جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تاریخ ایران نادرشاه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تاریخ ایران توسط SHAHDOKHT با نام نادرشاه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 300 بازدید, 30 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته تاریخ ایران
نام موضوع نادرشاه
نویسنده موضوع SHAHDOKHT
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط SHAHDOKHT
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
محمدشفیع تهرانی در نادرنامه، نادر را در حدِّ مقامِ والای فرزندِ سرداری افشار و یکی از افسرانِ بلندپایهٔ «پادشاهِ» ابیورد ارتقا می‌دهد. جِیْمْز فِرِیزِر نیز برپایهٔ منابعِ هندی، پدرِ نادر را مقامی بلندپایه از ایلِ افشار می‌داند. جوناس هَنوِی حقیرانه‌ترین روایت را برمی‌گزیند و لاکْهارْت نیز تولدِ نادر در یک «قلعه» را معقول نمی‌داند. هنوی پدرِ نادر را تهی‌دست می‌داند؛ اما میرزا مهدی اَستَرآبادی، با نقلِ داستانی دربارهٔ قدرتِ شمشیرِ آبدیده در خشم، نامِ او را برگرفته از نامِ پدربزرگش می‌داند و معنایش این است که پدربزرگِ نادر، شخصی نامدار و از خانواده‌ای شناخته‌شده بوده‌است. به‌جز میرزا محمدکاظم مَرْوی که معتقد است از آغازْ نامش نادر بوده، دیگران عموماً پذیرفته‌اند که نامش «نَذَرقُلی‌بِگ» یا «نَدَرقلی‌بِگ» بوده تا هنگامی‌که ملقَّب به «تهماسب‌قلی» شد و این دو لقب را تا رسیدن به پادشاهیَش، حفظ کرد.[۵]
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: sa_na
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
نادر یا نادرقلی‌بیگ در خانواده‌ای تنگدست از طایفهٔ قِرِخْلو، یکی از تیره‌های کوچکِ ایل افشارِ تُرکمان، در روز شنبه ۲۸ مُحَرَّمِ ۱۱۰۰ ه‍.ق/نوامبر ۱۶۸۸ م در دَستجِرد، از آبادی‌های نزدیکِ اَبیوَرد و درگز در شمالِ خراسان و در طی مهاجرتِ فصلی به چراگاه‌های زمستانی متولد،[۶][۷][یادداشت ۱] و به‌نامِ پدربزرگش، نادرقلی نام گرفت.[۸] پدرش، امامقلی در ایل افشار، شخصی محترم بود و پیشه‌اش چوپانی. به‌نقلی، ساربان و پوستین‌دوز هم بوده‌است. احتمالاً امامقلی در میانِ افشارها، جایگاهی مانند کدخدای آبادی داشته‌است.[۹] او دو فرزند به‌نام نادرقلی و ابراهیم داشت. زندگیِ این خانواده بسیار ساده بود و مانند دیگر خانواده‌های ایل، با گله‌داری، کشاورزی و هنرهای دستی سپری می‌شد.[۱۰] زبان مادری نادر، گویشی از زبانی بود که قبایل تُرک ایران و آسیای‌میانه به آن صحبت می‌کردند و او با افزایش سن، خیلی زود فارسی که زبان فرهنگی و زبان رایج شهرها بود را فرا گرفت، اما زبان ترکی را همیشه برای صحبت روزمره ترجیح می‌داد، مگر اینکه با شخصی مواجه می‌شد که فقط فارسی می‌دانست.[۱۱]
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: sa_na
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
نورالله لارودی می‌گوید امامقلی درگذشت و نادر هجده ساله شد. مهاجمانِ ازبک و ترکمن با حمله به‌آبادی‌های مرزیِ ایران و قلمروِ ایل افشار به غارت پرداختند و دسته‌ای از غارتگرانِ ترکستان، تعدادی از زنان و مردانِ طایفه‌های افشار را به اسارت به مَرْو شاه‌جهان بردند. نادر و مادر و برادرش در بین اسیران بودند. این اسارت چهار سال زمان برد. در سال ۱۱۲۲ ه‍.ق/۱۷۱۰ م نادر در فرصتی همراه با برادرش به ابیورد گریخت.[۱۲] لاکهارت داستانِ اسارتِ نادر و مادرش توسط ازبکان در حدودِ سن هجده سالگی را مردود می‌داند. این داستان در هیچ منبعِ ایرانی تأیید نمی‌شود اما هنوی آن را نقل می‌کند که ظاهراً از درهم‌آمیزیِ دو ماجرای نقل‌شده از محمدکاظم، آن را پدیدآورده است.[۱۳] نادر اغلب مشغول به بازپس‌گیریِ اموالِ سرقت‌شده‌ای بوده که در حملاتِ مرزی از دست می‌رفته‌اند و ظاهراً در اوایلِ زندگیش، بیشتر به تعقیبِ دزدان می‌پرداخته‌است. پذیرفته‌ترین دیدگاه، این است که او در آغازِ زندگی در کنارِ بازرگانان بوده و از آنان در برابرِ راهزنان محافظت می‌کرده‌است.[۱۴] نادر نزد حاکمِ ابیورد، باباعلی بیک کوسه احمدلو به خدمت مشغول شد و به جمعِ همراهانش پیوست،[۱۵][۱۶] و کارِ خود را در ابیورد — که شهری تحت کنترلِ ایل افشار بود — آغاز کرد.[۱۷] او پس از مدتی خدمت به‌عنوان تفنگچی، به جایگاهِ «ایشیک‌باشی» منصوب شد. شاید «افسرِ انتظامات» معنایی مناسب‌تر برای این اصطلاح در دربارِ کوچکِ باباعلی باشد.[۱۸] در سال‌های ۱۱۲۷–۱۱۲۶ ه‍.ق/۱۷۱۵–۱۷۱۴ م، ترکمن‌های یَموت به شمالِ خراسان یورش بردند و نیروهای مرزیِ باباعلی در نبردی، آنان را شکست دادند و ۱۴۰۰ نفر را اسیر کردند. ظاهراً نادر در این نبردْ جلب توجه کرده، چراکه باباعلی مأموریتِ خبررسانیِ این پیروزی به شاه در اصفهان را به او سپرد. نادر در اصفهان، خبر را به شاه سلطان حسین رساند و ۱۰۰ تومان پاداش گرفت.[۱۹][۲۰] او خود را برای باباعلی بیک، بسیار مفید نشان داد که سبب شد باباعلی بیک دو دخترِ خود را به عقدِ نادر درآورد.[۲۱][یادداشت ۲] یکی، پسرِ بزرگش رضاقلی را به‌دنیا آورد و دیگری، نصرالله و امامقلی.[۲۲]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
به‌گزارشِ میرزا مهدی خان در دُرّهٔ نادری، سال ۱۱۳۶ ه‍.ق/۱۷۲۴–۱۷۲۳ م، سالِ آغازِ «دلاوری‌های جهانگشایانهٔ» نادر است. در این سال، دومین نقطهٔ عطفِ زندگیِ نادر روی داد که به‌دنبالِ ارتقای خدمت نزد باباعلی، بر دژِ طبیعیِ کلات مسلط شد. تاریخِ این رویداد در منابع ایرانی روشن نیست، اما هنوی آن را سال ۱۷۲۱ م می‌داند. رقیبان محلی و افشارهایی که استحکاماتِ قوی در دست داشتند، از مَلِک محمود سیستانی می‌خواستند تا مانعِ قدرت‌یابیِ نادر شود. کُردها نیز در درگز و ابیورد، همین هدف را داشتند و با کردهای خبوشان متحد شدند. پس از تسلطِ نادر بر کلات، رقیبان و دشمنانش تلاش کردند تا با وی به توافق برسند. در این زمان باباعلی همهٔ قدرتش را به نادر واگذار کرد و او نیز سپاهی تدارک دید. سرانجام خبرِ پیروزی‌های محمودِ غل‌زایی به کلات رسید که هم‌زمان با همان تاریخی است که هنوی آن را آغاز دورهٔ کلات می‌داند، یعنی حدود ۱۷۲۱–۱۷۲۰.[۲۳] باباعلی بیک در هنگامِ مرگ در ۱۷۲۳ م، اموالش را برای نادر به ارث گذاشت.[۲۴] به‌خاطر رقابت‌های قبیله‌ایِ داخلی، نادر نتوانست جانشینِ باباعلی بیک شود، بنابراین وی با افسرانِ ناهمگونِ نظامیِ تازه‌کار در شمال‌شرقیِ ایران که در پی حملهٔ افغان‌ها برخاسته بودند، قدرت را به‌دست‌آورد.[۲۵]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
ملک محمود سیستانی از نابسامانیِ خراسان بهره بُرد تا جایگاهی برای خویش بیافریند و این ایفای نقش از سوی او، اهمیت ویژه‌ای برای پیشینهٔ کاریِ نادر به‌ویژه نزدِ تهماسب دوم داشت. او و برادرش مَلِک اسحاق از مردمان سیستان بودند و ادعا داشتند که از نوادگانِ پادشاهانِ اسطوره‌ایِ کیانند.[۲۶] او خود را از نسل سلسلهٔ صفاریان — حاکم بر ایران در سدهٔ نهم و دهم میلادی — معرفی کرده بود.[۲۷] و اینها درحالی بود که آن دو تنها، بزرگانی از سیستان بودند که از سقوطِ دولت صفوی بهره بردند تا قدرت‌طلبیِ خویش را کنند. پس از سقوط اصفهان توسط محمود غل‌زایی، ملک محمود مشهد را تصرف کرد.[۲۸] پس از ورود ملک محمود به خراسان، هم او و هم نادر در موقعیتی بودند که می‌توانستند علیهِ یکدیگر وارد عمل شوند؛ اما ملک محمود تلاش کرد تا رقیبانِ نادر را به یکدیگر مشغول کند. نادر هنوز چنان قدرتی نداشت که به مقابلهٔ مستقیم با آنان بپردازد؛ ملک محمود در پاسخِ شکایتِ چند تن از رییسانِ محلی نسبت به حاکم شدنِ نادر بر ابیورد، محمدامین‌بیگ را به سمتِ قورچی‌باشی و نیز حکمرانیِ ابیورد منصوب کرد و او نیز به نادر، مقامِ ایشیک‌باشی و دیوان‌بیگی داد؛ بدین ترتیب ظاهراً نادر یکی از افرادِ ملک محمود شد.[۲۹]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
در سال ۱۱۳۷ ه‍.ق/۱۷۲۴ م، نادر خود را آن‌قدر قوی یافت که مخالفت با ملک محمود را آغاز کند؛ علتِ این تصمیم، نشانه‌های نیتِ ملک محمود برای اعلانِ پادشاهی بود که درصورتِ وقوع، جایگاهش نزدِ دیگران از نادر فراتر می‌رفت.[۳۰] در چنین اوضاعی از نادر درخواست شد تا بر ضدِ طایفه‌های صحراگردِ ترکمن که به مرو یورش می‌بردند، اقدامی کند. این چاره‌جویی‌ها از او، بر اعتبارش در منطقه می‌افزود و موفقیت‌هایش، سبب الحاقِ دسته‌های بیشتر از جنگجویان به او می‌شد.[۳۱][۳۲] پس از دسیسه‌های گوناگون با سردارانِ ترکمنِ افشار و جَلایِر، نادر گروهِ خویش از مهاجمان را تشکیل داد و سرانجام در سال ۱۱۳۹ ه‍.ق/۱۷۲۶ م، در اتحاد با کُردهای چَمَشْگَزَک در خَبوشان،[۳۳] — که تا پیش از آن با آنان در جنگ بود و توانست بر آنان غلبه کند و دست‌کم در ظاهر به اطاعت از خود درآورد[۳۴] — بر سر کنترلِ مالکیتِ مشهد با ملک محمود به رقابت پرداخت.[۳۵] نقش وی در مقابله با ملک محمود، او را مورد توجهِ تهماسب قرار داد.[۳۶] در همین سال تهماسب با ارسال حسنعلی بیک، از درباریانش به سوی نادر، از وی دربارهٔ همکاریَش با خودش و قاجارها علیه ملک محمود پرسید و نادر پاسخِ مثبت داد و از تهماسب خواست تا هرچه سریع‌تر به خراسان بیاید؛ حسنعلی بیک به نمایندگی از تهماسب نیز، نادر را به‌عنوانِ نایبِ حاکمِ ابیورد تأیید کرد.[۳۷] تهماسب همراه با حامیِ اصلیِ خویش، فتحعلی‌خان قاجار در سال ۱۱۳۹ ه‍.ق/۱۷۲۶ م، نادر و نیروی ۲۰۰۰ نفریَش از طایفهٔ افشار و کرد به‌همراه توپ‌ها و زنبورک‌های مستقر در پشت شترش را به خدمت گرفت.[۳۸][۳۹] رقابتِ شدید میان محافظانِ قاجار و افشارِ شاهزادهٔ صفوی، به‌زودی به نفعِ نادر حل‌وفصل شد: تهماسب فتحعلی را به ظنِّ توطئه علیه وی اعدام،[۴۰][۴۱][۴۲] و نادر را به‌عنوان فرماندهِ اصلیِ سپاهش انتخاب کرد تا جایگزینِ فتحعلی‌خان قاجار (د. ۱۷۲۶ م) شود که فرزندانش (بنیانگذارانِ سلسلهٔ قاجار) نادر را به‌خاطرِ قتلِ اجدادشان مقصر دانستند.[۴۳] با این پیشرفت، نادر به «قورچی‌باشی» منصوب شد[۴۴][۴۵] و مقامِ «تهماسب‌قلی» — به‌معنای پیشکارِ تهماسب — را به‌عهده گرفت.[۴۶][۴۷]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
پس از اعدامِ فتحعلی‌خان توسط تهماسب، تعدادی از سرانِ قاجار به‌طور موقتْ بازداشت شدند تا پیامدهای احتمالیِ این قتل بخوابد؛ اما محمدحسین‌خان قاجار که از رقیبانِ فتحعلی‌خان بود، به‌جای وی فرماندهِ قوای قاجار شد و از این اتفاقْ خرسند هم شد. اکنون نادر در اندیشهٔ شکستِ قطعیِ ملک محمود بود. او روزانه به سازه‌های دفاعیِ مشهد حمله می‌کرد. ملک محمود پس از شنیدن خبر قتلِ فتحعلی‌خان، به تصورِ ضعیف شدنِ نیروهای تهماسب، با نیروی بزرگی که شامل توپخانه نیز می‌شد، به نیروهای تهماسب یورش برد. نادر آنان را مغلوب و وادار به عقب‌نشینی کرد. پس از آن ملک محمود از شهر خارج نشد. در این ماجرا چند نفر از افسران وی از جمله توپچی‌باشی‌اش کشته شدند. بدین ترتیب نیروی توپخانهٔ وی با وجود نیرومندی، از کار افتاد.[۴۸] نادر سپس مشهد را از راهِ خ*یانت به‌دست‌آورد؛[۴۹] سرانجام در شبِ ۱۶ ربیع‌الاول ۱۱۳۹ ه‍.ق/۱۱ نوامبر ۱۷۲۶ م، پیرمحمود فرماندهِ قوای کلِ مشهد یکی از دروازه‌ها را به‌روی نیروهای نادر گشود و نادر و سربازانش داخل شهر شدند. ابتدا نادر به ملک محمود اجازه داد تا در حرم علیّ بن موسیَ الرّضا پناهنده شود. پس از گذشت چند ماه، خبر به نادر دادند که وی با بعضی از ترکمن‌های مرو، تماس پنهانی دارد و آنان را برای یورش به مشهد تحریک می‌کند. نادر دستورِ اعدامِ ملک محمود به‌همراه برادر و برادرزاده‌اش را صادر کرد.[۵۰][۵۱]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
اعتبارِ وی پیوسته افزایش یافت زیرا سپاهِ تهماسب را به پیروزی‌های فراوانی رساند.[۵۲] با این وجود، روابط او با شاهزادهٔ جوانِ مردّد — یا به‌عبارتِ بهتر وزیرانِ حسودِ شاهزاده — همچنان پرتنش بود.[۵۳] نادر از سوی درباریان نکوهیده می‌شد و سرانِ کُردی هم که پیشترها با نادر جدال‌های تلخی داشتند، بر تنش می‌افزودند. تهماسب در جِمادیُ‌الثّانیِ ۱۱۳۹ ه‍.ق/فوریهٔ ۱۷۲۷ م مخفیانه از مشهد خارج شد و نزد کُردهای خبوشان رفت[۵۴][۵۵] و در آنجا نادر را به خ*یانت محکوم کرد و از سراسرِ کشور خواست تا بر ضدِ نادر به جمع‌آوریِ لشکر بپردازند. از آن سو، نادر همهٔ داراییِ تهماسب و وزیرانش را در مشهد مصادره کرد و برادرش ابراهیم خان را برای کنترلِ مشهد گذاشت و خودش به خبوشان رفت. پس از برخوردِ کوچکی با کردها، خبوشان را محاصره کرد و کردهای طایفهٔ قَرَه چورلو را به اسارت گرفت و دستورِ حفرِ خندقی را داد تا اسیران را در آن بیندازند و به زنده‌به‌گور کردن تهدیدشان کرد، هرچند بعد آنان را آزاد کرد. تهماسب شکست خورد و پشیمان شد و از محمدحسین مجتهد خواست تا با نادر مذاکره کند. سرانجام توافقی صورت گرفت و نادر به مشهد بازگشت و با دخترِ یکی از سرانِ کرد ازدواج کرد. بااین‌حال پشیمانیِ تهماسب و ازدواجِ نادر هیچ‌یک سبب نشد تا تنش میان این دو فروکش کند.[۵۶] نادر در مشهد به‌سرعت کارگاه‌ها و اداراتِ سلطنتی را مهر و موم کرد و اوضاع را سامان داد.[۵۷] درحالی‌که تهماسب اصرار داشت تا ابتدا اصفهان از دست افغان‌های غل‌زایی رها شود، نادر دوراندیشانه بر این نظر بود که ابتدا باید به سراغ ابدالی‌های هرات رفت و آنان را به اطاعت درآورد. در این میان توطئه‌های وزیرانِ تهماسب علیه نادر تمامی نداشت و پیوسته کردهای خراسان و ترکمن‌ها را علیه او تحریک به شورش می‌کردند؛ و تنها وفاداریِ ابراهیم خان برادر نادر و تهماسب خان جلایر به نادر بود که او توانست با اتکا به آنان به سرکوبِ شورشگران بپردازد.[۵۸]
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
نادر پس از درهم شکستنِ شورش‌های محلیِ مکرر، قائن را در جناحِ جنوبیِ خویش تثبیت کرد و آماده شد تا پیش از اجابتِ خواستهٔ تهماسب برای پیشروی به اصفهان، در پشتِ استراتژیکِ خود، افغان‌های اَبدالیِ هرات را تحتِ سلطه‌اش درآورد. درگیریِ اراده‌ها عملیاتِ مؤثر را در طی سال‌های ۱۱۴۱–۱۱۳۹ ه‍.ق/۱۷۲۸–۱۷۲۷ م متوقف کرد.[۵۹] در تابستان ۱۱۳۹ ه‍.ق/۱۷۲۷ م، نادر به ابدالی‌های افغان، حمله‌هایی مقدماتی انجام داد تا توان‌شان را بسنجد. سپاهِ نادر در ذیحجه/سپتامبر، سَنگان را محاصره کرد. در ۱۴ صفر ۱۱۴۰ ه‍.ق/اول اکتبر ۱۷۲۷ م، سنگان تسخیر شد و همهٔ ساکنانش به‌خاطر تسلیمِ دروغین در گذشته و سپس عهدشکنی، قتل‌عام شدند. اندکی بعد ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نیروی کمکیِ ابدالیِ افغان به سوی سنگان به‌راه افتادند. سپاه نادر نیز نزدیک به همین تعداد بود، اما نادر برای دوری از خطر به پیاده‌ها دستور داد تا در خندق سنگر گیرند تا افزون‌بر محفوظ بودن از دشمن، در زمانِ مناسب آنان را زیر آتش بگیرند؛ و خودش تنها با ۵۰۰ تن از سربازانش به سوی ابدالی‌ها حمله‌ور شد. پس از چهار روز درگیریِ پراکنده، ابدالی‌ها به سوی هرات عقب‌نشینی کردند. نادر آنان را تعقیب نکرد و به مشهد بازگشت تا وضعیتش را با تهماسب روشن کند. کمی بعد که نادر از مشهد خارج شده بود، تهماسب به نزدیکانِ نادر حمله کرد و فرمان داد که فرماندهان از نادر فرمانبرداری نکنند. نادر به‌سرعت بازگشت اما تهماسب به سبزوار رفته بود. با رسیدنِ نادر، تهماسب فرمان داد تا دروازه‌های شهر به روی نادر بسته شود. نادر نیز شهر را به توپ بست تا سرانجام تهماسب در ۷ ربیعُ‌الْاوّل ۱۱۴۰ ه‍.ق/۲۳ اکتبر ۱۷۲۷ م تسلیم شد. تهماسب همان شب از اردو گریخت اما نادر او را تعقیب کرد و در دو کیلومتریِ شهر او را گرفت و به اردو بازگرداند و با دو همراهْ تهماسب را تا مشهد تحتُ‌الْحفظ فرستاد. پس از این ماجرا، مُهرِ تهماسب نزد نادر بود و نادر به‌نامِ تهماسب صدورِ فرمان می‌کرد.[۶۰] پس از ماجرای سبزوار، دو تن از فرماندهان گذشتهٔ تهماسب، محمدعلی خان و ذوالفقار خود را والیانِ منصوبِ تهماسب بر مازندران و استرآباد نامیدند. تهماسب اعلامِ برائت کرد اما نادر وی را برای تماس با ذوالفقار سرزنش کرد. در ربیع‌الثّانی ۱۱۴۱ ه‍.ق/نوامبر ۱۷۲۸ م نادر به مازندران لشکر کشید و تهماسب را نیز با خود بُرد. محمدعلی خان بلافاصله تسلیم شد اما ذوالفقار مقاومت کرد و سرانجام وی را اسیر و اعدام کردند.[۶۱][۶۲] تا پایانِ ماهِ بعد نادر بر مازندران مسلط شد و سپس با فرستادن نماینده‌ای نزد روس‌ها خواست تا گیلان را بازگردانند. نادر در ماه شعبان ۱۱۴۱ ه‍.ق/مارس ۱۷۲۹ م، جشن نوروز را در مشهد برگزار کرد و برای اقدام علیه هرات آماده شد. او با برپایی ضیافتی، هدایای بسیاری به افسرانش بخشید
 
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,776
38,213
مدال‌ها
25
اوایل بهارِ ۱۱۴۱ ه‍.ق/۱۷۲۹ م نادر و سپاهش همراه با تهماسب راهیِ هرات شدند. ابدالی‌ها با آگاهی از هدفِ نادر برای جنگ، از تفرقه دست برداشتند و به‌رهبری اللهیارخان متحد شدند و وی را حاکمِ هرات کردند. اللهیارخان سپاهِ ابدالی را برای نبرد از هرات بیرون کشید و در محلی به‌نام کافرقلعه حدود ۸۰ کیلومتری غربِ هرات با سپاه نادر روبه‌رو شدند. پس از چند روز نبرد و شکستِ ابدالی‌ها، اللهیارخان با فرستادنِ چند پیک، خواهان صلح شد اما نادر پیام داد فرماندهان افغان خود باید بیایند. با آمدن نیروهای کمکی برای اللهیارخان، نبرد دو روز دیگر ادامه یافت اما باز هم با شکستِ ابدالی‌ها همراه بود. مجدداً اللهیارخان چند پیک برای اعلام تسلیم فرستاد اما نادر باز هم همان پاسخ را داد. پس از آن، تعدادی از بزرگانِ ابدالی نزد نادر آمدند و اعلام وفاداری کردند. نادر با مهربانی آنان را پذیرفت. بسیاری از ابدالی‌ها به سپاهِ تهماسب وارد شدند و افغان‌های فارسی‌زبان هم در اطراف مشهد اسکان داده شدند.[۶۴] تهماسب اللهیارخان را بر حکومت هرات ابقا کرد[۶۵][۶۶] و اسیران افغان نیز آزاد شدند. نادر و تهماسب در ۴ ذیحجهٔ ۱۱۴۱ ه‍.ق/اول ژوئیهٔ ۱۷۲۹ م، به مشهد بازگشتند.[۶۷] اکنون نوبتِ حمله به اشرفِ غل‌زایی در اصفهان بود که نمی‌بایست بیش از این در آن تأخیر می‌شد.[۶۸]
 
بالا پایین