جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار وحشی بافقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط گیان با نام وحشی بافقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,752 بازدید, 124 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وحشی بافقی
نویسنده موضوع گیان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
پیش تو بسی از همه ک.س خوارترم من

زان روی که از جمله گرفتارترم من



روزی که نماند دگری بر سر کویت

دانی که ز اغیار وفادار ترم من



بر بی کسی من نگر و چاره من کن

زان کز همه ک.س، بی ک.س و بی‌یارترم من



بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد

زارم بکشی کز که ستمکارترم من



وحشی به طبیب من بیچاره که گوید

کامروز ز دیروز بسی زارترم من
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
از تو همین تواضع عامی مرا بس است
در هفته‌ای جواب سلامی مرا بس است
نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب
همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
بیهوده گرد عرصهٔ جولانگه توام
گاهی کرشمه‌ای و خرامی مرا بس است
خمخانه‌ای نمی‌طلبم از شراب وصل
یک قطره بازمانده جامی مرا بس است
وحشی مگو، بگو سگ کو ، بلکه خاک راه
یعنی ز تو نوازش مامی مرا بس است
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
چرا ستمگر من با کسی جفا نکند

جفای او همه ک.س می‌کشد چرا نکند



فغان ز سنگدل من که خون صد مظلوم

به ظلم ریزد و اندیشه از خدا نکند



چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تو

خدا تو را به کسی یارب آشنا نکند



کدام سنگدل از درد من خبر دارد

که با وجود دل سخت گریه‌ها نکند



کشیده جام و سر بی‌گنه کشی دارد

عجب که بر نکشد تیغ و قصد ما نکند



به جای خویش نیامد مرا چو وحشی دل

اگر ز تیر تو پیکان به سی*ن*ه جا نکند
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست
هر مصر دل که هست به فرمان حسن تست
بسیارسر به کنگره عشق بسته‌اند
آنجا که طاق بندی ایوان حسن تست
فرمان ناز ده که در اقصای ملک عشق
پروانه‌ای که هست ز دیوان حسن تست
زنجیر غم به گردن جان می‌نهد هنوز
آن مویها که سلسله جنبان حسن تست
آبش هنوز می‌رسد از رشحهٔ جگر
آن سبزه‌ها که زینت بستان حسن تست
دانم که تا به دامن آخر زمان کشد
دست نیاز من که به دامان حسن تست
تقصیر در کرشمهٔ وحشی نواز نیست
هر چند دون مرتبهٔ شان حسن تست
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
تا در ره عشق آشنای تو شدم

با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی

من چه کردم کاین چنین بی‌اعتبارم می‌کنی



روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو

گر بگویم گریه‌ها بر روزگارم می‌کنی



گر نمی‌آیم به سوی بزمت از شرمندگی‌ست

زآنکه هر دم پیش جمعی شرمسارم می‌کنی



گر بدانی حال من گریان شوی بی‌اختیار

ای که منع گریه بی‌اختیارم می‌کنی



گفته‌ای تدبیر کارت می‌کنم وحشی منال

رفت کار از دست کی تدبیر کارم می‌کنی
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا

نگذاشت به درد دل افکار مرا

چون سوی چمن روم که از باد بهار

دل می‌ترقد چو غنچه، بی‌یار، مرا
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی‌تابم و از غصه این خواب ندارم



زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود

درمانده‌ام و چاره این باب ندارم



آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب

دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم



ساقی می صافی به حریفان دگر ده

من درد کشم ذوق می ناب ندارم



وحشی صفتم این همه اسباب الم هست

غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
سد بلعجبی هست همه لازمه عشق
از جمله یکی قصهٔ محمود و ایاز است
عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است
این زاغ عجب چیست که کبک دریش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است
این مهرهٔ مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کاتش یاقوت گداز است
وحشی تو برون مانده‌ای از سعی کم خویش
ورنه در مقصود به روی همه باز است
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
گو مهیا شو که می‌باید به سد حیرت نشست
آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم
گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست
بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست
غیر را می‌باید اندر آتش غیرت نشست
مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز
زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست
وحشی آمد بر در رد و قبولت حکم چیست
رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست
 
بالا پایین