موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,286
- مدالها
- 7
البته خودم ژانرهای مختلف را دنبال میکنم چون به درد کارم میخورد ولی با دیدن صحنههای غمگین اشکم جاری میشود و دوست ندارم با حضور در این آثار و گریه انداختن مردم، اذیتشان کنم. بعضیها میگویند چون پسر و همسرت را از دست دادی و در زندگی این حوادث تلخ را گذارندی به این دید رسیدی که کسی را غمگین نکنی. هیچ ربطی به این موضوع ندارد. این خاصیت وجودی من از ابتدا بوده است. دوست ندارم مردم را غمگین ببینم. حتی در ارتباطهای عمومیام وقتی در مترو و تاکسی هستم هم سعی میکنم آدمها را بخندانم. یادم هست درحال بازی در رویای گنجشکها بودم و در کیاشهر حضور داشتم که ساعت ۱۱ شب به من زنگ زدند و گفتند مادرت فوت شدهاست.
فردای مراسم خاکسپاری مجددا به لوکیشن برگشتم و باید در سکانسی بازی میکردم که بچهها دورم نشستهاند، دست میزنم و میخندم! همه تعجب کرده بودند که مادرم فوت شدهاست ولی چنین سکانسی بازی میکنم! این خاصیت شغل ماست، باید از خودمان بگذریم.
فردای مراسم خاکسپاری مجددا به لوکیشن برگشتم و باید در سکانسی بازی میکردم که بچهها دورم نشستهاند، دست میزنم و میخندم! همه تعجب کرده بودند که مادرم فوت شدهاست ولی چنین سکانسی بازی میکنم! این خاصیت شغل ماست، باید از خودمان بگذریم.