جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده پرواز آفرودیت اثر بانوی سرخ

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط بانوی سرخ با نام پرواز آفرودیت اثر بانوی سرخ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,081 بازدید, 22 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع پرواز آفرودیت اثر بانوی سرخ
نویسنده موضوع بانوی سرخ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط - گیتی -
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
بوسه‌ی سرخش بر تیغه‌ها... .
و به حکم یک بانو، متوقف کردند؛
سنگ زدند؛ مشت کوبیدند!
شکاندند و تمام کردند.
از میان جنازه‌ی الهه‌ها... آفرودیت برخیز!
بلند شو حتی در بند؛
بلند شو با پاهای قلم شده... .
قلم بر دست گیر و از هرآنچه "نباید" بارها بنویس.
آن تیغه که گردن موهای افشانت را زد، روزی سربازت در راه زندگیست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
پرواز جرم است!
آفرودیت جرم است.‌.. ‌.
موهایش گناه کبیره؛
نگاه بر او جرم است.
اما نگاه‌ها تنش را دریدند؛
لباس‌های مردمان بر پیکر معصومش غلتیدند!
پروازش دادند! محکم، پرتابش کردند به دره‌ی ناپاکی!
و مجرمان هیچ‌‌‌گاه... مجرمان هیچ‌گاه دستگیر نباید!
تنها آفرودیت، در زندان میله‌ای، با نام مجرم؛
نفس می‌دزدد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
آه آفرودیت، تو جزو همان زنان کوچک توی کتاب هستی... . اما هیچ‌ک.س هیچ‌گاه وجودِ ساده‌ی تو را نفهمید!
همین بودنت، وجودت، حق‌هایی که داری!
فقط پدر نامی در شناسنامه برایت جا گذاشت و لباس تنت را برگزید.
هیچ‌ک.س نفهمید این بودن به معنای بودنِ حق‌های تو و انتخاب‌های توست... .
برای همین، برچسب مجهول بر تو پوشاندند!
و این از پیچیدگیِ هستیِ تو نیست، نمی‌گویم ذکاوتت کم است، سادگی نه به این معناست که نمی‌توانی رهبر یا پرفسور باشی! نه! به معنای جهل آن‌هاست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
گاهی خسته می‌شوی، خسته از تمام "آدم‌ها"
می‌شینی لب جدول و به مزه پرانی‌ها پوزخند می‌زنی؛
ناسزا می‌گویی اما چیزی از الهه بودنت کم نمی‌شود
دلت می‌گیرد از بی‌توجهی و له کردن‌هایشان؛
می‌فهمم، اما در خاطرت باشد آفرودیت جان،
خسته‌ها زودتر می‌رسند.
درگیر خشم جاده نباش، مقصد آزادیِ جسم و روح توست... مقصدت زیباست، تو زیبایی و کفش‌هایی که با آن‌ها قدم برمی‌داری هم.
می‌دانی؟ خسته که باشی درنده‌تری و جان سخت‌تر! یک الهه‌ی وحشی با روحی لطیف، همچون تو!
خسته باش تا آخر مسیر، خسته و دلگیر!
ولی نه برای خودت، خسته‌ی در آغوش گرفتن خودت نه، خسته از مهر ورزیدن به آن‌ها باش بانو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
سکوت نکن چون زنی، نگذار دهانت را بهم بدوزند،
فریاد بکش بانو، حنجره‌ات را پاره کن با ظرافت.
داد بزن من زنم و سرکوب من عادی نیست، کلیشه نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
در زینت گل‌های سرخ زندگی زندگی کن!
تو مهربانی، مهر بورز
در آغوش بکش خودت را، عمیقِ عمیق!
در آغوش بکش لحظه‌های سخت زندگی را که طعم‌شان با تو، شیرین می‌شود!
لبخند بزن، مبادا حس تنهایی‌ات را برداری و گوشه‌های خانه را با آن پر کنی...
مبادا درب قلبت را برای بازیچه نشدن، ببندی؛
مبادا در خودت کز کنی و حس غریبگی کنی میان این مردمان... .
کسی هست، مانند تو!
مزه‌ی کتک‌های پدر که در خاطرت هست؟
کسی هست و کسانی هستند، درست مانند تو!
تو یک زنی، یک الهه! یادت نرود قدرت خود را... .
تو تنها نیستی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
آری تنها نیستی‌؛ کسانی در راه تو قدم برداشته‌اند که می‌توانی تکیه بر سایه‌شان کنی!
اما بر اسب سرنوشت تقدیرت را یکه تازی کن؛ تنها و محکم... .
زیبایی تو گاهی نیاز دارد رو به تمام کسانی که تو را ضعیف خواندند تبدیل به تحکم شود!
می‌دانم که می‌توانی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
هرگاه نگاهت می‌کنم در برابرم همچون گل نیلوفری میان مرداب آدم‌ها می‌درخشی بانو،
دوست دارم دست‌هایمان درهم زنجیری سپید شود و تو را بچرخانم!
خنده‌های دلنوازت هوش از سر آدم که هیچ، پریان را هم مدهوش می‌سازد؛
لباس بنفشت بوی عطر تو را می‌دهد.
و من چقدر خوشبخت‌ترم وقتی زیبایی تو را آزاد و رها می‌بینم، و قلب مهربانت را دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
بانو جان!
روزی که عاشق شدی، از چیزی نترس!
اگر خواستی ببوسی، از کسی نترس!
اگر خواستی معشوقت را در بطن خود حل کنی، از هیچ‌ک.س نباید بترسی.
اگر عاشقی عاشقی کن!
مگذار کسی سد شود برای عشقت...
مگذار چون دختری، حق عشق را از تو بگیرند.
نگذار به جرم عاشقی صورتت را از سیلی پُر کنند!
آن‌ها چه حقی دارند‌؟ از عشق منع کنند تو را؟
این مردانگیست؟
می‌گویند تو دختری، زن خانه‌داری که تنها حق مادر شدن دارد و نه عشق!
می‌گویند معشوقه‌ات معشوقه نیست، می‌گویند به درد ازدواج نمی‌خورد!
فریاد بکش:
- من عاشقم و همین که در کنارش احساس ملکه بودن دارم، همین‌ که می‌توانم طعم عشق را کنارش بچشم، برایم کافیست!
نگذار چون دختری و باید تنت باکره بماند و بعدها مادر شوی، تو را از عشق اکنونت و حس لحظه‌های ناب در کنار کسی که تمام وجودت به آن گره خورده، محروم کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
***
آفرودیتم! خسته‌ام!
من هم کم آوردم از بس به تو از شیره‌ی جانم داده‌ام و فایده‌ای در زخم‌های ژرفت نکرد!
و هرچه انگیزه‌ات می‌دهم آن نگاه درخشانت،
بی‌فروغ‌تر می‌شود!
و نکند روزی دیگر نتوانم آن نگاه اولینت؛ در سن پونزده سالگی، هنگامی که هنوز کسی دست بر شکستن قلبت، و محکم‌تر کردن روسری‌ات نبرده بود؛ را ببینم؟
نکند گره‌ روسری‌های افکارشان، گلویت را آنقدر تنگ کنند که تسلیم خفگی شوی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین