ROKH
سطح
3
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- May
- 1,257
- 5,022
- مدالها
- 8
کتابخانه نیمه شب با یه ایدهی خیلی قشنگ شروع میکنه: یه جایی بین مرگ و زندگی که میتونی همهی مسیرهای نرفتهت رو امتحان کنی. همین ایده اولش آدم رو جذب میکنه، چون برای همهمون لحظاتی پیش اومده که گفتیم: «کاش فلان تصمیم رو گرفتهبودم.» شخصیت نورا هم بهخاطر همین حس پشیمونیها و افسردگیها قابل درکه.
ولی وقتی جلوتر میری، داستان به شکل عجیبی سادهسازی میشه. هر زندگیای که نورا تجربه میکنه، سریع یه نقص اساسی پیدا میکنه و پس زده میشه. نویسنده خیلی زود نتیجهگیری میکنه که هیچ زندگیای بینقص نیست، پس همینی که الان داریم خوبه! مشکل اینجاست که اگه نورا با حوصله و دقت بیشتری به زندگیهای مختلف نگاه میکرد، شاید میتونست ترکیب یا نسخهای پیدا کنه که واقعاً براش رضایتبخشتر باشه، اما کتاب عملاً فرصت کشف رو ازش میگیره و همهچیز رو به یه مسیر از پیش تعیینشده میبره.
این باعث میشه پیام نهاییِ قدر زندگی فعلی رو دونستن، زیادی گلدرشت و مستقیم باشه. بهجای این که خودت با نورا به این نتیجه برسی، نویسنده بارها و بارها همون جمله رو به شکلهای مختلف تکرار میکنه. شخصیتهای فرعی هم صرفاً بهونهن برای رسوندن همین پیام، بدون اینکه عمق یا پیچیدگی خاصی داشته باشن.
کتاب بهجای این که یه ماجراجویی واقعی تو دنیاهای موازی باشه، بیشتر شبیه یه داستان انگیزشی ساده از آب دراومده. برای کسی که دنبال یه داستان امیدبخش و راحتخوانه، میتونه خوب باشه؛ ولی برای خوانندهای که انتظار داره نویسنده با ایدهی چندجهانی بازی جدیتر و عمیقتری بکنه، کتابخانه نیمه شب تا حدی سطحی و ناقص به نظر میاد.
ولی وقتی جلوتر میری، داستان به شکل عجیبی سادهسازی میشه. هر زندگیای که نورا تجربه میکنه، سریع یه نقص اساسی پیدا میکنه و پس زده میشه. نویسنده خیلی زود نتیجهگیری میکنه که هیچ زندگیای بینقص نیست، پس همینی که الان داریم خوبه! مشکل اینجاست که اگه نورا با حوصله و دقت بیشتری به زندگیهای مختلف نگاه میکرد، شاید میتونست ترکیب یا نسخهای پیدا کنه که واقعاً براش رضایتبخشتر باشه، اما کتاب عملاً فرصت کشف رو ازش میگیره و همهچیز رو به یه مسیر از پیش تعیینشده میبره.
این باعث میشه پیام نهاییِ قدر زندگی فعلی رو دونستن، زیادی گلدرشت و مستقیم باشه. بهجای این که خودت با نورا به این نتیجه برسی، نویسنده بارها و بارها همون جمله رو به شکلهای مختلف تکرار میکنه. شخصیتهای فرعی هم صرفاً بهونهن برای رسوندن همین پیام، بدون اینکه عمق یا پیچیدگی خاصی داشته باشن.
کتاب بهجای این که یه ماجراجویی واقعی تو دنیاهای موازی باشه، بیشتر شبیه یه داستان انگیزشی ساده از آب دراومده. برای کسی که دنبال یه داستان امیدبخش و راحتخوانه، میتونه خوب باشه؛ ولی برای خوانندهای که انتظار داره نویسنده با ایدهی چندجهانی بازی جدیتر و عمیقتری بکنه، کتابخانه نیمه شب تا حدی سطحی و ناقص به نظر میاد.