- Jul
- 2,620
- 5,046
- مدالها
- 2
اغلب ما همواره به نوشتن یک ابرمقاله (بلاگ پست)، یک کتاب الکترونیکی، یا رمانی که ماهها و حتا سالهاست در ذهنمان مانده میاندیشیم. هر بار که یادمان میآید هنوز قدمی برای شروع این پروژهی مهم برنداشتهایم اندوهگین میشویم، حسرت میخوریم و شروع میکنیم به سرزنش کردن خودمان.
با هر بهانهای که برای طفره رفتن از نوشتن میتراشیم، زخمی تازه بر پیکرهی خلاقیتمان میزنیم. در بسیاری از مواقع این بهانهها در قالب گفتوگویی درونی بهوجود میآیند، مثلن: «من استعداد این کار رو دارم»، «توی این حرفه هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارم»، «اول باید یه دوره شرکت کنم»، «تا حداقل سه تا کتاب دربارهی این موضوع نخونم نمیتونم کاری کنم» و…
استیون پرسفیلد در کتاب نبرد هنرمند این کشمکشهای درونی و بیپایانی که سد راه خلاقیت ما میشوند را مقاومت مینامند و در صفحهبهصفحهی این کتاب ما را به نگرش و ابزارهایی مسلح میکند تا بتوانیم از دل این نبردهای همیشگی، پیروز بیرون آییم.
مقاومت چیست؟
اما سختی کار ما، به عنوان افرادی که به نوشتن علاقهمندیم در چیست؟ پرسفیلد در این باره میگوید که سختی کار ما مربوط به مرحلهی نوشتن نمیشود بلکه، مشکل مربوط به قسمت نشستن و شروع نوشتن است. اما چگونه میتوانیم بر این مشکل فائق آییم؟ این کتاب راه را به ما نشان میدهد اما پیش از آنکه بخشهایی از این کتاب را باهم بخوانیم به این سؤال پاسخ دهیم: «اصلن مقاومت چیه؟»
مقاومت احساسی درونیست که نمیتوانیم آن را از طریق حواس پنجگانهمان درک کنیم. مقاومت یک نیروی منفیست که تنها هدفش پرت کردن حواس ماست تا ما را از رفتن سراغ کاری که باید انجامش دهیم، بازدارد.
این مقاومت از کجا میآید؟
منشأ این مقاومت بر خلاف تصورمان درونیست. اگر بادقت به فرافکنیهایمان بنگریم، درمییابیم که این مقاومت از طرف همسر، فرزند، والدین، رئیس، جامعه، مشکلات اقتصادی و… نیست، بلکه کارخانهی تولید این مقاومت درونی، درون خودمان است.
ما چگونه میتوانیم از مقاومت به سود خودمان بهره ببریم؟
پرسفیلد مقاومت را به سوزنی مغناطیسیشده تشبیه میکند که وقتی روی سطح روغن شناور میشود، رو به شمال قرار میگیرد. مقاومت درست همان کاری را نشانه میگیرد که انجام دادنش بیش از هر کار دیگری به ما سود میرساند. برای همین میتوانیم از مقاومت به عنوان یک قطبنما استفاده کنیم و اجازه بدهیم ما را به سوی حرفهای راهنمایی کند که بیش از هرچیزی دلمان میخواهد در آن پیش برویم.
قاعدهی کلی این است که هرچه شغل یا عملی برای تکامل روحمان مهمتر باشد، در دنبال کردنش مقاومت بیشتری احساس میکنیم.
از ترس ما. وگرنه مقاومت هیچ قدرتی از خود ندارد. هر ذرهاش از ترس ما ریشه میگیرد. برای آنکه بتوانیم بر این مقاومت غلبه کنیم باید اول از همه با ترسهایمان مواجه شویم.
پیشنهاد: همین حالا قلم به دست بگیریم و فهرستی بنویسیم از تمام ترسهای فعلیمان
با هر بهانهای که برای طفره رفتن از نوشتن میتراشیم، زخمی تازه بر پیکرهی خلاقیتمان میزنیم. در بسیاری از مواقع این بهانهها در قالب گفتوگویی درونی بهوجود میآیند، مثلن: «من استعداد این کار رو دارم»، «توی این حرفه هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارم»، «اول باید یه دوره شرکت کنم»، «تا حداقل سه تا کتاب دربارهی این موضوع نخونم نمیتونم کاری کنم» و…
استیون پرسفیلد در کتاب نبرد هنرمند این کشمکشهای درونی و بیپایانی که سد راه خلاقیت ما میشوند را مقاومت مینامند و در صفحهبهصفحهی این کتاب ما را به نگرش و ابزارهایی مسلح میکند تا بتوانیم از دل این نبردهای همیشگی، پیروز بیرون آییم.
مقاومت چیست؟
اما سختی کار ما، به عنوان افرادی که به نوشتن علاقهمندیم در چیست؟ پرسفیلد در این باره میگوید که سختی کار ما مربوط به مرحلهی نوشتن نمیشود بلکه، مشکل مربوط به قسمت نشستن و شروع نوشتن است. اما چگونه میتوانیم بر این مشکل فائق آییم؟ این کتاب راه را به ما نشان میدهد اما پیش از آنکه بخشهایی از این کتاب را باهم بخوانیم به این سؤال پاسخ دهیم: «اصلن مقاومت چیه؟»
مقاومت احساسی درونیست که نمیتوانیم آن را از طریق حواس پنجگانهمان درک کنیم. مقاومت یک نیروی منفیست که تنها هدفش پرت کردن حواس ماست تا ما را از رفتن سراغ کاری که باید انجامش دهیم، بازدارد.
این مقاومت از کجا میآید؟
منشأ این مقاومت بر خلاف تصورمان درونیست. اگر بادقت به فرافکنیهایمان بنگریم، درمییابیم که این مقاومت از طرف همسر، فرزند، والدین، رئیس، جامعه، مشکلات اقتصادی و… نیست، بلکه کارخانهی تولید این مقاومت درونی، درون خودمان است.
مقاومت موذی است؛ به هر دری متوسل میشود تا شما را از انجام دادن کارتان بازدارد: شهادت دروغ میدهد، دروغ سرهم میکند، تحریف میکند، فریب میدهد، زور میگوید یا با چربزبانی شما را وادار میکند او را بپذیرید. مقاومت رنگبهرنگ است؛ هر شکلی به خود میگیرد تا شما را اغفال کند؛ مثل یک وکیل برایتان دلیل و مدرک میآورد یا مثل یک سارق مسلح هفتتیرش را رو به صورتتان نشانه میرود. مقاومت وجدان ندارد؛ هرچیزی را گرو میگذارد تا معامله سر بگیرد، بعد بهمحض اینکه رویتان را برگردانید به شما نارو میزند. اگر پیام مقاومت را درک نکنید، هرچه به سرتان بیاید حقتان است. مقاومت همیشه دروغ میگوید و همیشه پر از کثافت است.
ما چگونه میتوانیم از مقاومت به سود خودمان بهره ببریم؟
پرسفیلد مقاومت را به سوزنی مغناطیسیشده تشبیه میکند که وقتی روی سطح روغن شناور میشود، رو به شمال قرار میگیرد. مقاومت درست همان کاری را نشانه میگیرد که انجام دادنش بیش از هر کار دیگری به ما سود میرساند. برای همین میتوانیم از مقاومت به عنوان یک قطبنما استفاده کنیم و اجازه بدهیم ما را به سوی حرفهای راهنمایی کند که بیش از هرچیزی دلمان میخواهد در آن پیش برویم.
قاعدهی کلی این است که هرچه شغل یا عملی برای تکامل روحمان مهمتر باشد، در دنبال کردنش مقاومت بیشتری احساس میکنیم.
هدف مقاومت زخمی یا فلج کردن نیست؛ هدفش کشتن است. هدف آن جوهر وجود ماست: استعداد و روح ما، ودیعهی منحصربهفرد و ارزشمندی که با آن به دنیا آمدهایم و کسی جز ما آن را در اختیار ندارد. مقاومت یعنی کسبوکار. وقتی برای آن میجنگیم باید تا پای جان ادامه بدهیم.
مقاومت از چه تغذیه میکند؟از ترس ما. وگرنه مقاومت هیچ قدرتی از خود ندارد. هر ذرهاش از ترس ما ریشه میگیرد. برای آنکه بتوانیم بر این مقاومت غلبه کنیم باید اول از همه با ترسهایمان مواجه شویم.
پیشنهاد: همین حالا قلم به دست بگیریم و فهرستی بنویسیم از تمام ترسهای فعلیمان
طفره رفتن متداولترین مظهر مقاومت است چون آسانترین راه توجیه است. به خودمان نمیگوییم: «هیچگاه سمفونیام را نخواهم نوشت.» بهجای آن میگوییم: «میخواهم سمفونیام را بنویسم، فقط این کار را از فردا شروع میکنم.» زیانبارترین جنبهی طفره رفتن این است که ممکن است تبدیل به عادت بشود. زندگیهای خود را به تعویق میاندازیم و این کار را تا بستر مرگ ادامه میدهیم. هیچگاه فراموش نکنید: درست در همین لحظه است که می توانیم زندگیهایمان را دگرگون سازیم. در گذشته چنین لحظهای وجود نداشت و بعدها هم پیش نخواهد آمد که قدرتی برای تغییر سرنوشتمان داشته باشیم. همین لحظه است که میتوانیم علیه مقاومت بشوریم.
آخرین ویرایش: