جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار وحشی بافقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط گیان با نام وحشی بافقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,954 بازدید, 146 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وحشی بافقی
نویسنده موضوع گیان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
وفا مصاحب دیرینهٔ محبت ماست

تو و خلاف مروت خدا نگه دارد
به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند
به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر
نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست

تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی
و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم
کمان ، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد
کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
ترک ما کردی ولی باهرکه هستی یار باش
مثل من هرگز نکن با او کمی دلدار باش

کم گذاشتی نازنین یک عمر برای عشق خود
لااقل یکدم بساز با عشق او بسیار باش
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم
که هرچه با دل من کرد آن تبسم کرد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
من آن مرغم که افکندم به دامِ صد بلا خود را
به یک پروازِ بی‌هنگام، کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سَر، نه پایی داشتم در گِل
به‌دست خویش کردم این‌چنین بی‌دست‌وپا خود را

چنان از طرحِ وضعِ ناپسندِ خود گریزانم
که‌گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع‌است می‌ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بی‌وفا خود را

چو از اظهار عشقم، خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گِل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من
به هرکس شرح آب دیده‌ی گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سی*ن*ه افکندم
به او اظهار سوز سی*ن*ه‌ی سوزان خود کردم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب‌درد، درد مرد، می‌داند که چیست

هرزمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد، می‌داند که چیست

رنج آن‌هایی که تخم آرزویی کشته‌اند
آن‌که نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه‌ را بودست آه سرد، می‌داند که چیست

بازی عشق‌ست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهٔ این نرد می‌داند که چیست

قطره‌ای از باده‌ی عشق‌ست سد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می‌ خورد، می‌داند که چیست

وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد می‌داند که چیست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,800
28,295
مدال‌ها
9
“ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
 
بالا پایین