ROKH
سطح
3
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- May
- 1,250
- 4,898
- مدالها
- 8
فیلم اول هانگر گیمز یکی از اون اقتباسهایی بود که تونست خیلی خوب خودش رو توی دل مخاطبها جا کنه. از همون سکانسهای ابتدایی داخل منطقهی ۱۲، فضاسازی بهقدری واقعی و تلخه که ورود به یه دنیای سرکوبگر و نابرابر، بلافاصله حس میشه. فقر و سختی زندگی مردم اونقدر دقیق نشون داده میشه که وقتی به شکوه و زرقوبرق پایتخت (کپیتال) میرسی، تضادش به چشم میاد و تأثیر بیشتری میذاره.
جنیفر لارنس برای نقش کتنیس انتخاب خیلی درستی بود. بازی سرد و کنترلشدهش، دقیقاً با شخصیتی که بیشتر اهل عمله تا حرف جور درمیاد. لحظهای که داوطلب میشه جای خواهرش بره واقعاً یکی از صحنههای احساسی قوی فیلمه. رابطهی کتنیس و پیتا هم هرچند بهنظر یه تاکتیک برای زنده موندن میاد، اما فیلم تونسته تا حدی نشون بده که همین تاکتیک چطوری پیچیدهتر و مبهمتر میشه و چطور ازش برای فریب اسپانسرها استفاده میکنند.
صحنههای مربوط به آمادهسازی برای بازیها، از معرفی شرکتکنندهها تا آموزشها، خیلی خوب نشون میده که چطور مرگ بچهها به یه نمایش رسانهای تبدیل شده. این بخش بهنوعی نقدی به فرهنگ نمایش و مصرفگراییه و فیلم تونسته اون حس پوچی پشت زرقوبرق کپیتال رو برسونه.
وقتی بازیها شروع میشن ریتم فیلم سریعتر میشه. بعضی صحنههای اکشن خیلی سریع کات میخورن و فرصت نمیدن عمق خشونت حس بشه، ولی همین انتخاب باعث میشه فیلم برای ردهی سنی نوجوان هم قابل تماشا بمونه. در عین حال، اضطراب و فشار روانی توی محیط جنگلی همچنان منتقل میشه، مخصوصاً وقتی مرگ شخصیتهای فرعی مثل «رو» رو میبینیم. اون صحنه یکی از لحظات تکاندهنده و تأثیرگذار فیلمه.
بهطور کلی، فیلم هم موفق میشه دنیای پانم رو بهخوبی معرفی کنه، هم شخصیت اصلی رو باورپذیر بسازه و هم یه تعادل بین سرگرمی و پیام اجتماعی پیدا کنه. پایانش هم با وجود اینکه بیشتر زمینهسازی برای دنبالههاست، تونست هیجان و کنجکاوی رو برای قسمتهای بعدی بالا نگه داره.
البته اگه کتاب رو خونده باشید، متوجه میشید که خیلی از جزئیات و ظرافتها توی اقتباس سینمایی حذف شده. کتاب خیلی بهتر وارد ذهن کتنیس میشه و ترسها، تردیدها و احساس گرسنگی و ناامیدیش رو بهتون منتقل میکنه. پس در حالی که فیلم یه اقتباس قوی و دیدنیه، تجربهی کتاب هنوز غنیتر و تأثیرگذارتر باقی میمونه.
جنیفر لارنس برای نقش کتنیس انتخاب خیلی درستی بود. بازی سرد و کنترلشدهش، دقیقاً با شخصیتی که بیشتر اهل عمله تا حرف جور درمیاد. لحظهای که داوطلب میشه جای خواهرش بره واقعاً یکی از صحنههای احساسی قوی فیلمه. رابطهی کتنیس و پیتا هم هرچند بهنظر یه تاکتیک برای زنده موندن میاد، اما فیلم تونسته تا حدی نشون بده که همین تاکتیک چطوری پیچیدهتر و مبهمتر میشه و چطور ازش برای فریب اسپانسرها استفاده میکنند.
صحنههای مربوط به آمادهسازی برای بازیها، از معرفی شرکتکنندهها تا آموزشها، خیلی خوب نشون میده که چطور مرگ بچهها به یه نمایش رسانهای تبدیل شده. این بخش بهنوعی نقدی به فرهنگ نمایش و مصرفگراییه و فیلم تونسته اون حس پوچی پشت زرقوبرق کپیتال رو برسونه.
وقتی بازیها شروع میشن ریتم فیلم سریعتر میشه. بعضی صحنههای اکشن خیلی سریع کات میخورن و فرصت نمیدن عمق خشونت حس بشه، ولی همین انتخاب باعث میشه فیلم برای ردهی سنی نوجوان هم قابل تماشا بمونه. در عین حال، اضطراب و فشار روانی توی محیط جنگلی همچنان منتقل میشه، مخصوصاً وقتی مرگ شخصیتهای فرعی مثل «رو» رو میبینیم. اون صحنه یکی از لحظات تکاندهنده و تأثیرگذار فیلمه.
بهطور کلی، فیلم هم موفق میشه دنیای پانم رو بهخوبی معرفی کنه، هم شخصیت اصلی رو باورپذیر بسازه و هم یه تعادل بین سرگرمی و پیام اجتماعی پیدا کنه. پایانش هم با وجود اینکه بیشتر زمینهسازی برای دنبالههاست، تونست هیجان و کنجکاوی رو برای قسمتهای بعدی بالا نگه داره.
البته اگه کتاب رو خونده باشید، متوجه میشید که خیلی از جزئیات و ظرافتها توی اقتباس سینمایی حذف شده. کتاب خیلی بهتر وارد ذهن کتنیس میشه و ترسها، تردیدها و احساس گرسنگی و ناامیدیش رو بهتون منتقل میکنه. پس در حالی که فیلم یه اقتباس قوی و دیدنیه، تجربهی کتاب هنوز غنیتر و تأثیرگذارتر باقی میمونه.