جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درخواست •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تالار رمان توسط DELVIN با نام •° تعیین ناظر و تأیید اثر°• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 79,868 بازدید, 2,191 پاسخ و 56 بار واکنش داشته است
نام دسته تالار رمان
نام موضوع •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•
نویسنده موضوع DELVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHROKH

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
نام اثر: آسمان شیطانی
نویسنده: سورا
ژانر: عاشقانه/اجتماعی/تخیلی
خلاصه‌:حس عجیبی بود. انگار هیچی حس نمیکردم. مانند یک مرده متحرک شده بودم که حتی سیگاری که دستم را سوزاند را حس نکردم. لبه‌ی پل ایستادم. ذهنم پر حرف بود و قلبم پر درد، اما نه توانایی حرف زدن را داشتم نه کسی که به حرف‌هایم گوش کند...
@.Hasrat
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
1
2
مدال‌ها
2
نام اثر: گل همیشه بهار
نویسنده: ♡پاییز نارنجی♡
ژانر: عاشقانه، مذهبی
خلاصه: من اعتماد کردم به انسانی که خیال میکردم در سختی ها، غم ها، دردها، خوشی ها و شادی هایم شریک است؛ اعتماد کردم و باور داشتم شخصی را که دوستم داشت... خلاصه بگویم چشد که اعتماد مرا از دست داد اصلا چه شد که عشقم را زیر پاهایش له کرد و درست زمانی که فکر میکردم پشتم است به من پشت کرد و از صحنه ی روزگار محو شد...
 

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
نام اثر: گل همیشه بهار
نویسنده: ♡پاییز نارنجی♡
ژانر: عاشقانه، مذهبی
خلاصه: من اعتماد کردم به انسانی که خیال میکردم در سختی ها، غم ها، دردها، خوشی ها و شادی هایم شریک است؛ اعتماد کردم و باور داشتم شخصی را که دوستم داشت... خلاصه بگویم چشد که اعتماد مرا از دست داد اصلا چه شد که عشقم را زیر پاهایش له کرد و درست زمانی که فکر میکردم پشتم است به من پشت کرد و از صحنه ی روزگار محو شد...
@.Fatima.Salmani
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
1
12
مدال‌ها
2
نام اثر:دلقک گادفادر
نویسنده:رقیه کهوری نژاد
ژانر:عاشقانه، مافیایی،درام
خلاصه:
دختری به نام (به فرض مَها) که زندگی عادی و بدون حاشیه ای رو دارد، یک روز از طریق اردوی یک هفته ای دانشگاه به تبریز میروند، اما دچار یه مسئله ی مافیایی میشوند، مها متوجه یک مورد مشکوک میشود، یکی از همکلاسی هایش مشکوک رفتار میکند و سعی در قایم کردن چیزی در اتوبوس است، مها داستان را میفهمد و سعی دارد که ان را فاش کند اما همکلاسی اش متوجه میشود و آن را تهدید میکند، مها به ظاهر قبول میکند اما مخفیانه شب از خوابگاه بیرون میزند تا به کلانتری برود، همکلایس متوجه میشود و در راه مها را می‌دزدند، مها که خیلی ترسیده بود سعی در فرار داشت، اما آنها مها را بیهوش میکنند و آن را به یکی از روستا های لب مرز میبرند، آنها انسان های بسیار خطر ناکی بودند، البته اگر بشود به آنها گفت انسان، خلافکار ها قصد کشتنش را داشتند، اما با پیشنهاد یکی از آنان مها را به صورت قاچاقی به ترکیه میبرند، اما داستان از انجایی ترسناک تر میشود که مها میفهمد تمام همکلاسی هایش دزدیده شدند، این یک داستان قاچاق چی انسان ها نیست یا اعضای بدن بلکه داستانی دیگر است.
مها در این قضیه حسابی گیج شده بود اما کم کم به ماهیت موضوع پی میبرد...


لطفا اگر ماهیت داستانم مشکلی دارد، من کاملا پذیرای انتقاد های شما برای بهبود این رمانم هستم
 
آخرین ویرایش:

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
سلام به ادیبان و دوستان ادبیات.
خواستار تایید برای شروع نوشتن رمانم رو دارم، خواهشمندم کمی از وقت گرانبهاتون رو در اختیار من ِ تازکار بگذارید.

نام اثر:دلقک گادفادر
نویسنده:رقیه کهوری نژاد
ژانر:عاشقانه، مافیایی،درام
@F.S.Ka
 

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,540
19,741
مدال‌ها
17
اثر : جدال تنهایی
نویسنده : کهکشان ، دلارام
ژانر : تراژدی _ اجتماعی
خلاصه: تنها‌تر از تنها در پیله‌ی تنهایی که حقم نبود، قد کشیدم. گاه از نبودن‌ها شعله نفرت به دل راه دادم و گاه با اشک‌های دلتنگی آبی سرد ریختم بر روی شعله‌های نفرت. و من چه ساده در زندانی که نامش جدال تنهایی است بیشتر و بیشتر غرق شدم.
 

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
اثر : جدال تنهایی
نویسنده : کهکشان ، دلارام
ژانر : تراژدی _ اجتماعی
خلاصه: تنها‌تر از تنها در پیله‌ی تنهایی که حقم نبود، قد کشیدم. گاه از نبودن‌ها شعله نفرت به دل راه دادم و گاه با اشک‌های دلتنگی آبی سرد ریختم بر روی شعله‌های نفرت. و من چه ساده در زندانی که نامش جدال تنهایی است بیشتر و بیشتر غرق شدم.
@SHAHSANAM (:
 

Shokoofe

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
1
22
مدال‌ها
2
نام اثر: سبزآبی کبود
نویسنده:شکوفه مهرنان
ژانر:اجتماعی عاشقانه
خلاصه:
خلاصه:«من دیدم
و قسم میخورم که آدمی میتواند شفای آدمی شود
آن را درمان کند و بعد عاشق ..»
وقتی همه چیز به طرز زجر آوری خراب شده
وقتی فکر میکنی هیچ راه دیگه ای باقی نمونده
وقتی هیچ پلی پشت سرت نیست تا برگردی و از اول بسازی ..وقتی غرق شدی
غرق گناه
غرق دروغ
غرق در گذشته
وقتی که بریدی
حتی از خودت!
وقتی که فکر میکنی آخر همه چیزه
وقتی که تو تاریکی مطلق فرو رفتی و در حال خفه شدنی
چشماتِ که دیگه در حال بسته شدنه
یه خط نور..
یه هاله از روشنایی
چشماتو میزنه!
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
ارشد بازنشسته
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,788
40,155
مدال‌ها
25
نام اثر: سبزآبی کبود
نویسنده:شکوفه مهرنان
ژانر:اجتماعی عاشقانه
خلاصه:
خلاصه:«من دیدم
و قسم میخورم که آدمی میتواند شفای آدمی شود
آن را درمان کند و بعد عاشق ..»
وقتی همه چیز به طرز زجر آوری خراب شده
وقتی فکر میکنی هیچ راه دیگه ای باقی نمونده
وقتی هیچ پلی پشت سرت نیست تا برگردی و از اول بسازی ..وقتی غرق شدی
غرق گناه
غرق دروغ
غرق در گذشته
وقتی که بریدی
حتی از خودت!
وقتی که فکر میکنی آخر همه چیزه
وقتی که تو تاریکی مطلق فرو رفتی و در حال خفه شدنی
چشماتِ که دیگه در حال بسته شدنه
یه خط نور..
یه هاله از روشنایی
چشماتو میزنه!
@گل گلی
 

دردانه

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
2,020
37,546
مدال‌ها
3
نام داستان کوتاه: همان همیشگی
نام نویسنده: دردانه عوض زاده
ژانر: تخیلی، طنز
خلاصه:
وقتی مشتری دائم رستوران یا کافه خاصی باشی بعد از مدتی سفارش‌هایت یکسان شده و برای کافه‌چی و گارسون آشنا می‌شوند و تو می‌توانی با هر بار گفتن «همان همیشگی» سفارشت را دریافت کنی.
اما یک «همان همیشگی» خاص وجود دارد که نصیب تک‌تک ما می‌شود. سفارشش را خودمان نمی‌دهیم اما برای ما سرو می‌شود.
 
بالا پایین