با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!نام اثر:تلخ آبی
نویسنده: blue
ژانر:عاشقانه،تاریخی،تخیلی
خلاصه: ✧نورما دختری اشراف زاده بخاطر اتفاقی که شب تولدش میوفته
ورق زندگیش بر می گرده ،جریان هایی درون زندگیش رخ میده که باید
انتخاب کنه به عنوان یک نجیب زاده تن به اجبار بده یا مسیر زندگیش
در دست بگیره و با افرادی مواجه میشه که دوست اون یا برعکس هستن .
نام اثر:گیوتین
نویسنده:blue
ژانر:ترسناک
خلاصه:
﷽
تورا نمی شناسم ...
من یک مرد هستم با تمام خشونت و بدنی زمخت
سردی و گرمی زندگی جوری رد بر تنم گذاشت
که اماده باشم هر لحظه از گوشه ای تاریک خنجری شاه رگم را مورد هدف
قرار بدهد و نفس های اخرم باشد.
فریب احساست را نخور اگه به من اعتماد کنی بدترین انتخاب زندگی ات خواهم بود
اما این کارتو باعث قدرتمند شدن من می شود و تو مانند عروسکی با لباس سرخ
در دستان من تاب میخوری .
چَشمان سیاهَت را بر من مَبند
گیوتین را روی گردنت حس میکنی....
عنوان: داستانک نابودشدگان
ژانر: اجتماعی _ تراژدی _ جنایی
نویسنده: فاطمهثنا"F.S.Ka"
خلاصه:
شما در هر قسمت، داستان یک بیگناه را خواهید خواند.
زمانی که خنجر خشم، تیزیاش را به رخ فردی اشتباه میکشد و زمانی که هدف بیماریهای روانی درمان نشده جان انسان بیگناهی را میگیرد، داستان نابودشدگان تشکیل میشود.
عنوان: رویایی در اسارت تو
ژانر: عاشقانه
نویسنده: دلماه ملک
خلاصه:
مرا عاشق بیپروا بخوان!
من برای تو از هرچیزی میگذرم زمانی که تو تنها رویای منی!
در مسیر رویایم تو از راه میرسی،
تو میمانی و رفتنت جان میبخشد!
نیستی؟ در خیال کنار تو هستم.
خود سر به کوچههای خیس میزنم.
تو که بودی که بخاطرت از رویایم گذشتم؟
عیبی ندارد؛ حست ناتمام میماند در این دل تا بازگردی.
شاید کنارت باز رویایم رنگ بگیرد.
_
نام اثر: جبر و اجبار
نویسنده:saye
ژانر: اجتماعی، عارفانه، عاشقانه.
خلاصه:
داستان دختری از جنس لطافت، پاکی و معصومیت.
دخترکی گیر افتاده در مخمصهی جبر و اجبارهای زندگی و تن داده به خواستهی دیگران و منزجر از خود و سرنوشت.
ناگهان تصمیم به تغییر میگیرد، تغییری که...
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک