موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,314
- مدالها
- 7
برای چه به کبوتری که بارها سنگ به سویش پرتاب کردهاید و با آن بالهایش را شکستید، امید میدهید؟
آخر مگر امید دردهایش را از روی دوشش برمیدارد؟
مگر امیدی که زیر خروارها خاک دفن شده است با نوازش دستانی که لکهی خون آن هنوز بر روی دستانش است، به سوی زندگی او بازمیگردد؟
حکم من، حکم آن پرندهای است که هر بار خواست از روی شوق پرواز کند، این مردم جماعت نامرد سنگ به سمت بالهای او پرتاب کردند و بالهایش را شکستند، من آن کبوتریام که قاتلم کَسانی هستند که از شوق آنها پرواز میکردم، وگرنه من کجا و شوق پرواز کجا؟
آخر مگر امید دردهایش را از روی دوشش برمیدارد؟
مگر امیدی که زیر خروارها خاک دفن شده است با نوازش دستانی که لکهی خون آن هنوز بر روی دستانش است، به سوی زندگی او بازمیگردد؟
حکم من، حکم آن پرندهای است که هر بار خواست از روی شوق پرواز کند، این مردم جماعت نامرد سنگ به سمت بالهای او پرتاب کردند و بالهایش را شکستند، من آن کبوتریام که قاتلم کَسانی هستند که از شوق آنها پرواز میکردم، وگرنه من کجا و شوق پرواز کجا؟