- Jun
- 12,788
- 40,155
- مدالها
- 25
@F.S.Kaنام اثر:جاده تنهایی
نویسنده:کهکشان
ژانر:عاشقانه،ترازدی
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@F.S.Kaنام اثر:جاده تنهایی
نویسنده:کهکشان
ژانر:عاشقانه،ترازدی
@رهاییدرود.
نبضهای پوسیده
ژانر: پلیسی، جنایی
ژانر فرعی: تراژدی
@ALVINنام اثر : وقتی او قاتل بود و تو...
نویسنده: مهدیه
ژانر: عاشقانه، جنایی
خلاصه:دختری که به اجبار به خدمتکاری اربابی جوون و بد اخلاق در میاد اما با مرور زمان عشقی بین اونها شکل میگیره که اونها رو به لبه ی مرگ میکشونه
.
مشاهده فایلپیوست 125943
درود؛
کاربران و نویسندگان گرامی؛ با توجه به طولانی شدن روند تأییده قبلی، اشکالات و... مدیریت این بخش تصمیم گرفته زین پس به شیوهای دیگر آثار شما را تأیید کند!
برای تأیید ابتدا در این تاپیک فرم زیر را ارسال کنید:
نام اثر: هیچکس
نویسنده: Rasha.S
ژانر: جنایی ، درام
خلاصه: از چه فرار میکنم وقتی مشکل ، وجود خود من است؟ شاید فقط سعی میکنم از او فرار کنم، شاید از خودم و شاید از آنچه او ساخته .......
سپس مدیریت ارشد بخش برای شما ناظری تأیین میکند، ناظر خصوصی با شما و ارشد بخش زده و دو پارت اولیه، همراه با مقدمه و پیرنگی کوتاه از اثر را برای ناظر ارسال میکنید.
سپس بعد از تأیید ناظر، تاپیک رمان شما ایجاد شده و میتوانید شروع به پارتگذاری کنید!
رمان شما حداکثر تا پنج روز مورد برسی قرار میگیرد و در صورتی که تائید نبود مشکلات اعلام میشود، پس از رفع مشکلات، در گپ به ناظر خود اعلام کنید.
کسانی که رنگ نویسندگی را دارا هستند نیازی به درخواست تأید اثرشان نیست و میتوانند از همان ابتدا بدون ارسال موارد بالا تاپیک اثر را ایجاد کنند!
•مدیر ارشد بخش•
برای شما ناظر تایید شده است!نام رمان: وقتی او قاتل بود و تو...
ژانر: عاشقانه،جنایی
نام نویسنده: مهدیه موسوی
خلاصه: ا.ت دختریه که در بچگی پدر و مادرش رو از دست داده و حالا با دوست دختر برادرش که رفته آمریکا در کره زندگی میکنه اما ا.ت به ناچار به خدمتکاری اربابی جوون و بداخلاق در میاد که با مرور زمان عشقی بین اون ها شکل میگیره
@Fatemeh.kafدرخواست ناظر تایید برای رمان
عنوان: تک درخواستی
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک