جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب گتسبی بزرگ اف. اسکات فیتزجرالد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط ادوارد کلاه به سر با نام گتسبی بزرگ اف. اسکات فیتزجرالد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,267 بازدید, 81 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع گتسبی بزرگ اف. اسکات فیتزجرالد
نویسنده موضوع ادوارد کلاه به سر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ادوارد کلاه به سر
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
فیتزجرالد پس از موفقیت به‌عنوان نویسندهٔ داستان کوتاه و رمان‌نویس، با زلدا در شهر نیویورک ازدواج کرد و این زوج تازه ازدواج‌کرده کمی بعد به لانگ آیلند نقل‌مکان کردند.[۲۵] فیتزجرالد علی‌رغم لذت بردن از محیط خاص لانگ آیلند، بی‌سروصدا با این مهمانی‌های پرزرق‌وبرق مخالف بود[۲۶] و افراد پول‌داری که با آن‌ها روبه‌رو می‌شد، اغلب او را ناامید می‌کردند.[۲۷] او درحالی‌که تلاش می‌کرد تا از ثروتمندان الگوبرداری کند، سبک زندگی ممتاز آن‌ها را از نظر اخلاقی، نگران‌کننده یافت.[۲۸] اگرچه فیتزجرالد — مانند گتسبی — همیشه ثروتمندان را تحسین می‌کرد، با این حال از خشمی خفته نسبت به آن‌ها برخوردار بود.[۲۹]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
نیک کاراوی[h] — دانش‌آموختهٔ ییل، اهل میدوِست و کهنه‌سربازجنگ جهانی اول — به نیویورک سفر می‌کند تا شغل فروشندگیِاوراق قرضه را تصاحب کند. او بانگالویی را در دهکدهٔ لانگ آیلند در وست اگ اجاره می‌کند و همسایهٔ جی گتسبی می‌شود. گتسبی مولتی‌میلیونری است که مهمانی‌های شبانگاهیِ خیره‌کننده‌ای را در ملک مجلل خود میزبانی می‌کند؛ مهمانی‌هایی که هنوز کاراوی در آن شرکت نکرده‌است.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
یک عصر، نیک با یکی از بستگان دور خود، دیزی بیوکنن در شهرک شیک و امروزیِ ایست اگ شام می‌خورد. دیزی با تام بیوکنن،[j]ستارهٔ سابق فوتبال ییل که نیک از دوران کالج او را می‌شناسد، ازدواج کرده‌است. این زوج اخیراً از شیکاگو به عمارتی که دقیقاً در آن سوی خلیج و روبه‌روی ملک گتسبی قرار دارد، نقل‌مکان کرده‌اند. در آنجا، نیک با جردن بیکر،[k] فلاپر گستاخ و قهرمان گلف که دوست دوران کودکی دیزی است، ملاقات می‌کند. جردن به نیک اطمینان می‌دهد که تام معشوقه‌ای به نام مرتل ویلسون[l] دارد که با وقاحت به تلفن خانه‌اش زنگ می‌زند و در «درهٔ خاکستر» که زباله‌دانیِ وسیعی است، زندگی می‌کند. نیک همان شب، گستبیِ تنها را در چمن خود می‌بیند که ایستاده به نوری سبز که از آن سوی خلیج می‌آید، خیره است.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
چند روز بعد، نیک با اکراه تامِ مسـ*ـت و آشفته را در قطاری به نیویورک همراهی می‌کند. در مسیر، آن‌ها در گاراژی توقف می‌کنند که مکانیک جرج بی. ویلسون[m] و همسرش مرتل در آن زندگی می‌کنند. مرتل به آن‌ها ملحق می‌شود و سه نفری به آپارتمان کوچکی در نیویورک می‌روند که تام برای قرار ملاقات با او اجاره کرده‌است. مهمان‌ها از راه می‌رسند و دورهمی آنان پس از آنکه مرتل اسم دیزی را به زبان می‌آورد، با سیلیِ تام به صورت او که باعث شکستگی بینی‌اش می‌شود، به پایان می‌رسد.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
یک روز صبح، نیک دعوتی رسمی برای شرکت در مهمانی که قرار است در عمارت گتسبی برگزار شود، دریافت می‌کند. هنگامی که نیک به آنجا می‌رود، از اینکه هیچ‌ک.س را نمی‌شناسد معذب است و شروع به نوشیدن زیاد می‌کند تا اینکه با جردن روبه‌رو می‌شود. در حین گفتگو با او، مردی به او نزدیک می‌شود که خود را جی گتسبی معرفی می‌کند و اصرار دارد که او و نیک در طول جنگ در لشکر پیاده‌نظام سوم[n] خدمت کرده‌اند. گتسبی سعی می‌کند توجه نیک را به خود جلب کند و وقتی نیک مهمانی را ترک می‌کند، متوجه می‌شود که گتسبی او را تماشا می‌کند.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
در اواخر ژوئیه، نیک و گتسبی در یک بار مخفی ناهار می‌خورند. گتسبی سعی می‌کند با روایت داستان‌های قهرمانی در جنگ و دورانی که در آکسفورد داشت، نیک را تحت‌تأثیر قرار بدهد. سپس نیک با جردن در هتل پلازا ملاقات می‌کند. جردن فاش می‌کند که گتسبی و دیزی حوالی سال ۱۹۱۷، زمانی که گتسبی افسر نیروهای اعزامی آمریکا[o] بود، با هم آشنا شدند. آن‌ها عاشق هم شدند اما وقتی گتسبی در خارج از کشور مستقر بود، دیزی با بی‌رغبتی با تام ازدواج کرد. گتسبی امیدوار است تا ثروت نوظهورش و مهمانی‌های خیره‌کننده‌ای که برگزار می‌کند، باعث شود تا دیزی در این مورد تجدیدنظر کند. گتسبی از نیک استفاده می‌کند تا بتواند با دیزی تجدید دیدار کند و آن دو رابطه‌ای پنهانی را در پیش بگیرند.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
در سپتامبر، تام زمانی که دیزی با بی‌دقتی گتسبی را با صمیمیتی بی‌شرمانه خطاب قرار می‌دهد، به رابطۀ پنهانی آن‌ها پی می‌برد. سپس در سوئیت هتل پلازا، تام و گتسبی درمورد این رابطه با هم مشاجره می‌کنند. گتسبی اصرار دارد تا دیزی اعلام کند که تام را هرگز دوست نداشته‌است. دیزی ادعا می‌کند که تام و گتسبی را دوست دارد و باعث آشفتگی آن دو می‌شود. تام فاش می‌کند که گتسبی قاچاقچی است که ثروتش را از راه قاچاق نوشیدنی‌های الکلی به‌دست آورده‌است. دیزی با شنیدن این حرف تصمیم می‌گیرد تا با تام بماند. تام با تمسخر به گتسبی می‌گوید تا دیزی را با اتومبیل خودش به خانه ببرد؛ زیرا می‌داند که دیزی هرگز او را ترک نخواهد کرد.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
هنگام بازگشت به ایست اگ، گتسبی و دیزی در حوالی گاراژ ویلسون در حال حرکت هستند که اتومبیل آن‌ها به‌طور تصادفی به مرتل برخورد می‌کند و او بلافاصله کشته می‌شود. گتسبی برای نیک فاش می‌کند که دیزی پشت فرمان بود اما قصد دارد برای محافظت از او مسئولیت تصادف را بر عهده بگیرد. نیک به گتسبی اصرار می‌کند تا به‌دلیل پیگرد قانونی بگریزد اما او این خواسته را نمی‌پذیرد. پس از آنکه تام جرج را مطلع می‌سازد که گتسبی صاحب اتومبیلی است که به مرتل برخورد کرده‌است، جرجِ پریشان تصور می‌کند که صاحب این وسیله حتماً می‌تواند معشوق مرتل باشد. جرج به‌طور مرگباری گتسبی را در استخر عمارتش می‌کشد و سپس مرتکب خودکشی می‌شود.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
چند روز پس از قتل گتسبی، پدرش هنری گتس[p] برای برگزاری مراسم خاک‌سپاری فرزندش به آنجا سفر می‌کند. پس از مرگ گتسبی، نیک از نیویورک متنفر می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که گتسبی، دیزی، تام و او همگی اهل غرب میانه هستند که برای زندگی شرقی مناسب نیستند.[ث]

نیک در خیابانی با تام روبه‌رو می‌شود و نخست از دست دادن با او خودداری می‌کند. تام اعتراف می‌کند به جرج دربارۀ صاحب اتومبیلی که مرتل را کشته‌است، گفته‌است. نیک پیش از بازگشت به غرب میانه به عمارت گتسبی باز می‌گردد و در سراسر خلیج به نور سبزی که از انتهای اسکلۀ دیزی می‌تابید، خیره می‌شود.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
نیک کاراوی: دانش‌آموختهٔ ییل، اهل غرب میانه، کهنه‌سرباز جنگ جهانی اول و ساکن تازه‌وارد وست اگ، ۲۹ ساله (بعداً ۳۰ ساله) که نقش راوی اول‌شخص داستان را بر عهده دارد. او همسایهٔ گتسبی و فروشندهٔ اوراق قرضه است. کاراوی بی‌خیال و خوش‌بین است. با این حال ویژگی آخرش با پیشرفت رمان، کم‌رنگ می‌شود.[۳۱]
 
بالا پایین