جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده [کلنجار پاره کننده] اثر «Yalda.Sh و Hasti.J»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط DELVAN. با نام [کلنجار پاره کننده] اثر «Yalda.Sh و Hasti.J» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 777 بازدید, 11 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [کلنجار پاره کننده] اثر «Yalda.Sh و Hasti.J»
نویسنده موضوع DELVAN.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Dec
3,974
24,674
مدال‌ها
6
همان‌طور که آخرین قابلمه را می‌شست غرولند خود را از سر گرفت.
- سیزده سال، سیزده سال تمام توی این خونه هی بشور و بساب و بپز راه انداختم و باز چی؟ به جای این‌که توی دستم یه تیکه طلا باشه همه‌ش دست‌کشه و خیسه.
بوی سوختنی را که استشمام کرد کلافه به بخت خود ناسزایی گفت و به سمت قابلمه دوید و با صدای بلندتری گفت:
- اون سمانه توی یه خونه نشسته و فقط دستور میده و تا بازو همه‌ش طلا داره و من این‌جا مثل میگ‌میگ از راست به چپ از چپ به راست میرم و باز هم چیزی بهم نمی‌رسه.
قابلمه‌ی مرغ‌ها را عوض کرد و به سمت بریده‌ی کوچک دیوار رفت و به مردِ خوابیده روی مبل خود نگاه کرد و سری به نشانه‌ی تأسف برای انتخاب اشتباهش تکان داد و گفت:
- بیا، بیین من دارم با کی درد و دل می‌کنم.
چشم راست خود را باز کرد و با صدای بلندی گفت:
- والا ما درد و دلی نمی‌شنویم همه‌ش غر می‌زنی.
- من سیزده سال کنارت زندگی کردم بعد حق من ماهانه سیصد تومان پول نیست؟
مرد کلافه روی مبل نشست و کنترل تلویزیون را برداشت و آرام گفت:
- نونم کم بود؟ آبم کم بود؟ زن گرفتنم واسه چی بود؟
اخبار را گرفت که صدای زن در آمد.
- من طلا می‌خوام، یا طلا رو می‌خری یا مهریه‌م رو بده.
لب باز کرد و گفت:
- مهر... ‌.
- افزایش قیمت سکه‌ی بهار آزادی، سکه‌ی تمام بهار آزادی... ‌.
کانال را عوض کرد و گفت:
- مهر و محبتت رو قربون، چشم عزیزم تا آخر هفته می‌ریم طلا فروشی.
آرام گفت:
- برای به باد دادن زحمت‌های چند ماهه‌م... ‌.
آهی کشید و با بی‌حوصلگی چشم به سری سوم پایتخت، دوخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
- ماهی قرمز چنده آقا؟
- پنجاه هزار تومان.
- کمتر ندارین؟
- خیر.
کلافه نفسش را رها کرد که موبایلش به صدا آمد، تماس را برقرار کرد.
- جانم بابا؟
- بابا ماهی گرفتی؟
- نه بابا، می‌خوام بخرم.
- بابا سبزه هم بخر.
- چشم بابا.
تماس را قطع کرد و گفت:
- آقا، تن ماهی بندرعباس هفتاد هزار شده، بعد شما ماهی قرمز پنجاه می‌فروشین؟
فروشنده کلافه گفت:
- نمی‌خوای بخری برو یه جای دیگه، کسب و کارم رو خراب نکن.
- سبزه چنده؟
کوچک‌ترین سبزه را نشان داد و گفت:
- کوچیک‌ترینشون اینه، سی هزار تومان.
- الله‌اکبر، انصافتون کجاست؟ یه سی‌تا دونه گندم که جوونه زدن سی‌ هزار؟
نگاهی به پیامک موجودی خود کرد، تمام موجودیش دویست هزار تومان داشت.
ماهی و سبزه را خرید و کمی جلوتر رفت و مقدار خیلی کمی سنجد و سماق خرید و به خانه رفت، دخترش نگاهی به وسایل سفره انداخت و مظلوم گفت:
- بابا؟ شیرینی نداریم؟
سرش را با شرمندگی به پایین انداخت و گفت:
- ان‌شاءالله دفعه‌ی بعد دخترکم.
***
*پایان*
و در این کشور، در اولین روز سال جدید، خانواده‌ای شاد و در حال بریز و بپاش و در خانواده‌ای پدری شرمگین، شرمنده‌ی روی فرزند خود است.
در شادی‌هایمان هوای ضعیف‌ها را داشته باشیم... ‌.
 
بالا پایین