جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {ناخوشی} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط DOonYa با نام {ناخوشی} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 786 بازدید, 21 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {ناخوشی} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
Negar_۲۰۲۳۰۸۱۵_۰۷۳۳۵۶.png
دلنوشته: ناخوشی
نویسنده: دنیا احمدی
ژانر: درام، عاشقانه، تراژدی
ناظر: @هونی
خلاصه:
مرا دردی‌ست پر از ناخوشی؛ درمانی پر از خیال و واهمه... .
تو در نهایت منی، در امید و آرزوهایم خفته‌ای و دردی بر روی درد‌های دیگر و از طرف دیگر درمانی بر روی زخم‌های متعدد قلب و روحم!
تو در منی در وجود پر از استرسم سعی می‌کنی درها را بگشایی و بپری امّا در زندان اوهامِ درون مغزم به بند کشیده می‌شوی و می‌مانی تا به ابد و یک روز!
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,004
مدال‌ها
17
1690404755448.png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان دلنوشته]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
دردی در سراسر وجودم می‌پیچد و سر آخر آه می‌شود و بر روی زبانم جاری می‌شود؛ بدنم گُر می‌گیرد و گرمای شدیدی در من بر افروخته می‌شود.
و منی با گرما و سرمایش ترک می‌خورد.
زیبای دردانه‌ی قلبم تو بر روی لب‌هایم می‌نشینی و صدای بی‌صدای تمام صداهای اطرافم می‌شوی... .
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5

دلی در وجود من است که سراسر خشم شده؛ در تمام من خشم از دست دادنت می‌جوشد و دختری در پستوی قلبم ناامید فریاد می‌کشد.
غم به لملمه در می‌آید و منی در سکوت جان می‌دهد.
تنم تماماً بی‌ وفاییت را فریاد می‌زند.
سکوت در تاریکی به من خیره می‌ماند و عشق مسافر راه همیشگیم می‌شود؛ غم می‌شود من و من می‌شوم غم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
عصر، عصری‌ست یخبندان و مردم در یخ فرو رفته اند.
همه در غضب اند و دلی نمانده که تکه‌تکه نشده باشد؛ ما همه پر شده ایم از ناخوشی!
و ناخوشی چیست؟
چیزی که هیچ‌گاه نمی‌گذارد حالت خوب شود و ما همیشه پر از بدی می‌شویم؛ گویی ناخوشی با ما عجین شده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
دردی‌ست که تا ابد و یک روز با من می‌ماند؛ دردی در گوشه‌گوشه‌ی قلب زجر کشیده‌ام که مرا می‌کشد و خود آخ نمی‌گوید.
در تاریکی سرم، در کوچه پس کوچه‌های افکارم تویی آرام‌آرام قدم می‌زند و جسم بی‌جانم را در وهم و ناامیدی غوطه‌ور می‌سازد.
این‌جاست که تاریکی جزوی از من می‌شود و منی امیدش را گم می‌کند و صبح به صبح به دنبالش می‌دَوَد.

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
عصری را بدون تو حرام سپری کردم و هیچ نفهمیدم، هیچ نفهمیدم که چند سال از نداشتنت گذشت؛ نه این‌که خوش بگذرد نه... .
آن‌قدر سخت و زننده بود که چلچله‌ی بی‌چاره شکسته شد و آشیانه‌اش از غم نبودنت خالی شد. تمام این سال‌ها نداشتنت را نشخوار کردم؛ غم نبودنت را بالا آوردم هر بار خوردم و باز بالا آوردم و خوردم، و این چرخه‌ی تمام سال‌های نبودنت بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
سایه‌ی تو همه‌‌جا را تسخیر کرده؛ خواب‌هایم را، دنیایم را... .
فقط یک قدم تا جنون فاصله دارم؛ یک گام کوچک رو به دیوانگی!
من از این دیوانگی محض که مرا در بر گرفته می‌ترسم و دستان تو را در سرم رها نمی‌کنم.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
غافل از این‌که دستان تو همان دیوانگی‌ست که مرا این‌گونه زار و نزار کرده است و تماماً زندگی خسته و پر پیچ و خمم را احاطه کرده است.
خمارم، خمار تویی که هم‌چون قرصی اعتیادآور برایم تجویز نمی‌شوی و من در به در به دنبال تو می‌گردم تا کمی حالم را خوب کنم.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
دختری در زمین خاکی دلم می‌نشیند و خاک باغچه را روی سرش می‌ریزد.
از وقتی که رفتی خاک بر سر شدم و لرز نداشتنت به دلم چنگ زد.
چشمانم در خیابان بی‌اختیار در حدقه دودو می‌زند و به دنبال ردی از تو می‌گردد و سرتاسر وجودم تو را می‌خواد و می‌داند که هیچ‌وقت نمی‌تواند تویی را داشته باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین