آموزشی نقطه اوج در آثار

[MHP]

1. نقطه اوج چیست؟
2. دلیل آنکه میانه اثر باید اوج داشته باشد چیست؟

در این اموزش به برسی نقطه اوج و میانه اثر می‌پردازیم.

• همان‌طور که می‌دانید ما هر اثری را به سه بخش طبقه بندی می‌کنیم:

آغاز
نویسنده توسط اغاز با میانه دست و پنجه نرم میکند.
اغاز باید به طوری باشد که اطلاعات مفید را آرام آرام به خواننده دهد. از جمله توصیفات چهره و مکان های اصلی، توصیفات خلقی و...



میانه
در اینجا خواننده باید برای رسیدن به پایان رمان شور و اشتیاق داشته باشد، یا به طور کلی آنقدر میانه جذاب باشد که سبب دلزدگی نشود.
در میانه نویسنده باید سعی کند اتفاقات جدیدی به ارمغان بیاورد و فراز اثر را در دست بگیرد.



پایان
پایان طوری نباشد که وسط کار اثر به پایان برسد و تمامی سوالات را بی پاسخ رها کرده و تمام شود.
به طور کلی در میانه و پایان باید تمامی سوالاتی که در اغاز برای خواننده ایجاد شده بود برطرف شود.

 

[MHP]

حال میانه را کمی باز تر میکنیم و اجزایش را مورد برسی قرار میدهیم:

• کلیشه:

میانه به هیچ عنوان نباید از کلیشه برخوردار باشد چرا که سبب دلزدگی می‌شود.
به چه منظور؟
هر نویسنده ای بی شک دیگر اثار نویسندگان را خوانده تا حد امکان سعی کند پیرنگ و پردازش متفاوت و نو را ابداع کند.
از عرش به فرش رسیدن یک مرد...
مطلع شدن از بچه داشتن پس از طلاق...
این‌ دو در میانه اثار حرفه ای یافت میشود چرا که قطعا به اندازه دزدیده شدن معشوقه ای که تازه شخصیت اصلی عاشقش شده کلیشه ندارد.

پس سعی کنید با پا گذاشتن روی کلیشه واقعا یک نویسنده با قلمی نو باشید.
قدرت نوآوری را به دست گیرید و روند به چشم اماده در اثار دیگر نویسندگان تقلید نکیند.

 

[MHP]

• اطلاعات:

میانه فرصت مناسبی است تا اطلاعاتی به منظور پاسخ دادن به نویسنده داده شود. اما باید در کنار پاسخ دادن به یک سری سوالات و رو شدن بعضی موارد با ایجاد سوالات وسیع و درگیر کننده دیگری هم پرداخته شود.
چرا؟
ما نیاز داریم تا خواننده برای خواندن پایان اثر مشتاق کنیم و این سوالات و اهداف هستند که مسبب آن می‌شوند.
چنین بگویم بهتر است:
لازم است در میانه هدف اصلی اثر مشخص شود:
برای مثال در رمانی که میانه اثر به وصف حال خانواده ای از هم پاشیده پرداخته حتما هدفی همچنون پیوند خوردن دوباره یا انتقام و خونریزی پشتش باشد.

 

[MHP]

• با ذهن بازی کنید.

بی شک تا کنون به خواندن کتاب و رمان پرداختید، وقتی یک تکه از ان را میخوانید اتفاقات پیش و رو را حدس میزنید.
خواننده باید تمام فرضیات را بنویسد و همه‌شان را از روند حذف کند، دقیقا همان چیزی که به ذهن هیچ‌ک.س هم خطور نمی‌کند را قدم بعدی اثر خود قرار دهد.

---

احمد بدو بدو به سمت کیان آمد و گفت:
- کجا بودی؟ چرا انقدر دیر اومدی؟ یهو افتاد رو زمین... .
کیان هراسان بر زمین کنار جسمش نشست و به صورتش ضربه زد:
- نکنه قلبش کار دستش داده باشه؟

---

دو حالت بیشتر ندارد
ان که به حالت طبیعی بر اثر سکته زنده بماند یا بمیرد.
اما اگر طبیعی نباشد چه؟ به ذهن خواننده می‌آید که آیا احمدِ نگران، کاری کرده باشد یا کیان؟

گاهی لازم است به خواننده شوک دهید.
خوب ترین ها را در چهره اصلی ظاهر کنید و نشان دهید بدترین ها نیکخواه بودند.