جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [گزینه سوم] اثر «حسنا.م کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط HAN با نام [گزینه سوم] اثر «حسنا.م کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 616 بازدید, 12 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [گزینه سوم] اثر «حسنا.م کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع HAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,974
مدال‌ها
9
- یوسف.
- من شیوام این هم حانیه‌س.
- اوکی.
من: آداب معاشرت هم بلد نیستی، در این‌جور مواقع دست میدن و میگن خوشبختم.
_-خب من خوشبخت نیستم از آشناییتون. این تازه شروع بدبختیمه‌.
شیوا: وای یوسف یعنی تو الان میری به باباش میگی؟
خندید و گفت:
- نه این‌قدر بی‌معرفت نیستم هم از تو آدامس بگیرم هم از باباش.
داشتم از خنده می‌ترکیدم. این پسر چه‌قدر آدامس دوست داره! یعنی بابام هم وعده آدامس بهش داده؟
***
سیم‌کارت رو گذاشتم تو گوشی و گرفتم طرف شیوا‌. نقشه رو بهش گفتم و شماره‌ی مروا رو گرفتم بعد چند‌ تا بوق جواب داد.
- الو؟
- سلام، خانم رحیمی؟
- بله بفرمایین، شما؟
- من یکی از هم‌کار‌های شوهرتون هستم.
- امرتون؟
- خب راستش درباره‌ی شوهرتونه... .
- اتفاقی افتاده برای شوهرم؟
- اتفاق که نه ولی... .
صدای نگرانش اومد:
- خانم زود‌تر بگین جون به لبم کردین.
- هیچی فقط می‌خواستم بگم امشب شوهرتون خونه نمیاد.
- خودم می‌دونم خانم، شیفته.
- شیفت نیستن خونه یکی از دوستاشونن.
یعنی چطور بگم با یه خانو... .
- چی داری میگی شوهرم طرف یه مورچه مونثم نمیره. فکر کردی من باور می‌کنم این چرت‌ و‌ پرت‌هات رو؟
- حدس می‌زدم همین رو بگید‌؛ خب من الان پارکم، شوهرتونم همین‌جا همراه با اون خانم هستن. عکسشون رو می‌فرستم براتون.
_ یعنی چ... .
گوشی رو قطع کردم و سریع با سیم جدید واتساپ ریختم.
شیوا: خب حالا می‌خوای چی‌کار کنی.
- یه عکس فتوشاپ کردم از شوهرش با یه دختر خوشگل از نت.
- ایول بابا!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,974
مدال‌ها
9
عکس رو فرستادم. همون موقع سین خورد و پشت سرش مروا زنگ زد. شیوا صداش رو صاف کرد و تماس رو وصل کرد.
- بله خانم؟ چرا زنگ می‌زنین؟
صدای گریون مروا تو گوشی پیچید.
- ببینم شما مطمئنی ای... ‌.
- من عکسش رو براتون فرستادم دیگه حرفی نمی‌مونه‌‌. لطفا به من زنگ نزنین.
قبل این‌که چیزی بگه قطع کردم.
- خب حالا سیم رو باید بشکنیم.
شیوا سریع سیم‌کارت رو در آورد، شکست و انداخت گوشه خیابون. بعد با خنده گفت:
- وای طفلک چی می‌کشه از دست تو.
- می‌خواست اذیت نکنه، حقشه.
***
صدای داد مامان اومد:
- حانیـــا تو اتـــاقتی؟
داد زدم:
- ارهــــه تو اتاقمَــــم.
سریع مانتوم رو درآوردم و رفتم زیر پتو. در با تیکی باز شد.
- کار تویه؟
با صدای خواب‌آلود گفتم:
- چی؟
- خودت رو به اون راه نزن.
- خب شما بگین چی.
کنایه‌ای گفت:
- یعنی تو نمی‌دونی قضیه مروا رو.
- مروا مگه قضیه داره؟ می‌خوره، می‌خوابه، چاق میشه، چیز دیگه‌ای هم هست که باید بدونم؟
- من که می‌دونم همه آتیش‌ها از گور تو بلند میشه.
با صدای ناراحت گفتم:
- یعنی چی مامان اومدین این‌جا من رو بازخواست می‌کنین در صورتی که اصلاً نمی‌دونم درباره‌ی چی هست؛ بعدش هم می‌گین همه آتیش‌ها از گور من بلند میشه. واقعا که، دست شما درد نکنه.
- خب معمولاً کار تویه. حالا ناراحت نباش من یکم تند رفتم. بیا پایین ببین مروا چه گریه‌ای می‌کنه طفلک.
- مگه چی شده؟
- یه از خدا بی‌خبری زنگ زده گفته شوهرش رو با یه خانمی دیده و قراره شب هم پیشش بمونه.
با یه لبخند ژکوند گفتم:
- یعنی هوو دیگه مامان.
- هوو چیه دختر. احمد (شوهرش) اهل این چیز‌ها نیست.
- خب مادرِ من، حتماً هست دیگه.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,974
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین