جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مصاحبه نویسنده | فاطمه السادات هاشمی نسب

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مصاحبه با نویسندگان انجمن توسط ;FOROUGH با نام نویسنده | فاطمه السادات هاشمی نسب ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 96 بازدید, 1 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته مصاحبه با نویسندگان انجمن
نام موضوع نویسنده | فاطمه السادات هاشمی نسب
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
𔓘مدیر ارشد فرهنگ و هنر 𔓘
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر کتاب
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
Apr
10,330
16,978
مدال‌ها
7
1000026497.png
「شانزدهمین مصاحبه از نویسنده‌های انجمن‌رمان‌بوک」

[ فاطمه السادات هاشمی نسب ]
@سادات.82
با کمال احترام و تقدیر از همکاری ارزنده‌تان با بخش فرهنگ و هنر

امیدواریم که از مطالعه‌ی این مصاحبه بهره‌مند گردید و آن را به عنوان تجربه‌ای گران‌قدر در مسیر رشد و تعالی خود مورد استفاده قرار دهید.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
𔓘مدیر ارشد فرهنگ و هنر 𔓘
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر کتاب
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
Apr
10,330
16,978
مدال‌ها
7
.۱. ابتدا یک بیوگرافی از خودتان ارائه بدید لطفا:
درود به تمام مخاطبانی که دارن این مصاحبه رو می‌خونن. من فاطمه السادات هاشمی نسب ملقب به سادات.82 هستم که در ژانر فانتزی فعالیت دارم. نویسنده آثاری از جمله کابوس افعی، عصیانگر قرن و جادوی کهن هستم که هر سه به صورت مجموعه منتشر شدن. بیست و دو سالمه و متولد سی شهریور هزار و سیصد و هشتاد و دو هستم. همچنین در رشته انیمیشن و هنرهای دیجیتال در مقطع کارشناسی تحصیل می‌کنم. بنده اهل استان یزد، شهرستان اردکان هستم که به نام اولین شهر خشت و گلی جهان شهرت داره.

.۲. ایده اولیه نوشتن رمان‌هایت از کجا می‌آید؟ آیا این ایده‌ها نشأت‌گرفته از تجربیات شخصی‌ات هستند یا بیشتر از تخیل و دنیای ذهنی‌ات؟
بنده نویسنده ژانر فانتزی هستم و شاید بگید قطعا ایدهها از ذهن میان، اما باید بگم گاهی اشتباه می‌کنید. چون اکثر ایده‌های من در واقعیت بهم رسیدن و من با کمی شاخ و برگ دادن بهشون به اون دنیاها دست یافتم. میشه گفت ایده‌ی اولیه رمان کابوس افعی از دوستی رسید که ضعف شدیدی در روحیه داشت و همیشه خودش رو کوچک می‌دید. یا ایده رمان جادوی کهن، از داستان قصه‌های همیشگی بهم رسید. چرا ما نباید دنیایی داشته باشیم که جادوی تاریخی رو بهمون هدیه بده؟ اصلاً از کجا معلوم، شاید واقعا تئوری سازه‌های اهرم مصر که توسط جادو ساخته شده واقعی باشه و از کجا معلوم که ما مردم ایران روزگاری که شامل کل جهان بودیم، از جادوی طبیعت برخوردار نبودیم؟ معتقدم خدایی که ما داریم، هیچ کاری براش نشد نداره. پس همه چیز ممکنه. یا ایده‌ی رمان عصیانگر قرن، از داستان‌های امگاورس بهم رسید. داستان‌های گرگینه و الفا که چرا باید حتما گرگ باشن. چرا نمی تونن حیوان‌های دیگه‌ای مثل شیر و ببر باشن؟ و بله.

.۳. هنگام انتخاب اسم برای کتاب‌هایت، چه معیارهایی را در نظر می‌گیری؟ آیا نام کتاب همیشه با محتوای آن هماهنگ است یا بیشتر تحت تأثیر احساسات و تم‌های پنهانی قرار دارد؟

معیار خاصی مد نظرم نیست. معتقد هستم اسم شخصیت همراه خودش میاد. یعنی وقتی میرم لیست اسامی رو می‌بینم؛ می‌گردم تا یک اسم توی ذهنم جلوه کنه. اینطوری می‌فهمم که این اسم همون اسمیه که این شخصیت بهش نیاز داره. یا به روایت دیگه، این اسم اون شخصیت رو بهتر شکل میده. معتقدم اسامی به شخصیت‌ها روح و ارتباط عمیق‌تری میدن و تا حالا که برعکسش بهم ثابت نشده. در تمام مواقع، بدون هیچ لحظه‌ی نادری معنی نام‌ها اتفاقی مرتبط با خصلت های شخصیت بودن. برای همینه که میگم اسم شخصیت، خودش خودش رو پیدا می‌کنه.

.۴. لحظه‌ای که متوجه شدی توانایی نوشتن را داری، چگونه بود؟ آیا یک تجربه خاص باعث شد تا تصمیم بگیری نویسنده شوی؟

بله، همیشه انشاهای بلندی می‌نوشتم. طوری که انشای پانزده خطی برای من بیست صفحه میشد و به طرز جالبی، همه مشتاق بودن اول انشای من خونده بشه و اگر بعدش وقت اضافه میومد بقیه میومدن تا انشاشون رو بخونن. حمایت دوست‌هام، اشک‌هایی که سر انشاهای غمگینم ریختن باعث شد اعتماد به نفسش رو پیدا کنم و بعد، وقتی معلم انشای سال هشتم ما تغییر کرد و معلم جدید اومد، موقع معرفی بچه‌ها به معلم به من که رسید گفت بهت می‌خوره نویسنده باشی! و من از اون روز متحول شدم و به طور جدی نویسندگی رو شروع کردم. قبلش رمانی داشتم که نوشتنش چهارسال طول کشید اسمش هم دیگه نیستم هست، کسانی که مشتاق هستن بدونن اول قلم من چطور بوده می‌تونن توی گوگل سرچ کنن و اون رو ببینن. اصلا بهش افتخار نمی‌کنم اما مایع شرمم نیست. چون می‌تونید تغییر رو همون طور که من توی خودم دیدم، شما هم ببینید و وقتی اون رو با کابوس افعی و جادوی کهن مقایسه کنید می‌فهمید منظورم چیه. من بعد از هشت‌سال نوشتن، دو سالیه که خودم رو نویسنده خطاب می‌کنم. چون تا قبل از اون هنوز به نظرم آثارم در حد مقایسه با نویسندگان دیگه نبودن. اما الان با افتخار خودم رو نویسنده معرفی می‌کنم و خیلی‌ها بودن که بهشون آموزش دادم و چقدر خوشحالم که می‌بینم همراه من کنارم دارن می‌نویسن و روز به روز گاهی از منم بهتر میشن.

.۵. آسان‌ترین بخش نوشتن برای تو چیست؟ آیا شروع داستان را راحت‌تر از ادامه‌اش می‌دانی یا بالعکس؟

همه چیز نوشتن برای من آسونه. هیچ‌وقت نوشتن برام سخت نبوده، گاهی اینقدر درگیر نوشتن میشم که تمام روزم صرف فکر کردن به شخصیت‌ها و روند پیش بردن داستان میشه. اما هرگز سخت نیست، فقط همیشه گیر می‌کنم که چطور تمام ایده‌های توی ذهنم رو توی رمان پیاده کنم تا خوب باشه و زیادی سنگین نشه اما در عین حال ساده و سبک نباشه. بنظرم جذاب‌ترین بخش نوشتن شروع و پایانشه و روال‌ترین و راحت‌ترینش بخش میانه هست. چون همراه شخصیت‌ها می‌دونی داره رمان جریان خودش رو پیش میره.

.۶. کدام قسمت از فرایند نوشتن برایت جذاب‌ترین و لذت‌بخش‌ترین است؟ آیا لذت در خلق شخصیت‌ها و دنیای جدید است یا در ایجاد پیوستگی بین بخش‌های مختلف داستان؟

جذاب‌خرینش، نوشتن کلمه‌ی پایان در آخرین خط هست که بعدش یک حس خلسه‌ی عمیق به وجود میاد. طوری که میگی الان سریع باید یک رمان دیگه شروع کنم وگرنه قطعا دق می‌کنم! اما در رابطه با سوال دوم، قطعا لذت خلق دنیای جدید از همه‌چیز شیرین‌تر خواهد بود. طوری که خود من موقع نوشتن دنیای جدید و قانون قائده‌های اون ساعت‌ها نیاز به آرامش دارم تا با دقت همه‌چیز رو طوری طراحی کنم که هیچ باگی یا اختلالی نداشته باشه. حقیقتاً لذت بخشه که تو تعیین کنی چه کسی اگر کار اشتباهی کرد، قانون مجازاتش چی باشه. یا دنیایی که طراحی کرده به جای باران آبی، باران کریستال داشته باشه. در رابطه با ایجاد پیوستگی میان بخش‌های مختلف داستان باید بگم که خودش میاد، نیازی نیست واقعاً براش وقت بذارم. خودش پشت سرم شکل می‌گیره. مثل یک دومینوی درحال سقوط می‌مونه.

.۷. در نوشتن، چه لحظه‌ای سخت‌ترین چالش را برایت ایجاد می‌کند؟ آیا روند نوشتن در لحظات خاصی به بن‌بست می‌رسد؟

هرگز، گاهی شاید بین سه راهی گیر کنم، که یعنی کدوم ایده رو پیش ببرم و کدوم مسیر باعث جذابیت بیشتر اثر میشه ولی هرگز گیر نکردم که ندونم چی بنویسم. چون پیرنگ و خط داستانی همیشه از قبل توی ذهنمه و من آماده اون رو پرینت گرفتم. چون شدیداً فراموش کارم و خب این روش من برای جلوگیری از فراموش کاریمه. اما برای من، بن بست در نویسندگی معنا نداره.

.۸. چالش‌برانگیزترین بخش نوشتن یک کتاب کجاست؟ آیا در طول مسیر، لحظات بحرانی‌ای وجود دارد که حس کنی دیگر نمی‌توانی به نوشتن ادامه دهی؟

به نظرم این سوال تکراری به حساب میاد. اما در کل، عیر هرگز به این حس نرسیدم. چون قطعا ذهنم ایده های زیاد، راه‌های بی نهایت و روش‌های بی‌شماری داره که من رو از این بدبختی نجات بده.

.۹. آیا بخش خاصی از کتاب‌هایت وجود دارد که به نظرت از بقیه قسمت‌ها جذاب‌تر و برجسته‌تر باشد؟ اگر بله، آن بخش چه ویژگی‌ای دارد؟
البته، در مجموعه کابوس افعی که سه جلد و حدود هزار و پانصد صفحه بود، (دقیق اطلاعی ندارم توی چاپ چقدر صفحه شده) صحنه‌ای که خیلی من رو به وجد آورد، صحنه‌ی مقابله‌ی هایدرا شخصیت اصلی داستان با اژدهایانی بود که هیچ‌کَس حریفشون نمی‌شد و برخلاف تمام انتظارها که هایدرا در داستان تمام مدت یک شخصیت با عدم اعتماد به نفس و کم رویی معرفی شده‌بود، اینجا مقابل اژدهایان بزرگ ایستاد و این واقعا برای من نماد یک انقلاب اخلاقی و رفتاری در این شخصیت به حساب می‌اومد. در مجموعه جادوی کهن، برای من هنوز لحظه‌ی مورد نظر نرسیده چون در جلد سوم این رمان رخ میده و برای اینکه اسپویل نشه قصد ندارم توضیح بدم. جذابیتش باشه برای بعد، و شاید در یک مصاحبه ی جدید براتون توضیح بدم. اما در مجموعه عصیانگر قرن، لحظه‌ای که ملکه ببرینه‌ها پس از سال‌ها به امگاورس باز می‌گرده و خودش رو معرفی می کنه که برای انتقام اومده، لحظه‌ای که صداش توی تمام دنیا پخش میشه واقعا حس شکوه و قدرت رو بهم میده. شخصیتی که از اول داستان ضعیف و نحیف بود حالا ملکه‌ای بزرگ با یک ارتش شده که حسابی باعث شد به وجد بیام. چطور شخصیت‌هام اینقدر زیبا بزرگ و مستقل میشن؟ اینم خودش جادوی خداست که ذهن ما قابلیت ساخت همچین چیزهایی رو داره. در رمان تقدیر خونین زمانی که پناه بریده شدن سر برادرش رو دید، هرگز حسش رو فراموش نمی‌کنم و حقیقتاً تا مدتی عذاب وجدان داشتم اما خداروشکر که دقیق داستان رو به یاد نمیارم تا باز اون عذاب وجدان برگرده چون زمان زیادی از نوشتن اون اثر می‌گذره. در رمان به خاطر مادرم که با خانم زهرا رمضانی دوست عزیز و خوبم می‌نویسم، لحظه‌ای که آوید پسر داستان وارد میشه و به پرتو پیشنهاد سرنوشت سازی رو میده، اون لحظه عمیقاً پرتو رو درک کردم و امیدوارم برای هیچ‌کَس همچین شرایطی به هیچ‌وجه پیش نیاد! به نظر من در تمام این صحنه‌هایی که گفتم، یک ویژگی بیش از حد برجسته هست و اون ضعف و ناامیدی هست. انگار تمایل زیادی به ضعف و قدرت بعدش دارم. مشخص هست نه؟

.۱۰. مدت زمان نوشتن یک کتاب به چه عواملی بستگی دارد؟ آیا بستگی به پیچیدگی داستان دارد یا میزان تمرکز و زمان‌گذاری‌ات؟

میشه گفت یک کتاب حرفه‌ای حدودا بین یک تا دو سال زمان می بره. اگر نویسنده تمام وقتش رو بذاره کمتر از یک سال خواهد شد البته به حرفه‌ای بودن نویسنده هم بستگی داره. پیچیدگی داستان هیچ ربطی به طولانی شدن اثر نداره. فقط و فقط پشتکار نویسنده و زمان ازادش باعث میشه یک اثر زودتر به اتمام برسه. یا برعکس سال‌ها طول بکشه. برای من یک اثر یک سال طول می‌کشه با ویرایش و همه‌چیزش، چون همه خودم آتلیه عکاسی دارم و هم دانشگاه، کارهای خونه هم هستن و کلاً زمان زیادی هم باز برای نوشتن کنار می‌ذارم. ولی در کل یک زمان عادی همین هست.

.۱۱. آیا عادت‌های خاصی در نوشتن داری که باعث بهبود کیفیت نوشته‌هایت می‌شود؟ چگونه برنامه‌ریزی می‌کنی که نوشتن‌ات به نظم و ترتیب بیفتد؟

عادت خاص؟ فکر نکنم. گاهی وسط شلوغ‌ترین مراسم‌ها ایده‌ای برای قسمت رمان به ذهنم می‌رسه که نیاز دارم همون موقع بنویسم. میشه گفت تنها عادتی که دارم، تایپ با لپ تاپ هست. با گوشی اصلاً نمی‌تونم بنویسم چون عادتدبه صفحه کلید فیزیکی و شنیدن صدای تپ‌تپ کلیدها دارم. برنامه‌ریزی ندارم متاسفانه چون مشغله‌هام زیاده و البته که ذهن نیاز به بی‌نظمی داره تا خلاقیت داشته باشه. بخواهم روز و زمان و مکان دقیقی رو برای نوشتن انتخاب کنم خلاقیت ذهنم از بین میره.

.۱۲. به نظر تو، خواندن داستان‌های دیگران چه تأثیری بر روی نوشتن دارد؟ آیا چیزی از آثار دیگر نویسندگان می‌آموزی و در نوشتن خود اعمال می‌کنی؟

قطعا خوندن آثار دیگه روی نوشتن و نوع تفکر نویسنده تاثیر می‌ذاره. به طور مثال من ابتدا رمان پادشاه پریان رو مطالعه کردم و متوجه شدم چقدر قلم من نسبت به این اثر جزئیات کم داره و اثرم رو ارتقا دادم. بعد از اون کتاب قلمروز خار و رز رو مطالعه کردم و فهمیدم میشه چطور داستان رو مهیج اما طولانی نگه داشت و به اون روش کتابم رو گسترش دادم. این اخیر کتاب رویازاد آهنین رو مطالعه کردم و فهمیدم حالا اثرم و قلمم بهتر از این کتابه چون سریع از همه‌چیز عبور نمی‌کنه. البته نقطه ضعفی هم هست، ماندن طولانی توی یک قسمت و خب این هم اصلاح شد و حالا یک اثر حرفه‌ای برای ارائه وجود داره. خلاصه که قطعاً مطالعه تاثیر داره اما نکته اینجاست که مطالعه اثاری تاثیر داره که بالاتر از خودتون باشه. اثار سطح پایین باعث میشن شما هم سطح پایین‌تری پیدا کنید.

.۱۳. کدام داستانت برای خودت بیشتر جالب و چالش‌برانگیز به نظر می‌آید؟ چرا این اثر خاص برایت اهمیت ویژه‌ای دارد؟

جادوی کهن برام جالب اما کابوس افعی برام چالش بر انگیزتر بود. چون تصور صحنه‌های نبرد اژدهایان و توصیف‌های دقیقش واقعاً سخت بود. گاهی به قدری به ذهنم فشار می‌اومد که ناچار می‌شدم مسکن بخورم تا از سر دردم جلوگیری کنم. گاهی به قدری تندتند می‌نوشتم تا اون صحنه از ذهنم پاک نشه که دست‌هام درد می‌‌گرفت. رنگ صفحه کلید لپ تاپم سر کابوس افعی پاک شد و برام خاطره‌ی دردناک و جالبیه. چالش برانگیزی کابوس افعی خارج از تصور صحنه‌های نبرد، تصور شهر، نوع پوشش گیاهی و انسان‌هاش، نوع حرف زدنشون و عادات کهن و دیرینه‌ی هر نژاد، قصه‌ها و نوع ساختمان‌ها واقعاً برام سخت بود. همه و همه باید از ذهن خودم می‌بود چون مشابه این اثر جایی ندیده یا نخونده بودم که بتونم بنویسم. اما برای جادوی کهن اینطور نیست، چون نوع پوشش و لباس و هرچیزی که گفتم در تاریخ هست و میشه دید. بلکه جذابیت جادوی کهن، تئوری واقعی بودنش هست. میشه گفت اهمیت کابوس افعی نسبت به جادوی کهن، خلق صفر تا صدی جهانش و موجودات جدیدی بود که خودم خلق کرده‌بودم و توی هیچ اثری نیست.

.۱۴. آیا در آینده قصد داری فیلمنامه‌ بنویسی؟ چگونه می‌بینی خودت را در دنیای نوشتن فیلم‌نامه و داستان‌های بصری؟

حقیقت اینکه از اونجایی که رشته‌ی من انیمیشن هست، در فیلمنامه نویسی تبحر دارم و مدرکش رو هم از سینمای جوانان کشور گرفتم. اما چون خانواده زیاد موافق بیرون رفتن من و حضورم توی جمع‌های هنری سینما نیستن دنبالش نرفتم و ادامه ندادم. وگرنه فیلمنامه نویسی رو بلدم ولی خب، فرق‌های با نوشتن داره اما اصلش با ادبیات داستانی اینکه توصیفات فیلمنامه تصویری هست و فاقد ارزش ادبیه و برای رمان توصیفات تصویری وقتی وارد توصیفات ادبی بشه بهترین اثر رو خلق می کنه. در واقع کلاس های فیلم نامه بهم کمک کرد تا حرفه‌ای‌تر بنویسم.

.۱۵. آیا تا به حال از نوشتن کتابی پشیمان شده‌ای؟ آیا در میانه راه لحظاتی بوده که تصمیم به توقف بگیری؟

هرگز، این سوال خیلی مهمه، زیاد دیدم نویسنده‌ها اثارشون رو رها می‌کنن و میرن دنبال یه اثر دیگه اما برای من هرگز، هرطور شده اون اثر رو تموم می‌کنم و هرگز نمی‌ذارم اثری مایع خجالتم باشه. این یک حقیقته که باعث پیشرفت خواهد شد. کسی که مدام اثری رو رها کنه و بره دنبال یک اثر جدید، نباید بهش گفت نویسنده و حتی قطعا پیشرفت نخواهد کرد.

.۱۶. چه عواملی باعث می‌شود نویسنده به اثر خود علاقه نداشته باشد یا از آن فاصله بگیرد؟ آیا انتقادهای خود به اثر باعث این اتفاق می‌شود؟

برای افراد تازه‌کار قطعا باعث تنفر و سرشکستگی خواهد بود که کسی اثرش رو نقد کنه اما برای نویسنده‌های واقعی که سال‌هاست تجربه دارن؛ متوجه هستن که هر نقدی رو نباید از هر شخصی پذیرفت و اگر شخص مورد اعتماد و حرفه‌ای باشه، باعث ناامیدی و تنفر نمی‌شه بلکه نویسنده سریع از اون نقد استفاده می‌کنه تا خودش رو بالاتر ببره. در دنیای نوشتن، هرگز نباید به همون سطح فعلی بسنده کرد. بذارید یه حقیقت رو بهتون بگم، یک فرد عادی که نوشتن رو شروع کرده شاید از اثرش دل زده بشه یا علاقش کم بشه و فاصله بگیره، اما یک نویسنده هرگز!

.۱۷. چه توصیه‌ای به افرادی که اعتماد به نفس برای نوشتن ندارند، داری؟ چه چیزی می‌تواند به آنها کمک کند تا به نوشته‌هایشان اعتماد کنند؟

هیچ‌چیز جز خودشون، اگر نخواه پیشرفت کنن من می تونم چهار تا جمله انگیزشی بگم و تا دو ماه با ذوق بنویسن و فردا با یه نقد ساده سریع دل سرد بشن و اثر رو رها کنن. اما اگر خودشون بخوان در آینده واقعاً نویسنده باشن، تنها جمله‌ی من به اون‌ها اینکه، دیگه نیستم رو بخونید و بعد، جادوی کهن رو با اون مقایسه کنید. این باعث میشه اعتماد به نفسی که دنبالش هستید رو پیدا کنید. چون هیچ نویسنده‌ای از اول اینطوری که شما الان می‌بینید نبوده!

.۱۸. آیا الگویی برای نوشتن داری؟ نویسندگانی هستند که تأثیر زیادی بر شیوه نگارش تو گذاشته‌اند؟

میشه گفت نه ندارم. چون من از تمام نویسنده‌های فانتزی نویس مطالعه دارم و با قدرت میگم که هر کدومشون یک نقطه ضعف و یک نقطه قوت نسبت به همدیگه دارن و من همشون رو الگوی خودم قرار میدم. اما سبکشون رو تقلید نمی‌کنم. یا مثل اون‌ها نمی‌نویسم بلکه سبک خودم رو دارم. ترکیب سوم شخص و اول شخص، طوری که راوی هم زمان روح داره اما بی روحه، جسم داره اما نداره، هست اما نیست. نویسندگانی که تاثیر زیادی رو قلم من داشتن، دارن شان از اثر نبرد با شیاطین که خیلی اثر جذاب و با جزئیاتی بود و فهمیدم چطور باید روی چندش‌آورترین صحنه‌ها زوم کنم تا مخاطب تحت تاثیر قرار بگیره. نویسنده‌ی پادشاه پریان، هالی بلک کسی بود که بهم یاد داد چطور میشه مرض تنفر و عشق رو با خطا‌های ظاهری ساخت و خیلی بهم کمک کرد. همچنین رویازاد آهنین اثر جولی کاگاوا بهم فهماند که هرگز نباید چیزها رو ساده دید. میشه از ساده‌ترین چیزهایی که وجود داشته از قدیم، تغییر ساخت. همچنین کاترین دویل و کاترین وبر نویسنده‌های اثر تاج دو قلو ها، بهم یاد دادن که چقدر تغییر راوی در زاویه اول شخص اعصاب خورد کن هست و قطعاً هرگز از این روش استفاده نخواهم کرد.

.۱۹. در فرآیند نوشتن چه احساسی داری؟ آیا نوشتن برایت یک تجربه درمانی است یا بیشتر از آن به یک چالش ذهنی تبدیل می‌شود؟

قطعاً درمانی و چالش ذهنی باهم هست. اگر یک روز ننویسم، مشکلی نیست. اگر دو روز ننویسم، بازم مشکلی نیست. اما اگر سه روز ننویسم، عذاب وجدان نزدیک میشه. روز چهارم، سردرد و درگیری ذهنی که چرا ننوشتم. روز پنجم باعث میشه ضربان قلبم سنگین بشه و خواب درست نداشته باشم. چون ننوشتم و روز ششم، هنوز نشده شش روز پشت سرهم ننوشته باشم برای همین نمی‌دونم چه حسی داره. من رو از وسواس فکری درمان می‌کنه و ننوشتنش باعث چالش ذهنی میشه.

.۲۰. چه حسی داری وقتی که کلمات شروع به شکل‌گیری در ذهن‌ات می‌کنند و داستان به زندگی می‌آید؟ آیا این لحظات برایت شبیه یک کشف تازه است؟

یکم سوال اغراق آمیزیه ولی خب خوشم اومد. هرگز موقع شکل گیری کلمات تحت تاثیر قرار نمی‌گیرم چون روح اصلی داستان، توی صحنه‌های روایتی هست که به تصویر کشیده میشه توی ذهن من، در واقع من اون‌ها رو می‌بینم و از تصویر به کلمه تبدیل می‌کنم. برای همین چیزی که باعث میشه تحت تاثیر قرار بگیرم تصاویر توی ذهنمه نه کلماتی که نمی‌تونن واقعاً اون شکوه و زیبایی تصویر رو به مخاطب ارسال کنند. مثالش میشه جمله‌ی: و در نهایت، او پس از رنج زیاد مرگ را در آغوش کشید. کلمات نمی‌تونن درد و رنجی که سال‌ها ذره‌ذره‌ی شخصیت رو که توی ذهن من هر لحظه‌اش نمایش داده‌شده، کندن و بردن و زخم کردن به درستی نمایش بدن و مخاطب را متوجه کنن. پس... خب کلمات واقعاً من رو تحت تاثیر قرار نمیدن. بیشتر دیدن تصاویر جدید که توی ذهنم میاد برام چالشه که چطور با این کلمات محدود اون رو به درستی و واضحی به مخاطب القا کنم و همیشه سخته. کشف تازه همینه. روشی که هر بار جدید و کارآمد هست.

.۲۱. به افراد تازه‌وارد به دنیای نویسندگی چه توصیه‌ای می‌کنی؟ چگونه می‌توانند از موانع و مشکلات اولیه عبور کنند و به نویسندگان موفقی تبدیل شوند؟

سادست، با یک نویسنده با تجربه دوست بشید، بهش بچسبید و تمام سوالات و مشکلاتی که دارید رو ازش بپرسید و کاری کنید عذاب وجدان بگیره و همه‌چیز رو بهتون بگه. این راحت‌ترین روششه و البته باید پشتکار رو داشته باشید. چون در عین سادگی، به شدت سخت و طاقت فرستاست چون نویسنده‌های باتجربه هرگز به سادگی متنی رو تایید نمی‌کنن! یا می‌تونید در زمان کم‌کم از موانع بگذرید و موفق بشید. مهم اینکه خودتون بخواید نویسنده بشید. این استعداد و فلان همش بهونست، باور کنید! اگر خودتون نخواین استعداد هم نمی‌تونه کمکتون کنه که نویسنده باشید!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین