جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال بازنویسی [ وِستا ] اثر «MANA. کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته بازنویسی رمان توسط BALLERINA با نام [ وِستا ] اثر «MANA. کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,586 بازدید, 62 پاسخ و 31 بار واکنش داشته است
نام دسته بازنویسی رمان
نام موضوع [ وِستا ] اثر «MANA. کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها 25
بازدیدها NaN
اولین پسند نوشته 12
آخرین ارسال توسط -pariya-
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,671
مدال‌ها
11
سرم رو به‌ پشت مبل تکیه تا یکم از ضعفم کم بشه و یا بتونم بخوابم اما انگار نه انگار هی بدتر می‌شد اما بهتر نمی‌شد.
سرم رو بالا گرفتم که دوباره این کروکدیل رو دیدم اما این‌بار بلند شده بود و انگار می‌خواست بره بیرون.
الان می‌فهمم چه غلطی کردم که اون‌طوری به بود پیرمرد صحبت کردم، خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
با صدای تیک قفل شدن در چشمم رو از جایی که اون بشر وایستاده بود گرفتم و دوباره بستم.
نیم ساعت، یک ساعت، دو ساعت گذشت اما بالاخره ضعفم تموم شد، از روی مبل بلند شدم که سرم گیج رفت و دستم رو به لبه‌ی مبل گرفتم تا نیفتم.
نه انگار قرار نبود این گشنگی دست از سرمون برداره!
به سمت تخت رفتم و خواستم بشینم که یادم اومد لنز‌ها رو در نیاوردم، به سمت کشو میز رفتم و بعد از باز کردن کشو جعبه لنز‌ها رو در آوردم، اولی رو در آوردم که یه ذره چشمم سوخت اما با چند‌بار پلک زدن درست یکم بهتر شد، دومی رو هم برداشتم و حین گذاشتن تو جعبه‌ش صدای قدم‌های شخصی به اتاقم نزدیک شد که خشکم زد، نکنه آرتائه؟ جواب سوالم وقتی صدای تیک یه دور چرخیدن کلید تو قفل به خودم اومدم زود در جعبه رو بستم و سریع انداختمش تو کشو و به سمت تخت دویدم، دومین دور، خودم رو، رو تخت انداختم و سریع پتو رو کشیدم رو سرم؛ سومین دور، در باز شد و صدای قدم‌هاش و بعد بسته شدن در اومد.
نفس عمیقی کشیدم و گرمی پتو به چشم‌هام هم سرایط کرد و کم‌کم پلک‌هام روی هم افتاد و به خواب رفتم.
***
بین خواب و بیداری دستی رو، روی صورتم احساس کردم، خواستم چشم‌هام رو باز کنم اما نشد و همین شد که دوباره به خواب رفتم.
***
نمی‌دونم ساعت چند بود، اما با احساس گشنگی خیلی زیاد لای پلک‌هام رو باز کردم که با یه جفت چشم رو‌به‌رو شدم تکون شدیدی خوردم و همین که خودم رو عقب کشیدم با کمر روی زمین فرود اومدم و به کل گشنگیم رو از یاد بردم و درد جاش رو گرفت، لامصب بعد افتاده بودم و از درد چشم‌هام رو، روی هم فشار می‌دادم که صداش از بالاسرم اومد.
- چی‌شد خوبی؟
خواستم چشم‌هام رو باز کنم تا چند تا فحش آب‌دار بهش بدم اما تازه ویندوزم اومد بالا، چشم‌هام نه‌نه، نباید دیده باشه، دیده باشه بدبختم.
دست گرمش که رو بازوم نشست با همون چشم‌های بسته با مشت زدم بهش که آخش در اومد و انگار یکم رفت کنار، لای پلک‌هام رو آروم باز کردم که دیدم دستش رو گرفته و خم شده ببینه دستش چیزی شده یا نه؟
 
بالا پایین