم هستم‌، باز هم حس تنهایی من را درگیر خودش کرده است؟ چرا وقتی مغرور بودم بد بود و وقتی خوش خنده شدم بدتر؟ می‌خواهم اندکی تنهایی که مرگ پایانش باشد. زمانی که خورشید دیگر طلوع نمی‌کند و من فقط شاهد غروب غم‌انگیز هستم، این زندگی معنایی ندارد و تلاشی برای زنده بودن بی‌فایده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
چه‌قدر غم‌های جهان بسیار شده است، که همه به فکر کنج خلوتی هستند. امرا افسوس که همه یه کنج خلوت می‌خواهند، که با شلوغی تمام خواستهٔ آن‌‌ها به پایان می‌رسد. حیف که برای تنهایی هیچ دیواری امنیت ندارد!
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
اگر هم اشک بریزم، می‌دانم که کسی برای پاک کردنش، نمی‌کوشد و من شب‌ها و روز‌ها اشک ریختم. میان موفّقیتم نیز اشک ریختم و الان سنگ بی‌احساسیم، که از درد دیگر بی‌حس شده‌ است. برای موفّقیت تلاش نمی‌کنم و از فرودهای زندگی لذّت می‌برم.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
کنار تک‌تک حس‌های منفی و غرور بی‌موقع، دختری خندان با کلی تفاوت وجود دارد. امّا نباید آن را برای هر فردی رو می‌کرد، این را فقط خودش می‌دانست. آن دختر را مخفی کرده بود، چون او را تبدیل به آدمی کرده بودند، که فقط سنگ را نماد محکم بودن، ایستادگی و سرسختی می‌شناخت و او می‌خواست مقاوم باشد. چقدر تنهاست در دل شلوغی شهری، که با تمام وجودش آن‌جا را دوست دارد.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
اشک ریختن در ملا عام در قانون من جرم است. چون ضعفم را نشان بدهم، از همان نقطه ضربه‌ها می‌خورم. پس تمام تلاشم را می‌کردم، که هیچ ضعفی نداشته باشم. من در نگاه همه یک آدم سردم، که گاهی شاد است و چه‌قدر این تصور غلط، عذاب‌آور است. من هم می‌خواهم فریاد بزنم، که قلب دارم و احساس می‌کنم، من هم ضربه خورده‌ام، امّا غرورم به من اجازه نمی‌داد. این غرور است، که در من حکومت می‌کند.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
سخت است، که متوجّه بشوی یک روزی، تو هم حق یک زندگی خوب را داشتی، ولی از تو گرفته‌اند. کسانی از تو خوشبختی را گرفته‌اند، که یک روزی برای آن‌ها جان می‌دادی. پشیمان نیستم، ولی من هم الان شبیه خود آن‌ها شده‌ام و خوشحال هستم، که کارشان من را خیلی تغییر داد.
 
موضوع نویسنده

آیناز

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,439
31,931
مدال‌ها
3
خسته‌ام از گریه‌هایی که بی‌دلیل سرازیر می‌شوند و با خودم تکرار می‌کنم دیگر کافی است. بهتر است، همه بدانند که تو هم تغییر می‌کنی و زندگی و حرف‌هایشان نابودت می‌کند. بهتر است درک کنی که هیچ کدام از آن افرادی که دوستشان داشتی، حقیقی نبودند .بهتر است ارام در دفتر زندگی خود، اشک بریزی.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین