جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● جنازهِ احساسات اثر Zahramohammadi ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط زرطلا با نام ● جنازهِ احساسات اثر Zahramohammadi ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 721 بازدید, 21 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع ● جنازهِ احساسات اثر Zahramohammadi ●
نویسنده موضوع زرطلا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط زرطلا
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- میای یه مسابقه بذاریم؟
- چه مسابقه‌ای؟
(لبخندی می‌زند)
- این‌که کی بیشتر عاشق اون یکی می‌مونه!
(دستان دخترک را می‌گیرد)
- بهت اطمینان میدم که قطعاً، من برندم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- تو مثل ماه هستی!
- از چه نظر؟
- چون نور رو سرتاسر آسمون پراکنده می‌کنی اما... .
(لبخندی می‌زند)
- اما چی!
- اما، لکه‌های سیاهت رو، واسه‌ی خودت نگه می‌داری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- رو‌به راهی؟
(اشک می‌ریزد)
- مگه برات مهمه؟
- آره!
- معلومه، زمانی که داشتی خ*یانت می‌کردی هم مهم بود.
- درکم کن من از اول اون رو دوست داشتم فقط باهات اومدم چون... .
(سرش را پایین می‌اندازد)
- چون از روی ترحم باهام بودی! درسته؟
- من واقعاً، متأسفم.
- تأسف تو، دیگه فایده نداره!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- از هرچی آدم عاشقه بدم میاد.
(با چشم‌های سرد نگاهش می‌کند)
- بهتره، زود قضاوت نکنی.
- قضاوت نمی‌کنم! می‌دونم که میگم.
- تو هیچی نمی‌دونی. مگه تا حالا عاشق شدی؟
- نه! ولی توی فیلم‌ها... .
(وسط حرفش می‌پرد)
- واقعیت با فیلم خیلی فرق داره دلبر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- چته، خوبی؟
-آره، خوبم!
- چرا ديگه شوخی نمی‌کنی، نمی‌خندی!
(لبخند تلخ)
- مگه خودت این رو نمی‌خواستی!
- من گفتم خوشم نمیاد زیاد... .
- ببین خودت هم داری اعتراف می‌کنی! دنبال چه دلیلی هستی؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- نگاه کن بهتره بهم خیلی وابسته نشی!
- چرا؟ نکنه می‌خوای فراموشم کنی و ولم کنی بری!
(اخم می‌کند)
- نه! فقط من همیشه ممکنه پیشت نباشم، واسه‌ی همین.
-چرا نمی‌تونی پیشم بیای؟
- من نمی‌خوام، بیشتر وقتم رو باهات بگذرونم!
(شوکه می‌شود)
- یعنی چی!
- منظورم رو بد برداشت نکن، اما من دلم می‌خواد بیشتر با دوست صمیمیم باشم!
(بغض می‌کند)
- باشه.
- مرسی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- می‌خوام یه چیزی بهت بگم.
- چی؟
(دسته گل را به او می‌دهد)
- من دوست دارم، اما... .
- واقعاً، خیلی خوبه ولی منظورت از اما چیه؟
- من ازت استفاده کردم ولی پشیمونم یعنی اون من بودم که... .
(اخم می‌کند)
- که چی؟
- سهام شرکت تو رو، بالا کشیدم.
(می‌شکند اما ظاهرش را حفظ می‌کند)
- می‌دونم! از اولم می‌دونستم، ولی نیازی نیست از روی ترحم بهم ابراز علاقه کنی!
- یعنی چی؟
- یعنی هیچی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- من یکی رو دوست دارم ولی نمی‌دونم چجوری بهش ابراز علاقه کنم. آخه خنگه!
- خب وقتی دیدیش بغلش کن!
(او را به آغوش می‌گیرد)
- دیوونه چرا من رو بغل می‌کنی گفتم اون رو، صبر کن. نکنه اون منم!
- آره اون تویی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- دست‌هام رو بگیری من رو با خودت ببری، سمت آسمون... .
- بعدش.
- بعدش هم بغلم کنی. همون‌طور که روی هوا معلق هستیم، با هم برقصیم!
- خوب؟
(چشمانش پر از نفرت می‌شود)
- آخرش هم پرتت کنم سمت خورشید، تا بسوزی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
561
3,562
مدال‌ها
4
- برام توضیح بده چرا توی اون شرایط ولم کردی؟
- می‌دونی که خیلی دوستت دارم!
- بحث عوض نکن، برو سر اصل مطلب.
- من دوستت دارم، خیلی زیاد.
- آره دوستم داشتی که بهم خ*یانت کردی. مگه من چی کم گذاشتم؟ اصلاً دوستم داری؟!
- من تو رو خیلی دوست دارم. اما زندگی گاهی تو رو می‌ذاره، لبه‌ی پرتگاه و همین عشق هم نمی‌تونه نجاتت بده!
- اگه مشکلی بود، می‌تونستیم با هم حلش کنیم. اما چرا بهم نگفتی؟ بهم اعتماد نداری؟
- جوابی نداری بدی مگه نه؟ هه خوبه!
-ببین... .
- دیگه همه چی بین ما تموم شد. این آخرین خداحافظی ماست! خیلی دوستت دارم بی‌وفا.
(از اون‌جا دور میشه)
- من خیلی، خیلی، خیلی بیشتر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین