شاهدخت
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,831
- 39,184
- مدالها
- 25
نمیدانستم عاقبتم به اینجا ختم میشود...
جایی که تو با نهایت سنگدلی مرا رها میکنی میان؛
ازدحامی که رهگذرانی بیش نیستند...
میان کسانی که سر جدایی من و تو؛
شرط بسته بودند...
میان مردمانی که عمریست به؛
خنده هایمان حسادت میکردند...
میان ساکنان شهری که حتی برای؛
گیسوان در هم تنیده ام هم فلسفه می بافتند...
حالا که نیستی ؛ همه شهر را سکوت فرا گرفته... انگار همه منتطر جدایی ما بودند...
نگاه ها ازارم میدهد...
کنایه ها قلبم را خراش میندازد...
مجبورم که از این شهر بروم...
‹ چون تو را که نمیشود...! ›
میروم این نگاه ها... این مردمان... این شهرا را... فراموش کنم...
‹ که خودم را فراموش کنم... ›')))!🖤'💭'🚶🏻
-دختر ابری
جایی که تو با نهایت سنگدلی مرا رها میکنی میان؛
ازدحامی که رهگذرانی بیش نیستند...
میان کسانی که سر جدایی من و تو؛
شرط بسته بودند...
میان مردمانی که عمریست به؛
خنده هایمان حسادت میکردند...
میان ساکنان شهری که حتی برای؛
گیسوان در هم تنیده ام هم فلسفه می بافتند...
حالا که نیستی ؛ همه شهر را سکوت فرا گرفته... انگار همه منتطر جدایی ما بودند...
نگاه ها ازارم میدهد...
کنایه ها قلبم را خراش میندازد...
مجبورم که از این شهر بروم...
‹ چون تو را که نمیشود...! ›
میروم این نگاه ها... این مردمان... این شهرا را... فراموش کنم...
‹ که خودم را فراموش کنم... ›')))!🖤'💭'🚶🏻
-دختر ابری