جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● اِعصار پاییز اثر MANA ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط BALLERINA با نام ● اِعصار پاییز اثر MANA ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,454 بازدید, 24 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● اِعصار پاییز اثر MANA ●
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
این روز‌ها؛ دل آسمان هم همچون دل من گرفته‌ست.
دلم پاییز را می‌خواهد،
دلم آن غروب‌های دلگیرش را می‌خواهد،
آن برگ‌های نارنجی و زرد رنگش را می‌خواهد،
آن روز‌های بارانی‌اش را می‌خواهد.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
دخترک غمگینی را می‌بینم، بر روی نیمکت‌مان نشسته‌است؛ می‌خواهم به گام‌هایم سرعت بخشم و خود را به او برسانم.
مردی جوان نزدیکش می‌شود؛ شاخه گلش را رو‌به‌روی او قرار می‌دهد.
دخترک شاد می‌شود، من دلتنگ.
دخترک لبخند می‌زند، من تلخند.
آن‌ها رفته‌اند و حال؛ من با دلِ گرفته‌ای بر روی نیمکت‌مان می‌نشینم و به امید دیداری دوباره، در انتظارت می‌مانم.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
آن لیوان قهوه را رو‌به‌رویت قرار می‌دهم و با سکوتی پر از حرف به آن سیاهی چشمانت خیره می‌شوم؛ هر دوی‌مان سکوت داریم، سکوتی پر از حرف‌های نا گفته.
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
همچون کودکی پنج ساله؛ دل‌گیر به آن سنگ سفید رنگ که اسم زیبایت رویش حکاکی شده است خیره می‌شوم.
قطرات باران؛ نم‌نم بر روی سنگ فرود می‌آیند.
تبسمی تلخ بر روی لبانم جای می‌گیرد؛ آسمان هم دلش برایت تنگ شده است.
او هم؛ همچون من گریه می‌کند.
همچون من؛ دلگیر است.
همچون من؛ دلتنگ است.
همچون من؛ در انتظارت است.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
دستانت را محکم می‌گیرم؛ ترس دارم.
ترس دارم که مبادا روزی برسد که دگر این دست‌ها را نداشته باشم‌.
ترس دارم که مبادا روزی برسد که دگر به جای بودن انگشت‌هایت در میان انگشت‌هایم؛ سیگار جای بگیرد.
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
بر روی برگ‌های زرد_نارنجی می‌نشینم و در انتظارت میان آن‌برگ‌ها می‌مانم؛
ثانیه‌ها،
دقیقه‌ها،
ساعت‌ها گذشت، تو نیامدی.
****
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
دلم آرامشی می‌خواهد؛ از جنس تو.
آسمان شب‌هایم تاریکی می‌خواهد؛ از جنس چشم‌های تو،
موهایم نوازش‌هایت و دستانم دست‌هایت را.
این روز‌ها دلم خوشبختی می‌خواهد؛ دلم، تو را می‌خواهد.
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
برایت از دلتنگی‌هایم گفتم و تو گفتی؛ می‌گذرد.
برایت از اشک‌هایم گفتم و تو گفتی؛ می‌گذرد.
برایت از دوست‌داشتن‌هایم گفتم و تو گفتی؛ می‌گذرد.
برایت از همه‌ی این روز‌های سرد پاییزی‌ام گفتم و تو در جوابم گفتی؛ می‌گذرد.
حال چه‌گونه می‌گذرد؟
این می‌گذرد چه است؟
تا چه وقتی در انتظارش بنشینم تا او؛ بگذرد.
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
نشسته‌ای روبه‌رویم و من بی‌حرف محو آن صورت مردانه‌ات می‌شوم.
کی؟ کجا؟ چه روزی رسید که حالِ من شد این؟
کی محو چشم‌ها، صدا، نگاه، حرف‌ها، قهقهه‌هایت شده‌ام؟
کاش، این خوشبختی همیشه همراه‌م می‌ماند؛ کاش هیچ‌وقت از کنارم نمی‌رفتی و من
هر ثانیه،
هر دقیقه،
هر ساعت،
محو تو می‌شدم و تو؛ همیشه برای من بودی.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,673
مدال‌ها
11
گردنبند را بر گردنم می‌بندی و با لبخند به آن خیره می‌شوی.
- آن گردنبند مگر چه دارد که این‌گونه لبخند می‌زنی؟
جوابم را نمی‌دهی و نگاه خیره‌ات را از آن برمی‌داری و به چشمانم خیره می‌شوی.
نگاهت را دوست دارم؛ همان نگاهت به من می‌فهماند که آن با ارزش است؛
همچون تو،
عشق‌مان،
زندگی‌مان.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین