جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Afeljor با نام [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,377 بازدید, 37 پاسخ و 26 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک»
نویسنده موضوع Afeljor
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Afeljor
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
نمی‌دانم چرا از دیدنت سیر نمی‌شوم
خنده‌هایت را می‌بینم و اسیر می‌شوم
درون تو پر از معصومیت و پاکی است
بسی زیبا که گویم این چه خوابی است!؟
 
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
من بعد از تو عمق تنهایی را چشیدم
درد را دوست داشتم! که مثل سیگار آن را کشیدم!؟
من تمام محبتم را از بر تو به باد دادم!
به جز یاد تو فکر می‌کنم، خودم را هم به خاک دادم!
 
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
اینجایم مرا ببین!
از میان گل‌های باغچه‌ات مرا بچین
به کجا خیره شدی!؟
درست روبه‌روی چشمانت نشسته‌ام
برای یک لحظه نگاهت...
همه‌ی گلدان‌ها را شکسته‌ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
از دریا گفتم...
دریا همه را به آغوش کشاند و کلیشه شد
از لیلا گفتم...
مجنون شنید و بیش از من بر او احاطه شد
شیرین را دیدم...
برایش جان کندم ولی او با من هم غریبه شد
هیچ ک.س نماند انگار عشق در من دریده شد
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
چند روزی است که در فکرت بغض نمی‌کند
با دیدن عکست قلبش به تپش حکم نمی‌کند
چند روزی است جای خالی‌ات خاک نگرفته
از روی عکس خاکی‌ات او دگر کام نگرفته
چند روزی است به فکر سوزاندن یادگاری‌ها
خجالت می‌کشد با دیدنت به آن پافشاری‌ها
چند سال گذشت اما او هنوز ناراحت است
ذهنش آرام قلبش هنوز در جراحت است
چند سال گذشت تا توانست آدم سابق بشود
به او خیره نشو ممکن است باز عاشق بشود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
339
3,883
مدال‌ها
3
#نیایش
پدر عشق!
به خود می‌بالیدم، آخر چند واژه‌ای
به رسم شعر، پشت بهم می‌چیدم!
تا که شعر گفتی و راز حقیقت عشق را
از فراز واژگان تو به هم می‌دیدم!
می‌شود گویی
چطور گفت که به دل می‌شیند!؟
می‌شود گویی
چرا شعرهایم به گِل می‌شیند!؟
از زبان شعر کمکی ده به من
که شاید رحمتی شد به من

 
آخرین ویرایش:
بالا پایین