مشاعره یک دوبیتی بگو

[مژگان سلاجقه]

دختر کوچه های تابستان
طعم شیرین و داغ خردادی
من خداوندِ بیستون بودم
تو به فکر کدام فرهادی؟

 

[مژگان سلاجقه]

چشم هایت کجای تقویمند ؟
از چه فصلی شروع خواهی کرد؟
واژه واژه غروب زاییدم
ازچه صبحی طلوع خواهی کرد ؟

 

[مژگان سلاجقه]

تو نباشی تمام این دنیا
مملو از مردهای بیمار است
تو نبودی اذیتم کردند
زندگی سخت کودک آزار است

 

[مژگان سلاجقه]

خانه ام را مچاله ات کردم
جای خالیت روی تختم ماند
حسرت سیب های ممنوعه
روی هرشاخه درختم ماند

 

[مژگان سلاجقه]

هر دو از کاروان ِ آواریم
هردو تا از تبار شک، یا نه؟
ما به فریاد هم قسم خوردیم
هردو تا درد مشترک ،یا نه؟

 

[مژگان سلاجقه]

گیرم از چنگ جان به در ببری…
گیرم از تن فرار خواهی کرد…
عقل من هم فدای چشمهایت
با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟

 

[مژگان سلاجقه]

سی و یک روز درد در به دری
سی و یک هفته خودکشی کردن
سی و یک ماه خسته ام کردی ….
سی و یک سال طاقت آوردن

 

[مژگان سلاجقه]

در تکاپــــوی بودنت بودم
زخم های همیشه ام بودی
بت سنگین ـ سنگ در هر دست
دشمن سخت شیشه ام بودی

 

[مژگان سلاجقه]

می روی نم نم و جهانم را
ساکت و سوت و کورخواهی کرد
لهجه کفش هات ملتهبند
بی شک از من عبورخواهی کرد

 

[مژگان سلاجقه]

در همین روزهای بارانی
یک نفرخیره خیره میمیرد
تو بدی کردی و کسی با عشق
ازخودش انتقام میگیرد