جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

اشعار درحال تایپ {نیم صدا} اثر • هاوژین فتحی کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار و دکلمه کاربران توسط هاوژین فتحی با نام {نیم صدا} اثر • هاوژین فتحی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 794 بازدید, 49 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار و دکلمه کاربران
نام موضوع {نیم صدا} اثر • هاوژین فتحی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع هاوژین فتحی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط هاوژین فتحی
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
مه تاریک بر پنجره‌ها خزید و خندید،
چون خاطره‌ای که بر زخم زمان نمک می‌پاشد.
سایه‌ها به آرامی شعر جدایی سرودند،
و سکوت، با دستان یخ‌زده‌اش، قلبم را برداشت.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
در مهِ صبح، صدای تو در گوشم پیچید،
چون شراره‌ای که از دلِ تاریکی بیرون ریخت.
سایه‌ها خم شدند به احترامِ لرزشِ دلم،
و نسیم، با دستِ سرد، نام تو را بر برگ‌ها نوشت.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
در طلوع نگاهت، چراغی در دل من روشن شد،
چون نسیمِ صبح که خوابِ شب را می‌زدود.
هر برگِ سبز، نوید روزهای تازه سرود،
و قلبم، با تپشِ گرمش، به پرواز برخواست.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
چون پرنده‌ای، در خیال تو پرواز کردم،
میان ابرهای خواب، ردِّ پاهایت را جستم.
هر رنگ و صدا در جهانم تو را بازمی‌خواند،
و سایه‌ها، قصه‌ی نگاهت را در دل پنهان کردند.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
دیدم هر صدا لرزه بر جانم می‌نشاند،
چون برگِ خشک که در بادِ تند می‌رقصد.
او ماهر و حیلگر، در بازیِ نگاه‌ها فریب می‌داد،
و من کودکِ خام، میان شعله‌های عشق می‌سوختم.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
در خلوتِ تن، صداهایش چون شیشه شکستند،
و هر تپشِ قلبم، شعله‌ای در کوچه‌های خیال شد.
او بازی می‌کرد با زنجیرِ نگاهم، بی‌رحم و ماهر،
و من، خاکسترِ خود را در بادِ سکوت می‌پاشیدم.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
چون نوری که از آینه‌های شکست می‌تابد، فهمیدم،
او مهربان است، با هر دلِ خسته سخن می‌گوید.
و من، میان خیالِ خود، درختِ حسادت را می‌دیدم،
که با هر نفس، برگ‌های دلم به رنگِ درد رنگ گرفت.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
تمام استخوان‌ها و سلول‌هایم، نامش را فریاد می‌زدند،
چون طوفانی که در دلِ سکوتِ شب می‌شکند و می‌سوزد.
او، بی‌تفاوت، با خنده‌ای مثل شیشه‌ی سرد، گذشت،
و حسادت در رگ‌هایم، چون ماران بی‌رحم، پیچید و زخمی شد..
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
همه پیروز شدند و من بارها شکست خوردم،
و فهمیدم مهربانیِ گاه و بی‌گاهش، نیرنگ بود.
چون نسیمی که گاهی گل‌ها را نوازش می‌دهد،
اما در پشت لبخندش، سایه‌ای از امتحان پنهان بود.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
72
479
مدال‌ها
3
او گفت کسی را می‌خواهد که پیروز شده باشد،
در حالی که من، میان گریه‌ی شب، خاموش خفه شدم.
اشک‌هایم، رودخانه‌ای شدند که ستاره‌ها در آن غرق شدند،
و سکوت، با دستان یخ‌زده‌اش، قلبم را به دریای مهارناپذیر سپرد.
 
بالا پایین