جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Ciel با نام ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,378 بازدید, 33 پاسخ و 24 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ●
نویسنده موضوع Ciel
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ciel
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
524
9,446
مدال‌ها
3
میان قلبم، برای تو نیمکتی خالی گذاشته‌ام.
تا اگر به‌من رسیدی، دقیقه‌ای بیشتر برای من بمانی.
تا خسته‌ی راه نشوی و اندکی بیشتر برای این کالبد، غزل عشق بخوانی.
رهگذران را نمی‌‌خواهم، من عابرانِ رهسپار را نمی‌خواهم.
این نیمکت، تنها جای توست.
بنشین و اندکی شعر برایم بخوان.


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
524
9,446
مدال‌ها
3
من آن‌قدر در پیله‌ی تنهایی خود ماندم که دیگر، پروانگی را از یاد بردم.
من آن‌قدر در میان تنیده‌های خود، تنیدم که دیگر بال‌هایم سالم نماند، شکست، نسخ شد.
من آن‌قدر منتظر سایه‌ی بال‌های تنومندت بودم که نشد، نیامدی و این آفتاب سوزناک پیکرم را سوزاند.
من در حصار جان خودم، پروانه نشدم اما می‌دانی!
دانستم که دل‌بسته‌ی پروانه‌ای همانند تو شده‌ام.
اگر پیله‌ی آغوشت را به من بدهی شاید، من هم همانند تو
پروانه شدم!

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
524
9,446
مدال‌ها
3
میان غبار اندوه، میان رعشه‌های درخت انگور
از آسمان دیگر دانه‌ای باران نمی‌آید.
میان سراب صبور، میان دل لرزه‌های وقت صعود
از بطن خاک دیگر، گلی بیرون نمی‌آید.
میان شب‌های هبوط، میان تزلزل‌های قلب بی‌فروغ
عشقی دیگر بر این کالبد نمی‌تابد.
گفتم که بدانی، میان همه‌چیز
تو دیگر برایم، همان خورشید تابناک سابق نیستی.

 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
524
9,446
مدال‌ها
3
در حوالی پالیز چشم‌هایم
دیگر قطره‌ای باران نمی‌بارد، دیگر آسمانی وجود ندارد.
در عمقِ عمیق خاک، دانه‌ای تسلیم می‌شود و دیگر هرگز جوانه نمی‌زند.
در این پیرامون، رد رخشیدن خورشید دیگر بر چشم‌هایم نمی‌تابد، دیگر نوری در این بستان خشکیده نیست.
درختان از شکوفه دادن بیزاراند و گل‌های دل‌مرده، از زندگانی خسته... .
 
بالا پایین