- May
- 2,068
- 6,797
- مدالها
- 6
حالا نوبت «گل چایی» است و بعد نوبت «گل پنبه»… ذهنم از تاریکی به سمت گلستان شدن میرود. مادر میخواند:«لالا لالا گلم باشی، انیس و مونسم باشی…»
حالا من یک باغ هستم. حرکاتم آهسته شده و با صدای زیبای مادر پلکهایم روی هم میآید. صدای لالایی مادر دوباره گوشهایم را پر میکند. آرام آرام خواب مرا میرباید.میخوابم و تا صبح خواب گل میبینم.
کودکانی که مادرشان برایشان لالایی میخوانند بسیار خوشبخت هستند.
حالا من یک باغ هستم. حرکاتم آهسته شده و با صدای زیبای مادر پلکهایم روی هم میآید. صدای لالایی مادر دوباره گوشهایم را پر میکند. آرام آرام خواب مرا میرباید.میخوابم و تا صبح خواب گل میبینم.
کودکانی که مادرشان برایشان لالایی میخوانند بسیار خوشبخت هستند.