جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اشعار درحال تایپ {پشت پرچین خیال} اثر ▪︎فرشته باقری‌ کاربر انجمن رمان بوک▪︎

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار و دکلمه کاربران توسط فرشته باقری با نام {پشت پرچین خیال} اثر ▪︎فرشته باقری‌ کاربر انجمن رمان بوک▪︎ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,564 بازدید, 24 پاسخ و 28 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار و دکلمه کاربران
نام موضوع {پشت پرچین خیال} اثر ▪︎فرشته باقری‌ کاربر انجمن رمان بوک▪︎
نویسنده موضوع فرشته باقری
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط فرشته باقری

آیا شعر من محتوای خوب ،سادگی وحس خوب برای خواننده داره؟

  • محتوای خوب

  • ساده وقابل فهم

  • حس و حال خوب

  • محتوای خوب، ساده وقابل فهم، حس و حال خوب

  • هیچ کدام


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(جادوی طبیعت)
وسط باغ بزرگ‌و لب رود
در میان شاخه‌ی درخت بید
باد تندی می‌وزید
باد هوهو می‌کرد
هرچه بر روی زمین بود رو جارو می‌کرد
لالابه‌لای خش‌خش برگ درختان صنوبر
درمیان وزش باد بهار
با ترانه سازی بلبل و سار
و صدای ریز باران که نم‌نم می‌زد
و خروش رود زیبا که در جریان بود
چه هنرمندانه
نت موسیقی باغ آرزوهای خیال
با هنرمندی دستان هنرمند طبیعت
می‌رسید به گوش گل‌های بهار
وگل رز
که مدهوش اعجاز طبیعت شده بود... .
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(باغ آرزو)
زیر آسمان این شهر شلوغ بی‌سکوت پر ز دود
در میان این همه برو و بیا
سه پسربچّه‌ی شرّ و ناقلا
تیرکمون تو دستشون، سنگ می‌زدن به آسمون
حیوونی پرنده‌ها
مونده بودن چی‌کار کنن با این سه تا سربه هوا
اوژن بازیگوش،
سگ باوفای باغ
شب رو بیدار بودو الان
خیلی خیلی خسته بود
دم در لم داده بودو یک طرف نشسته بود
بچه‌ها رو دید دارن پرنده‌ها رو می‌زنن
واق‌و‌ واق کردو پرنده‌ها رو پرداد که برن
عصبی شد یکی‌شون
زد به اوژن با تیرکمون
حیوونی زخمی شدو ترسیدو رفت به سمت باغ
بچه‌ها دنبال سگ دویدن و رفتن تو باغ
وارد باغ که شدن
در باغ بسته شدو گیر افتادن
یک‌دفعه شوکه شدن از ترسشون پس افتادن
دویدن به سمت در، امّا دری پیدا نبود
در باغ آرزوها با گیاه پر شده بود
بچه‌ها که ترسیدن به هر طرف می‌دویدن
گیج و بی‌حواس و درمانده در این باغ عجیب
این‌قدر این‌ور و اون‌ور دویدن تا رسیدن به رودخونه
صدای پرنده‌ها تو سرشون پر شده بود
پسرک با تیرکمون خواست دوباره پرنده‌ها رو بزنه
حواسش پرت شدو افتاد توی آب
پسرک شنا بلد نبودو دست وپا میزد درون آب
دوستای پسر که ترسیده بودن
پا گذاشتن به فرار
سگ مهربان باغ دوید به سمت رودخونه
تا پسر رو دید پرید تو رودخونه
باوفا شناکنان خودش رو رسوند به پسرک
و لباس پسرک رو به دندونش گرفت
وکمک کردو رسوندش لب رود
دوتا دوست پسرک
به دور باغ چرخیدن و بازهم رسیدن لب رود
اوژن رو دیدن چه سخت
دوست‌شون رو می‌رسونه لب رود
دوتایی رفتن کمک ونجاتش دادن
هرسه تا شرمنده بودن و خجالت کشیدن
آخه با بی‌فکری حیوان رو آزرده بودن
پسرک کمان رو انداخت توی آب
و پشیمون شد از این کار نسنجیده‌ی خود
سگ باوفای باغ دم تکان داد و نشست
گرچه از رفتارشون، دل سگ خیلی شکست
پسرک دستی کشید روی سرش
به اوژن گفت که ببخش
من تورو آزردم
تو اگر این‌جا نبودی توی آب می‌مردم
از پشیمانی او در باغ آرزوها باز شد
و برای هرسه تا باغ آرزو شبیه راز شد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(امید)

به این دنیا نبستم دل
که جای من نبود هرگز
گذرگاهی‌ست بس دشوار
به آسانی نشد حاصل
به شور یک هدف اول
قدم‌هایم به راه افتاد
ولی در هر قدم یک خار
به جان این هدف افتاد
به لبخندی پر از امید
کنارش می‌زدم هربار
ولی این بار امیدم بود
که جانش در خطر افتاد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(بوی باران)
باز هوای دل من
بوی باران می‌دهد
بوی خاک‌ و باد و باران
در دلم پرمی‌شود
رعدوبرقی می‌زند
ودلم می‌لرزد
با دوچشم بسته‌این دل
زیر باران می‌رود
ودلم در این هوا
بید لرزان می‌شود
دل درآغوش بهار
در زمان گم می‌شود
با دوچشم بسته این دل
مَست باران می‌شود... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(به دلم گفتم)
به دلم گفتم که رفتی
دل من گوش نکرد
آخرین باری که‌چشمان تورا دید
فراموش نکرد
تو همان پرنده بودی که رها می‌گشتی
دل من اسارت تورا
فراموش نکرد
یاد دردی که کشیدی مرا می‌شکند
هیچ دردی امید پروازتو
خاموش نکرد... .
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(براساس واقعیت)

(جاده‌)
سفری در پیش و من دلشوره دارم
رو به رویم جاده‌ای بی‌انتها در انتظارم
ما غریب و جاده‌ها هم ناشناسند
یک شب تاریک و یاران در هراسند
زوزه‌ی مرگ و صدای رعب و وحشت
در دل یاران سکوت و ترس و حیرت
این هیولاهای وحشت تا کجا سر می‌برند
مثل گرگان گرسنه بی‌مهابا می‌درند
لطف یزدان گر نبود جان را نمی‌بردیم به در
ما چه تنها مانده بودیم
درمیان جاده‌های‌ پرخطر
درکنار پیچ پر پیچ وخم این جاده‌ی پرخاطره
به نگاهی آشنا می‌نگرم
به نگاهی صادق و پاک و لطیف
به نگاه مبهمی
که فقط به جاده‌ها می‌نگرد... .
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(پرچین خیال)

پشت پرچین خیالم باغی‌ست
که دران زمزمه‌ی بلبل م.س.ت‌و نفس باد بهار
لابه‌لای رقص زیبای درخت بید لرزان
می‌برد هوش از سر
پشت پرچین خیالم باغی‌ست
که دران رود زلالی جاری‌ست
و درین رود قشنگ
پره از ماهی و سنگ
کف این رود پر از رنگ‌و قشنگ
از زلالی پیداست
پشت پرچین خیالم باغی‌ست
که دم صبح
می‌نشیند شبنم
روی گونه‌های گل‌های بهاری
روی برگ
و نسیم دم صبح
می‌نوازد نی را
در میان خش‌خش برگ درختان صنوبر
پشت پرچین خیالم باغی‌ست
که دران پرنده‌ها
هم‌سرایی دارند
پشت پرچین خیالم باغی‌ست
پره از آرامش
پره از جوش و خروش
پره آواز خیال انگیز مرغان بهار
پره از عطر گل اقاقیا
پره از شور و نشاط و زندگی
پشت پرچین خیالم باغی‌ست
که‌ پر از عشق خداست
و بهشتی که خودم ساخته‌ام
پشت پرچین خیالم پیداست... .
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(باتضمین از سهراب سپهری)

(در انتظار ماه)
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم‌و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

به سراغ من اگر می‌آیید
پشت پستوی اتاقم گله‌ای هست که پنهان دارم
روی دیوار اتاقم
قاب عکسی دارم
که پر از دردو سکوت وهم است
پس نگاهش نکنید

به سراغ من اگر می‌آیید
پشت پنجره گلی کاشته‌ام
که در انتظار ماه
روز را شب می‌کند

به سراغ من اگر می‌آیید
در سکوت شکوه کنید
مبادا که ترک بردارد
بغض تنهایی‌و بی‌تابی من ... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(صدای دُهُل)

ترانه‌ی عشق من‌و تو
مثل ساز دُهُل از دور خوش است
نم که نه
شُرشُر باران بهار است
فقط از دور خوش است
عشق ما شبیه دریاست
پر ز طوفان و تلاطم
ته آرامش دریا
جذر و مدّی‌ست که از دور خوش است
عشق ما طنین یک صدای رعد است
فقط از دورخوش است... .
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
67
566
مدال‌ها
2
(فصل دوم)

(جوانه‌ای که نرویید)

ای نسیم دم صبح
که نوازش می‌کنی
گونه‌های خیس من
من رو باخودت ببر
من رو با خودت به باغ آرزوهایم ببر
من به آرامش باغ آرزوهای خودم محتاجم
ای نسیم دم صبح
من به رفتن که نمی‌اندیشم
من فقط
لبریز از درد شدم
ای نسیم دم صبح
من به تنهایی و درد
هم‌‌ زمان می‌خندم
خنده‌هایی که زهر گریه غم انگیزتر است
ای نسیم دم صبح
من رو با خودت ببر
وسلامی برسان
به تمام آرزوهای نروییده‌ی من
که در اعماق دلم کاشته بودم یک روز ... .
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین