جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● بی‌خانمان‌‌تر از همیشه اثر معصومه خدایی ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط *نبوا* با نام ● بی‌خانمان‌‌تر از همیشه اثر معصومه خدایی ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,551 بازدید, 21 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● بی‌خانمان‌‌تر از همیشه اثر معصومه خدایی ●
نویسنده موضوع *نبوا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط *نبوا*
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
ما حتی اگر قلم‌مان هم تمام شود و ناچار شویم، حتی حاضریم با خون‌مان هم بنویسیم.
حتی اگر زمین و زمان جلوی‌مان را بگیرند، بی‌اعتنا به جهان، می‌نویسیم.
این‌ها فقط دل‌نوشته‌ی یک مغز مریض نیست،
بلکه ما با این‌ها زندگی می‌کنیم.
شب را صبح می‌کنیم و بی‌احساس‌تر از روز قبل، روز دیگر را شروع می‌کنیم.
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
ما همانانی هستیم که بعد از پایان یک روز با غربت، گوشه‌ی معروف‌مان می‌نشینیم و از سیمین می‌خوانیم.
بی‌اعتنا‌تر از ما در این‌جا پیدا نمی‌شود.
بی‌اعتنا به اندوه صبح‌مان، شعر را بلندتر زمزمه می‌کنیم.
هر روز و هر روز تکرارش می‌کنیم:
- نبسته‌ام به کَس‌ دل
نبسته کَس‌ به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها، رها، رها من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
زندگی ما دیگر از دیوانگی‌ هم گذشته است.
وقتی که چشم‌های خود را بر هم می‌گذاریم و ناگهان تصویر آسایش‌گاه مقابل چشمان‌مان جان می‌گیرد، خود را در گوشه‌ی جدیدی می‌بینیم.
همین‌ که یک گوشه‌ی جدید پیدا کرده‌ایم برای شهر قلب‌مان کافی‌ست تا لبریز از ذوق کودکانه شود.
همان‌ ذوقی که بعد از گذر چندین سال، تازه به یادش افتاده‌ایم.
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
روزها کتاب‌های اندک موجود در کتاب‌خانه‌ام را ورق زده‌ام‌.
از خواندن شعر سیمین دیگر خسته شده‌ام.
دیگر از روایت به زبان سوم شخص مفرد خسته شده‌ام.
شعر جدیدی را روزهاست که در تلاشم تا فراخوانم.
دیگر گوشه‌ی همیشگی‌ام هم خسته‌کننده شده.
باید این شعر را برایش بخوانم:
- بهانه‌ی من بغض خانه‌ی من
گرفته دلم گریه می‌خواهم
خیال خوش عاشقانه‌ی من
همیشه تویی آخرین راهم
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
ای سوداگر مرا بخوان، منِ بی‌نوا را بخوان.
خواندنت همچو جادو، مرا به خواب می‌برد.
مرا بخوان ای همچو من!
ای بی‌خانمان بدبخت!
تو من هستی؛ یا شاید هم من، تو هستم.
بی‌خانمانی ما، زبان زد مردان و زنان آسمان‌هاست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
هنوز هم در تکاپوی فهمیدن راز بی‌خانمانی‌ِمان هستم.
معلوم نیست در زندگی قبلی چه کرده‌ایم که این‌ها بر سرمان می‌آیند.
آری؛
تنها در این صورت است که می‌توانیم خود را قانع کنیم.
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
ما تمام شدیم و همه به اوج رسیدند.
ما از سر راه همه‌شان کنار رفتیم و با تلخندی، باز گشتیم. ما راه را نرفته باز گشتیم.
در این چرخه‌ی نیلوفری، کسی حق خروج ندارد و ما آن را نادیده گرفتیم.
ما بازگشتیم به آوارگی‌مان؛
ما هنوز هم بی‌خانمانی را انتخاب می‌کنیم... .
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
حتی اگر صدها راه پر زرق و برق، نشان‌مان دهند، باز هم همان گوشه‌ی خودمان‌ را انتخاب می‌کنیم.
ما بی‌لیاقت‌تر از آن هستیم که حتی گالُش‌های پاره‌ را بپوشیم.
زمانی که راه‌ را نشان‌مان می‌دهند و ما مثل کورها اشتباه می‌رویم، پس بی‌لیاقت هستیم.
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
در این سرای بی‌کسی، تنها ما بودیم که سری به بی‌خانمانی زدیم. ما بودیم که درهای بسته را نه یک بار‌، که صدها بار کوبیدیم و به خودمان نگرفتیم که کسی درب را نمی‌گشاید.
در زندگی‌مان حتی پرنده هم پر نمی‌زد و ما چه غریبانه پشت درب‌های بسته، در گوشه‌ای نشستیم و به بخت لگد خورده‌مان خندیدیم.
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,433
مدال‌ها
5
ما زندگی‌مان سراسر گوشه‌نشینی و عاقبتش هم بی‌خانمانی بود.
ما هر چند رنج دشوار به خود دیدیم‌، باز امّا حتی یک بار هم به مغزمان خطور نکرد که ای داد؛ ما شکست خورده‌ایم.
از زندگی، از کودکی، از بردگی، در این‌جاست که می‌گوییم:
- صحبت دوست همین‌طور به گوشم می‌رسید
باز ولی من بودم و حرف از فرارم می‌رسید
از فرار از زندگی از کودکی از بردگی
بردگی در این جهان با مغز پرپیچیدگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین