- Jun
- 13,765
- 32,207
- مدالها
- 10
درود؛نام اثر: میعاد انتقام
نویسنده: آتیه
ژانر: تریلر، جنایی
خلاصه: او میکشد و لذت میبرد از خون! خونهایی که گرچه بیگناه اما کمی آغشته به حس گناه، ریخته میشود... .
ناظر شما: @DELVAN.
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!درود؛نام اثر: میعاد انتقام
نویسنده: آتیه
ژانر: تریلر، جنایی
خلاصه: او میکشد و لذت میبرد از خون! خونهایی که گرچه بیگناه اما کمی آغشته به حس گناه، ریخته میشود... .
درود؛نام اثر:غربت
نویسنده:ماه ایل
ژانر:غمگین_روزمره_عاشقانه
خلاصه
احساس میکنم مدتی است که با چیزی بیش از توانم درگیر بودهام.با چیزی که سنم قد نمیدهد عقلم قد نمیدهد...فقط شانه هایم خم میشود زیرهجوم دردها و تنهایی ها....
ناظر: @Mahi.otredنام اثر: سه دختر از اجداد شیطان
نویسنده: زری
ژانر: تخیلی، ترسناک
خلاصه: سه دختر از اجدادِ شیطان، وجودی از آتش که هر لحظه در آنها شعله ور میشود؛ دخترانی که شیطان؛ وجودی از آنهاست
ناظر: @DELVAN.نام اثر: حکمِ گناه
نویسنده: زری
ژانر: پلیسی، جنایی، تراژدی
خلاصه: ای قاضی، آنقدر ورقهایِ زندگیام را به هم نریز؛ حکم همان گناه است که میبینی! اما سئوالم بیجواب نماند. حکمِ دیوانیای مثلِ من چیست؟ حکمِ دیوانیای مثلِ من، تا ابد زندانیِ آغوشِ یار است و بس. هر چند گناه است اما اگر حکمِ آخر آغوشِ یار باشد من طنابدار را به جان میخرم و حکم را میپذیرم.
درود؛نام اثر : مسافرخانه
نویسنده :black star
ژانر : عاشقانه . جنایی
خلاصه: مسافرخانه ای در نزدیک شهر وجود دارد که مسافرانش دیوانه هستند. صدای جیغ و فریاد شنیده می شود ولی کسی برای کمک از راه نمی رسد . ملیندا به اصرار عمه اش به شهر برگشته تا دنبال خواهرش (ملانی ) بگردد. ابتدا فکر می کند ملانی از خانه فرار کرده ولی کم کم متوجه می شود ماجرا خطرناک و پیچیده تر است . او در این مسیر با مردی دیوانه آشنا می شود که سلاخی بی رحم است و ...
درود؛نام : بال های بنفش : طلسم شکسته شده
نویسنده: aryana elhaei
ژانر: عاشقانه ، تخیلی ، معمایی
خلاصه ای از رمان:
در زمان های دور دختری به نام میتاشا در سرزمینی به نام سِرگالاسوس زندگی میکرد. ما قراره تو دنیای خاطرات این دختر سفر کنیم و در این بین ممکن است که با مشکلاتی روبه رو شویم. با ما همراه باشید تا دنیای دیگری رو با هم کشف کنیم.
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک