جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [یه اتفاق خاص] اثر «وجیهه صفرزاده کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط Sahar21 با نام [یه اتفاق خاص] اثر «وجیهه صفرزاده کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 903 بازدید, 18 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [یه اتفاق خاص] اثر «وجیهه صفرزاده کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Sahar21
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
پارت نهم:

پشت میز میشینم دستم زیر چونم میزارم به نغمه نگاه میکنم
میخندم از کی عاشق میثم شدی
نغمه:خودمم نمیدونم از کی عاشقش شدم .ولی خب اون حسی بهم نداره
نگاش میکنم خوب بهش پیم بده
نغمه:میترسم بگه نه
نگاش میکنم غلط می‌کنه از خداش باید باشه
نغمه: هوی فهش نده گناه داره
پوفی می کنم
با امدن گارسون هیچی نمیگم
غذاها میزار رو میز به جوجه نگاه میکنم
اروم قاشقم با چنگالم برمیدارم
شروع میکنم به خوردن.
گوشیم پیام میاد نگاش میکنم
با دیدن اسم امیر قفل میزنم
امیر: سلام عزیزم.خوبی؟
برمیدارم سریع تایپ میکنم.سلام عزیزم خوبم تو خوبی دورت بگردم؟
امیر: خوبم کجایی ؟
می‌نویسم با نغمه بیرون
نغمه: چیه میخندی
نگاش میکنم هیچی امیر پیم داد
امیر: ماشین داری با بیام دنبالت
سریع تایپ میکنم دارم عزیزم تو استراحت کن خسته ی
امیر: باشه رسیدی تک بزن
مینویسم چشم گوشی میزارم کنار
اروم غذام میخورم
بعد چند دقیقه پا میشم با نغمه میرم خونه
در خونه پیاده میشم .نگاش میکنم دستت درد نکن بای بای
نغمه: خدافظ
پیاده میشم میرم سمت خونه در با کلید باز میکنم میرم داخل در میبندم میرم سمت سالن در ورودی باز میکنم میرم داخل
سلام اهل خونه
بادیدن بابام لبخند میزنم میرم سمتش
سلام بر بابا خوشگلم لپش بوس میکنم
بابام: سلام دخترم.پول کم نیاوردی بابا
لبخند میزنم نه بابایی
میرم سمت اتاق
مامانم:شام نمیخوری دخترم
نه مامان شام خوردم
میرم تو اتاقم تک میزنم بهش
سریع لباسام در میارم
دراز میکشم رو تخت
امیر زنگ‌میزن بهم
جواب میدم
سلام اقا
امیر:سلام خانم چطوری
تو خوب باشی معلوم من خوبم
امیر: خوبه
امیر:بر مهمانی اماده ی
اروم میگم من میترسم امیر
امیر: از چی از من میترسی
نه دیونه کلا میترسم
امیر: نترس من پشتتم
لبخند میزنم
تا صبح از هرچیزی با امیر حرف میزنم
امیر: برو بخاب صبح شد منم برم حمام
به ساعت نگاه میکنم ۵صبح نشون میده میخندم وای چقدر حرف زدیم
امیر:اره زود صبح شد
امیر مراقب خودت باشی ها
امیر: حتما توام..امروز دانشگاه داری؟
نه امروز ندارم
امیر: خوبه پس بخاب من برم حمام بعدم دانشگاه برم.
باشه عزیزم مراقب خودت باش
امیر:خدافظ
فعلا اقا تلفن قط میکنم میزارم کنارم با فکر مهمانی خوابم میبر
با صدا مامانم که میگه پاشو لنگ ظهر چشام باز میکنم
نگاش میکنم.سلام مامان
مامانم: سلام پاشو دیگه چقدر میخابی
خسته بودم مامان
مامانم: پاشو الا ناهار میکشم
با تعجب نگاه ساعت میکنم.با دیدن ساعت که1چشام درشت میشه
میشینم رو تخت اروم پا میشم
میرم سمت در اتاق میرم داخل سرویس کنار اتاقم دست صورتم میشورم میام بیرون میرم سمت میز با مامانم کمک میکنم میز بچین دور هم ناهارمون میخوریم.پا میشم ظرفا میشورم میرم تو اتاقم
تو اینه خودم نگاه میکنم وقت ارایشگاه دارم ساعت ۴ کم‌کم اماده میشم
ی شلوار لی وتاپ سفید رو سینم دایره ی طلایی دور گردنم طلایی ی مانتو لی تا بالا زانوم با رژم میزنم با ریمل نیم بوتا شیک مشکی شال مشکی میرم بیرون
مامانم: کجا
نگاش میکنم وقت آرایشگاه برا ناخنام
مامانم: ازدست تو
هیچی نمیگم
لپش بوس میکنم زود میام میرم سمت در
میرم بیرون میرم سمت آرایشگاه
بعد کارا ناخنم میام خونه
یکم تلویزیون نگاه میکنم بعدم میخابم به امید فردا...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
164084194187579-irannaz-com.jpg برکه😍♥️
 
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
photo_2017-04-24_11-01-59 (1).jpg
امیر💙🙂
 
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
پارت دهم:

با صدا الارم گوشیم چشام باز میکنم دستم رو تخت مثل کورا تکون میدم تا صدا زنگ کوفتی قطع کنم با برخورد دستم ب گوشیم با خوشحالی ی چشمم باز میکنم گوشی قط میکنم باز میزارم سرجاش سرم تو بالشتم میبرم.با یاداوردی امروز مهمانی مثل فنر رو تخت میشینم
موهام ی طرفم میریزم اروم شروع ب بافتنش میکنم
پا میشم میرم سمت سرویس بعد کارا مربوطه (😁😁)ی راست تو حمام میرم زیر لب شعر خوشگلا باید برقصن تکرار میکنم همزمان قر میدم .
بعد ی دوش نیم ساعت میام بیرون جلو اینه کرم نرم کننده میزنم ب دست صورتم
کرم مخصوص موهام عطر کرم مخصوص بدنم میزنم از تواینه بوس میفرستم بر خودم
تا ساعت 1 برخودم کارام میکنم لباس کفشام‌ مرتب میزارم با صدا بابام میرم سمت در اتاق
سلام بابایی
بابا:سلام بر پرنسس خودم خوبی دخترم
گونش بوس محکم میکنم مرسی بابایی شما چطوری
با دیدن مامانم میزنم زیر خنده
با خنده میگم حاج اقا انگاری خانومتون حسودیش شد
بابام با دست آزادش کمر مامانم میگیر مثل همیشه پیشونیش میبوس
با لبخند زل میزنم ب بابا مامانم
مامانم:لباست عوض کن عزیزم ناهار سرد میش
میرم سمت میز با مامانم ب میز نگاه میکنم با دیدن زرشک پلو صندلی سریع میکشم عقب میشینم
برخودم سریع میکشم تندتند میخورم
با خنده مامانم سرم میارم بالا ک میگ اروم بخور کی دنبالت کرد
لبخند ژکوندی تحویلش میدم
مامانی با بابا حرف زدی
مامانم: درمورد چی
عه مامان در مورد امروز که تولد دوستم برم
مامانم:اره اجازه نداد
مامان شوخی میکنی دیگه
مامانم:نه خودت اجازه بگیر
مامان تورو خدا اذیت نکن ی هفته بهت گفتم
مامانم با دیدن صورتم میزن زیر خنده گفتم بهش سکته نکن حالا شب زود میای
سریع از پشت میز پا میشم صورتش بوس می کنم با چشمک میگم هم الا تنهات میزارم بااقاتون هم شب
بدو میرم سمت اتاقم
با دادن مامانم ک میگه برکه دستم بهت برس من میدونم تو میخندم میرم تو اتاقم تا آماده بشم
 
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
پارت یازدهم:

جلو میز ارایشم میشینم شروع میکنم به آرایش کردن ی ارایش مات دخترونه با رژلب صورتی مایل ب کالباسی مایع بازم خدا خیر بده کلاسا آموزشی میکاپ با دستگاه موها جلوم فرمیکنم از پشت موهام حالت میدم فر درشت میدم موهام از پشت لباسم میپوشم به سختی با دیدن پا ها لختم نفسم میدم بیرون قطعا امیر با دیدن لباس اعصابش داغون میش میرم جلو کمدم ی لباس سبز خوشگل بلند ساده می‌پوشم
کفشا مشکی بلندم برمیدارم ی مانتو مشکی تور مانند رو لباسم میپوشم با شال سبز زمردیم
کیف مشکیم برمیدارم گوشی رژلبم میزارم داخلش میام بیرون
نگاه مامانم میکنم که رو مبل جا بابام میرم سمتشون
من دیگه برم
بابام با دیدن لباسم لبخند میزنه
مامانم: شب بیای برکه ها
بابام:شب زنگ بزن خودم بیام دنبالت دخترم
نگاشون می کنم با نغمه میام مامانی
بابام: مراقب خودت باشی یکی یدونه
لبخند میزنم چشم خدافظ
میرم سمت در
با دیدن اسنپ میرم سوار میشم
از صبح که پاشدم ی استرس بدی سراغم امد نفسم میدم بیرون
بعد ۴۵ دقیقه با وایستادن ماشین ب اطراف نگاه میکنم یکی از ویلاها بیرون شهر تهران قلبم تند میزن حساب میکنم پیاد میشم
میرم سمت ایفون
نمیدونم این اسم شب چیه که امیر میگه آمدی بگو زنگ میزنم با صدا خدمتکار اسم شب میگم در باز میش میرم داخل
بادیدن ماشین شلوغی باغ چشام درشت میش اروم میرم سمت خونه
نرسید ب در خدمتکار باز میکن با خوش امدگویش سرم تکون میدم مانتو شالم بهش میدم با کیفم موهام درست میکنم میرم داخل با چشم دنبال امیر میگیردم
بادیدنش رو مبل میرم سمتش اروم
میبینم هواسش نیس خم میشم از پشت سرش گونش بوس می کنم همینجوری لب میزنم چطوری اقا
امیر سرش خم میکن نگام میکنه با لبخند میگ دیر کردی
لبخند میزنم میام اینور مبل میشینم آدرس طولانی بود عزیزم
دستش دور کمرم میزارم میکشون سمتم
با چشمک میگ خوشگل شدی
ب گردنم تابی میدم با خنده نگاش میکنم خوشگل بودم ها
امیر:بله بله بر منکرش لعنت بلند میزن زیر خنده
نگاه اطراف میکنم با دیدن لباساشون تو دلم میگم تنها پوشید جمع خودمم چشمم ب خدمتکار میوفته که با دوتا جام میاد سمتمون
امیر یکی از جام نوشیدنی برمیدار دستم میر سمتش بردارم امیر با صدا جدیش میگه نخور نوشیدنی
امیر: بر خانم آبمیوه بیار
خدمتکار:چشم
با دور شدن خدمتکار نگاه امیر میکنم
باهمون اخم همیشگیش نگام میکنه
امیر:جان
لبخند میزنم نخور اینقدر
امیر:نترس چیزیم نمیشه
نمیترسم ولی دلم نمیخاد نوشیدنی بخوری امیر
امیر:ی شب دیگه نمیخچرم
همیشه همین بگو
خدمتکار با لیوان شربت نزدیکمون میشه شربت برمیدارم اروم می‌خورم
نگاه امیر میکنم که جا دوستاش
با سنگینی نگاهی سرم میچرخونم سمتش ی پسر چشم ابرو مشکی با قیافه معمولی زل زده بهم رومو انور میکنم
پا میشم اروم میرم سمت لیوانا
بدون اینکه هواسم باش ی لیوان برمیدارم سرمیکشم با سوزش گلوم سرفه میکنم
خاک تو سرم نوشیدنی بود
نگاه جام میکنم با قرار گرفتن دستی رو کمرم میپرم تو جام
امیر:هیس منم ، نگفتم نوشیدنی نخور
مظلوم میگم فکر کردم ابمیوه
پوزخند میزن امیر
بعد یکم وایستادن با داغ شدن سرم دست امیر میگیرم
امیر نیم نگاهی بهم میکن
با لحن کشداری میگم امییر
امیر که میبین حالم بده جونمی میگ
دستم میگیر میبر تو اتاق
امیر:خودت نقشم فراهم کردی مینداز رو تخت منو
دستم دور گردنش میبرم تا سرش میاد نزدیک صورتم
یکی از پشت در دو تقه میزن امیر پا میش نگام میکن
با لحن بدی میگه جون تو بخاب الا میام
میره بیرون از اتاق
چشام هی رو هم میوفته با صدا مردونه یکی تو اتاق چشام باز میکنم لحظه اخر قیافه همون پسر چشم ابرو مشکی میبینم که رو دهنم دستمال سفیدی میزار.....
 
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
عکس لباس برکه🙂 ac-image-eu16201131347w.jpeg
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
پارت دوازدهم:

با احساس سردرد بدی چشام باز میکنم به اطرف نگاه میکنم انگشتم رو پیشونیم میمالم به لباسام نگا میکنم که همون لباسا مهمانی
اطرافم نگاه میکنم با آشنا نبودن اتاق امیر سریع میشینم رو تخت
ی اتاق ساده با تخت یک نفره پرده مشکی چیز دیگی تو اتاق نبود
با ترس اسم امیر میگم
ااااااامیر کجااااااای
پا میشم میرم سمت در محکم میزنم ب در کیی اینجاست توروخدا در باز کنین
کممممک
با صدا پا یکی ک ب در نزدیک میشد از در فاصله میگیرم
در بعد چنددقیقه باز میشه قامت همون پسر که دیشب تو مهمانی امیر بود مشخص میش
بااخم میگم تو کیه من اینجا چکار میکنم
پسر: بشین سرجات صدات در نیاد فهمیدی یانه
نگاش‌ می کنم چی میگی تو اصلا کی با چ اجازه ی منو آوردی اینجا ولم کن
پسر: برو بشین تا ریس بیاد
با صدا بلند میخندم ریست باز کیه
بااخم ها وحشتناکش میرم عقب میشینم رو تخت سینی صبحانه میزار رو تخت میره بیرون
به بخار چاییم زل میزنم
اروم چند لقمه صبحانه میخورم
تو فکر میرم که تا الا چه ب سر پدر و مادرم امد
با گریه لیوان چایی میزنم به دیوار
لیوان با صدا بدی میشکن پا میشم میرم سمت پنجره بازش میکنم باارتفاغ پنچره حفاظ ها پنچره امیدم میره
اشکام میریز ی تیکه از شیشه ها برمیدارم میرم سمت تختم تیکه شیشه میزارم زیر بالشتم

از زبون امیر✨
نگاه خدمتکارا میکنم کیییی دیشب کارم داشت که صدام کردین بااااشمام
از ترسم همشون سرشون پاین بود هیچکس جرات اینکه جوابم بده نداشت اینو از تک تک قیافه هاشون میشد فهمید
نگاشون میکنم دیشب من آمدم بیرون کسی ندید تو اتاقم کسی رفته یا نه
یکی از خدمتکارا با لکنت میگه نه آقاکسی نرفت
عصبی دستم لا موهام میکشم
بااخم به لب تاپم نگاه میکنم که معلوم نیس کی قشنگ جا دوربین هام خبر داشت که همشون از کار انداخت
سیگارم روشن میکنم پک عمیقی میزنم
دستم عصبی لا موهام میکشم از اینکه خیلی راحت برکه از دستم در رفت
سیگارم پک میزنم زنگ میزنم به بادیگاردم همین که برمیدار مهلت حرف نمیدم بهش جدی میگم فقط تاشب فرصت دارین بیاریش یانه خودم میکشمت فهمییبییدی
بادیگاردم:اقا بخدا هیجا نیست همه جا گشتیم حتی پدر و مادرش امروز رفتن اگاهی
من این چیزا حالیم نمیشه برکه تا شب خونم نباشه خودم میکشمت قطع میکنم شیشه مشروبم برمیدارم سرمیکشم
سیگارم همزمان پک میزنم
پیدااااات میکنم دختر جن*ده اون موقع کمر خورد شده اون بابا حروم*زادت میبینم
عصبی شیشه نوشیدنی میشکنم پا میشم میرم تو اتاق..
 
موضوع نویسنده

Sahar21

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
18
50
مدال‌ها
2
پارت سیزدهم:

از زبون برکه:

به آفتاب تو اتاق نگاه میکنم به این ۲ روز فکر میکنم که جز همون مرتیکه اخمو کسیو ندیدم اونم جز غذا که میاره پوفی میکشم پا میشم از جام میرم سمت در محکم میزنم به در یکیییی نیست این در کوفتی باز کنه محکم با کف دست میزنم به در توروخدا بازش کنین کین شما
از بس این ۲روز کارم شد مشت زدن به در مچ دستام درد میگیر میمالم دستم
با صدا پا که به اتاق نزدیک میشه ی قدم میرم عقب
در با شدت باز میشه
بادیدن مرد روبروم که شباهتی به اون مرد قبلی نداره ی تاابروم میدم بالا
زل میزنم به اجزا صورتش ی صورت استخونی چشا رنگ‌خاص خاکستری با دور مشکی موها مشکی ت ریش بینی لباشم مناسب با صورتش با صدا جدیش که میگه تموم شد چشم ازش برمیدارم
اب دهنم با صداش قورت میدم به خودم مسلط میشم جدی میگم تو کی
بااخما توهمش ی قدم میاد جلوم سرش یکم میاره جلوم جدی میگه تو؟
اب دهنم با صدا قورت میدم صدا پوزخندش میشنومم اخمام میبرم توهم میرم عقب
بااینکه ازش میترسم مثل خودش میگم منو دزدیدی ی چیزیم طلبکاری خوبه والا
با پوزخند رو لبش نگام می‌کنه دستش تو جیبش میبر جدی میگه چی داری که همچین فکری کردی که دزدیدمت
به سرتاپام نگا می‌کنه
اخمام میره توهم من این‌جا چکار می‌کنم اصلا تو کی چی از جونم میخای
با صدا جدی میگه همون چیزی که گفتی میخام جونتو...
با ترس نگاش میکنم ج ج جونمو؟
من من اصلا تورو نمیشناسم
بااخم میگه ولی من تورومیشناسم برکه تهرانی...
 

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,433
12,583
مدال‌ها
6

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین