جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,483 بازدید, 54 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گریه‌ام جاری‌ست، بارانی که می‌بینی منم
چتر وا کن! ابر گریانی که می‌بینی منم

بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم!

از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟
صید از هر سو گریزانی که می‌بینی منم

کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بی‌وفا! سرباز بی‌جانی که می‌بینی منم!

اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی منم !
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟

بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چه‌ها کنم

گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول داده‌ام که بخواهم وفا کنم؟

بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم ...

اشکی نمانده‌است که جاری کنم ز چشم
جانی نمانده‌است که دیگر فدا کنم

ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام،
دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟

زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم

همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم

ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم

«به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم

در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم

خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
حتی مرا به نام، صدا هم نمی کند
دردا که فکر حال مرا هم نمی کند

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا
درمان که بگذریم، دعا هم نمی کند!

منت گذاشت بر من و عهدی دوباره بست
منت گذاشت، گرچه وفا هم نمی کند...

غم مثل کودکی ست که آغوش عشق را
محکم گرفته است و رها هم نمی کند

زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق
گر طاعتی نکرده ریا هم نمی کند!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
که بود؟ شهره‌ی عالم به سست‌پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی

چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی‌یابمش به آسانی

چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی، پریشانی

چه کرد؟ عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه‌ی مسلمانی ؟

چه از تو خواست؟ غزلهای بی‌رقیب مرا
کجاست؟ نزد رقیبان پی غزلخوانی

چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی ...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
با زبان گریه از دنیا شکایت می‌کنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت می‌کنم

از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده‌اند
در کنار دیگران احساس غربت می‌کنم...

جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر ک.س دشمنم باشد محبت می‌کنم

سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ‌ها
اشک می‌ریزند تا از خویش صحبت می‌کنم

بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی‌همزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت می‌کنم ...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه بسا طعنه‌زدن‌های تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن
هیچ ک.س قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می‌لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می‌توانم ... بشنو و باور مکن!

عشق اگر افسانه می‌سازد که در زندان دل
چند روزی میهمانم، بشنو و باور مکن!

در جواب نامه‌ی فرهاد اگر شیرین نوشت:
"با همه نامهربانم"، بشنو و باور مکن!

گاه اگر در پاسخ احوال‌پرسی‌های تو
گفته بودم شادمانم، ...بشنو و باور مکن!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
يارای گريه نيست، به آهی بسنده کن!
آری، به آه گاه به گاهی بسنده کن!

درد دل تو را چه کسي گوش مي‌کند؟
ای در جهان غريب! به چاهی بسنده کن!

دستت به گيسوان رهايش نمی‌رسد
از دوردست‌ها به نگاهی بسنده کن!

سرمستي صواب اگر کارساز نيست
گاهی به آهِ بعدِ گناهی بسنده کن!

اهل نظر نگاه به دنيا نمی‌کنند
تنها به ياد چشم سياهی بسنده کن!
 
بالا پایین