- Sep
- 300
- 2,548
- مدالها
- 2
بعد از گفتن کلمهی «نه» دست مرده رو فشار داد. مرده از درد سرخ شد. آروم زیر لب با کینه و خشم گفت:
- چی بهم میگین شما؟ چرا با یه زبون دیگه باهاش حرف میزنی؟
منم مثل دنیل خونسرد شدم و گفتم:
- بهش گفتم دستت رو ول کنه ولی میگه نه.
مرده خسته و کلافه گفت:
- چرا؟
به دنیل نگاه کردم و حرف مرد رو براش ترجمه کردم. دنیل به مرد نگاه کرد و گفت:
- چرا داشتی روی یه زن دست بلند میکردی؟
مرد با گیجی بهم نگاه کرد. حرف دنیل براش ترجمه کردم. مرد با گستاخی رو به دنیل گفت:
- چون حقش بود.
پوزخندی زدم و گفتم:
- مطمئنی میخوای این رو براش ترجمه کنم؟
بعد با بدجنسی توی چشمهای مردود مرده نگاه کردم و گفتم:
- فکر کنم اگه این حرف براش ترجمه کنم دیگه دستت شکسته شده.
توی چشمهای مرده ترس نشست. آب دهنش رو قورت داد و آروم گفت:
- چون مزاحم شد.
اخم کردم و با عصبانیت گفتم:
- مزاحم چی شدم؟
مرده به رایان اشاره کرد و گفت:
- مزاحم ادب کردن یکی.
به رایان که یه گوشهی لبش خونی شده بود و لباسهاش خاکی شدهبود، نگاه کردم و بعد رو به مرده جدی گفتم:
- چرا میخواستی ادبش کنی؟
مرده نفسش رو فوت کرد و گفت:
- به صاحاب کار من چند میلیون بدهکاره.
به رایان خجول نگاه کردم. سرش رو زیر انداخته بود و داشت به نوک کفشهای خاکی آدیداسش نگاه میکرد. نفس عمیقی کشیدم و به مرده نگاه کردم و گفتم:
- چند تومن؟
مرده میخواست حرف بزنه که رایان گفت:
- به شما و کارتون ربطی نداره. من خودم حلش میکنم.
بهش نگاه کردم و به سر واضعش اشاره کردم و گفتم:
- حل کردن شما به درد خودتون میخوره.
بعد بهسمت مرده برگشتم و با صدای تقریباً بلندی و عصبی گفتم:
- چقدر؟
مرده آروم گفت:
- (؟) میلیون تومن.
توی شوک رفتم. این پول به اندازه یه هفته کاری هست که من به مهندسها و کارمندها شرکت میدادم. چشمهام عصبی بستم و باز کردم به مرده که گستاخ و بدون هیچ شرمی به من نگاه میکرد و یه پوزخندی کنار لبش بود نگاه کردم و گفتم:
- من بدهیش میدم.
- نه... .
پریدم توی حرف رایان و گفتم:
- همین که گفتم.
رو به دنیل که هنوز مرده گرفته بود به انگلیسی گفتم:
- دستش رو ول کن.
دنیل نیمنگاهی به من کرد و بعد ناچار دست مرده رو ول کرد. مرده تا دستش از چنگال دنیل آزاد شد با اون یکی دستش شروع کرد جای دست دنیل ماساژ دادن. بدون توجه به رایان ساکت و مغیم، دستهی چکم رو از توی کیف پولیم درآوردم و رو به مرده که داشت با تعجب به دسته چک نگاه میکرد، گفتم:
- خودکار داری؟
بهم نگاه کرد و سرش به معنی نگاه تکون داد. به دنیل که الان کنارم ایستاده گفتم:
- دنیل خودکار داری؟
دنیل بهم نگاه کرد و بعد دستش بهسمت جیب کتش برد و یه خودنویس مشکی درآورد و بهم داد. یه تشکر زیر لبی ازش کردم و چک رو باز کردم و پول نوشتم رو به مرده گفتم:
- به نام کی باشه؟
مرده با تعجب گفت:
- بله؟
بیحوصله گفتم:
- به نام کی بنویسم؟ یعنی کی به این بچه بدهکاره؟
مرده بعد از مکثی طولانی گفت:
- به نام ایرج دستانی.
- چی بهم میگین شما؟ چرا با یه زبون دیگه باهاش حرف میزنی؟
منم مثل دنیل خونسرد شدم و گفتم:
- بهش گفتم دستت رو ول کنه ولی میگه نه.
مرده خسته و کلافه گفت:
- چرا؟
به دنیل نگاه کردم و حرف مرد رو براش ترجمه کردم. دنیل به مرد نگاه کرد و گفت:
- چرا داشتی روی یه زن دست بلند میکردی؟
مرد با گیجی بهم نگاه کرد. حرف دنیل براش ترجمه کردم. مرد با گستاخی رو به دنیل گفت:
- چون حقش بود.
پوزخندی زدم و گفتم:
- مطمئنی میخوای این رو براش ترجمه کنم؟
بعد با بدجنسی توی چشمهای مردود مرده نگاه کردم و گفتم:
- فکر کنم اگه این حرف براش ترجمه کنم دیگه دستت شکسته شده.
توی چشمهای مرده ترس نشست. آب دهنش رو قورت داد و آروم گفت:
- چون مزاحم شد.
اخم کردم و با عصبانیت گفتم:
- مزاحم چی شدم؟
مرده به رایان اشاره کرد و گفت:
- مزاحم ادب کردن یکی.
به رایان که یه گوشهی لبش خونی شده بود و لباسهاش خاکی شدهبود، نگاه کردم و بعد رو به مرده جدی گفتم:
- چرا میخواستی ادبش کنی؟
مرده نفسش رو فوت کرد و گفت:
- به صاحاب کار من چند میلیون بدهکاره.
به رایان خجول نگاه کردم. سرش رو زیر انداخته بود و داشت به نوک کفشهای خاکی آدیداسش نگاه میکرد. نفس عمیقی کشیدم و به مرده نگاه کردم و گفتم:
- چند تومن؟
مرده میخواست حرف بزنه که رایان گفت:
- به شما و کارتون ربطی نداره. من خودم حلش میکنم.
بهش نگاه کردم و به سر واضعش اشاره کردم و گفتم:
- حل کردن شما به درد خودتون میخوره.
بعد بهسمت مرده برگشتم و با صدای تقریباً بلندی و عصبی گفتم:
- چقدر؟
مرده آروم گفت:
- (؟) میلیون تومن.
توی شوک رفتم. این پول به اندازه یه هفته کاری هست که من به مهندسها و کارمندها شرکت میدادم. چشمهام عصبی بستم و باز کردم به مرده که گستاخ و بدون هیچ شرمی به من نگاه میکرد و یه پوزخندی کنار لبش بود نگاه کردم و گفتم:
- من بدهیش میدم.
- نه... .
پریدم توی حرف رایان و گفتم:
- همین که گفتم.
رو به دنیل که هنوز مرده گرفته بود به انگلیسی گفتم:
- دستش رو ول کن.
دنیل نیمنگاهی به من کرد و بعد ناچار دست مرده رو ول کرد. مرده تا دستش از چنگال دنیل آزاد شد با اون یکی دستش شروع کرد جای دست دنیل ماساژ دادن. بدون توجه به رایان ساکت و مغیم، دستهی چکم رو از توی کیف پولیم درآوردم و رو به مرده که داشت با تعجب به دسته چک نگاه میکرد، گفتم:
- خودکار داری؟
بهم نگاه کرد و سرش به معنی نگاه تکون داد. به دنیل که الان کنارم ایستاده گفتم:
- دنیل خودکار داری؟
دنیل بهم نگاه کرد و بعد دستش بهسمت جیب کتش برد و یه خودنویس مشکی درآورد و بهم داد. یه تشکر زیر لبی ازش کردم و چک رو باز کردم و پول نوشتم رو به مرده گفتم:
- به نام کی باشه؟
مرده با تعجب گفت:
- بله؟
بیحوصله گفتم:
- به نام کی بنویسم؟ یعنی کی به این بچه بدهکاره؟
مرده بعد از مکثی طولانی گفت:
- به نام ایرج دستانی.
آخرین ویرایش: