جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط بانوی سرخ با نام وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 602 بازدید, 22 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ
نویسنده موضوع بانوی سرخ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,227
مدال‌ها
2
دیگر هیچ به قلمم نمی‌آید؛ انگار خشم‌هایم فروکش کرده‌اند؛ حال دیدن و شنیدن هیچ‌ک.س نیست... .
سخت شده نخوردن باده‌ی خود را کشتن!
کمای ذهنی رفته دنیایم! صدایم می‌زنند و مثل مبهوتی در کابوسِ خواب نمای خود، نگاهی می‌کنم و ساکت می‌مانم. تو که نیستی زمین و هوا چقدر یخ می‌زند؛
چقدر سایه‌های اتاق سیاه‌ترند و این شب‌های عاشقی ترسناک‌تر... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: SETI_G
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,227
مدال‌ها
2
تمام شدم! با نگاه خواهشمندانه‌ی داغم؛
رو به ماشین‌هایی که با سرعت می‌روند و مرا نمی‌بینند؟
چراغ‌های چشمک زنی که تار می‌بینم!
پایم را به لبه نزدیک می‌کنم و جراتش را دارم! خوب هم دارم! خسته از نبودنت و خنده‌های اشکی؛ تیر کشیدن‌های تلخ هرشب... .
روحم می‌پرد و پرتاب می‌شود، شاید!
من جیغ می‌کشم، در نگاه آخر چقدر چشم‌هایش تیره بود، بازهم خاطرات هلش داده بودند.
اما این بار من لب پلی کهنه بالای سر همه‌ی شهروندان،
وحشی اما خسته؛ دود بر ریه می‌خوراندم...!
آهی می‌کشم و اگر بیایی هم دیگر من نیستم!
هار شده‌ام ولی هنوز تنها خواهشم آمدن توست؛
لطفاً! بیا... . بلندبلند شعرهایی از رنگ غم می‌خوانم!
چه رنگ قشنگی! کل زندگی من را خورده است... و مرا از زندگی خودم پاک کرده! تو را از من گرفته است.
آری تقصیر این اندوه است! با هق‌هق فانی‌ام فریاد می‌کشم :
- از غم متنفرم! من باید شاد باشم!
کسی هلم نداد! اما تو هم که نبودی دستم را بکشی و بر آغوشت بپوشانی‌ام.
من سنگ قبری نمی‌خواهم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: SETI_G
بالا پایین