Sanai_paiiz
سطح
5
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
بازرس انجمن
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
- Jul
- 1,659
- 10,933
- مدالها
- 9
اخم در هم میکند و میگوید:
- نه هانا!
به او اهمیتی نداده و فقط زیر لب جوابش را میدهم:
- دهنت رو ببند.
نمیدانم آن همه شجاعت را از کجا جمع کردهام! اصلاً فکر بیرون از این دادگاه که همه چیز در دست اوست نبودم!
- جناب کارول؟ شما به این کار راضی هستید؟
امان از قاضیهای روی اعصاب! بردیا میایستد، کف دستانش را روی میز میگذارد و مقتدر میگوید:
- خیر جناب قاضی. من کل تلاشم رو کردم که به کشورم، از هر لحاظ خدمت کنم. اتهامی که بهم زده شد قابل درک نبود، اما آدمهای رو به روی من هم شخصیت خودشون رو دارن. من اصلاً علاقهای ندارم شخصیتشون رو خرد کنم.
بعد هم بدون اجازهی کسی سرجایش مینشیند. برخلاف تصور من، خیلی خوب حرف زده بود و این برای مقابله با اتهامات آن آدمهای بیرون هم قابل استفاده بشه.
- آقای کارول، ما به خاطر اتهامی که بهتون زدیم، عذر خواهی میکنیم. امیدوارم درک کنید که قصد ما فقط برقراری امنیت بود.
سپس نفس عمیقی میگیرد و با ایستادن میگوید:
- این جلسه دادگاه تمومه. امیدوارم همه الگوی
زندگیشون رو، جناب کارول قرار بدن! شاید اینطوری دنیا جای بهتری بود برای زندگی.
پا به بیرون که میگذاریم موج خبرنگاران حمله میکنند:
- جناب کارول، پیامتون به مردم ایتالیا به خاطر این ایثارگری که کردید چیه؟
- آقای کارول، بعد از این اتهام بزرگ باز هم علاقهای دارید که در ایتالیا بمونید؟
بردیا دست در جیب، جواب هیچ یک را نمیدهد و من برای جمع و جور کردن میگویم:
- حتماً شما پخش زنده جلسه دادگاه رو دیدید. روی آقای کارول فشار زیادی بود، به نظرم سؤالاتتون رو از دادستانی بپرسید.
بعد هم با بردیا از باقی مانده پلهها پایین میرویم و سوار آن رخش سیاهش میشویم. راننده که شروع به رانندگی میکند بردیا سمت من میچرخد و با تهدید میگوید:
- خوب خانم هخامنش، یه چیزایی میشنیدم توی دادگاه؟ چی میگفتی؟
آب دهانم را پایین میفرستم و میگویم:
- نه چیزی نگفتم!
سمتم خم میشود و میگوید:
- چرا اتفاقاً میگفتی! خفه شو بردیا، دهنت رو ببند، توی کارم دخالت نکن. میذاشتمت چند تا فحش مادر پدری هم میدادی راحت بشی.
خودم را میزنم به کوچه علی چپ و میگویم:
- من که یادم نمیآد.
بازویم را میگیرد و به طرف خودش میکشد:
- هانا! سعی کن دختر خوبی باشی، چون فقط در اون صورته که من مافیای خوبیم!
- نه هانا!
به او اهمیتی نداده و فقط زیر لب جوابش را میدهم:
- دهنت رو ببند.
نمیدانم آن همه شجاعت را از کجا جمع کردهام! اصلاً فکر بیرون از این دادگاه که همه چیز در دست اوست نبودم!
- جناب کارول؟ شما به این کار راضی هستید؟
امان از قاضیهای روی اعصاب! بردیا میایستد، کف دستانش را روی میز میگذارد و مقتدر میگوید:
- خیر جناب قاضی. من کل تلاشم رو کردم که به کشورم، از هر لحاظ خدمت کنم. اتهامی که بهم زده شد قابل درک نبود، اما آدمهای رو به روی من هم شخصیت خودشون رو دارن. من اصلاً علاقهای ندارم شخصیتشون رو خرد کنم.
بعد هم بدون اجازهی کسی سرجایش مینشیند. برخلاف تصور من، خیلی خوب حرف زده بود و این برای مقابله با اتهامات آن آدمهای بیرون هم قابل استفاده بشه.
- آقای کارول، ما به خاطر اتهامی که بهتون زدیم، عذر خواهی میکنیم. امیدوارم درک کنید که قصد ما فقط برقراری امنیت بود.
سپس نفس عمیقی میگیرد و با ایستادن میگوید:
- این جلسه دادگاه تمومه. امیدوارم همه الگوی
زندگیشون رو، جناب کارول قرار بدن! شاید اینطوری دنیا جای بهتری بود برای زندگی.
پا به بیرون که میگذاریم موج خبرنگاران حمله میکنند:
- جناب کارول، پیامتون به مردم ایتالیا به خاطر این ایثارگری که کردید چیه؟
- آقای کارول، بعد از این اتهام بزرگ باز هم علاقهای دارید که در ایتالیا بمونید؟
بردیا دست در جیب، جواب هیچ یک را نمیدهد و من برای جمع و جور کردن میگویم:
- حتماً شما پخش زنده جلسه دادگاه رو دیدید. روی آقای کارول فشار زیادی بود، به نظرم سؤالاتتون رو از دادستانی بپرسید.
بعد هم با بردیا از باقی مانده پلهها پایین میرویم و سوار آن رخش سیاهش میشویم. راننده که شروع به رانندگی میکند بردیا سمت من میچرخد و با تهدید میگوید:
- خوب خانم هخامنش، یه چیزایی میشنیدم توی دادگاه؟ چی میگفتی؟
آب دهانم را پایین میفرستم و میگویم:
- نه چیزی نگفتم!
سمتم خم میشود و میگوید:
- چرا اتفاقاً میگفتی! خفه شو بردیا، دهنت رو ببند، توی کارم دخالت نکن. میذاشتمت چند تا فحش مادر پدری هم میدادی راحت بشی.
خودم را میزنم به کوچه علی چپ و میگویم:
- من که یادم نمیآد.
بازویم را میگیرد و به طرف خودش میکشد:
- هانا! سعی کن دختر خوبی باشی، چون فقط در اون صورته که من مافیای خوبیم!