جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● سحرگاه بی‌طلوع اثر meliss ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Meliss با نام ● سحرگاه بی‌طلوع اثر meliss ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,145 بازدید, 21 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● سحرگاه بی‌طلوع اثر meliss ●
نویسنده موضوع Meliss
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Meliss
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
***
تو پرِ پرواز من بودی کبوتر کوچکم؛ حال بدون تو چه‌گونه به اوج آسمان پرواز کنم؟
پر و بالم شکسته جانانم، نیستی تا با بودنت پر و بالم را پیوند بزنی!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
***
کتابچه‌ی ادبیاتت را بوسیدم و محکم در آغوشش گرفتم؛ صدای شعر خواندنت در گوشم می‌پیچد... .
زمانی که با آن صدای دلنشینت الا یا ایها الساقی می‌خواندی و من را به صبر و آرامش دعوت می‌کردی!
آرامشم، جز صدای تو چیزی مرا آرام نمی‌کند؛ خودت را به این مجنون دل‌خسته برسان... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
***
روی چمن‌ها دراز می‌کشم و به آسمان چشم می‌دوزم... .
جایت کنارم خالی است، نیستی که شکل ابر‌ها را برایم تفسیر کنی!
نیستی که بگویی: «ببین، این دو دست یک‌دیگر را گرفته‌اند؛ این منم، این تو!»
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
***
زیر باران قدم می‌زنم، دم‌ دمای صبح است و یک هفته از آسمانی شدنت می‌گذرد!
بین خودمان بماند فرشته‌ام، حتی باران هم بدون تو صفا ندارد!
حتی عطر خاک باران خورده هم بدون تو لذت‌بخش نیست!
حتی آشی گرم‌ هم بدون تو در زیر باران و هوای سرد خوش‌مزّه نیست!
چون تو نیستی... هیچ‌چیز لذّت بخش نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
***
کنار ساحل قدم می‌زنم، با هر قدم؛ به یاد خنده‌های از ته‌دلمان،‌ اشکی روی گونه‌ام می‌غلتد.
به یاد زمانی که با کلاه حصیری‌ات می‌دویدی و باد موهایت را به پرواز در می‌آورد... .
آن زمان نمی‌دانستم، نمی‌دانستم که روزی حسرت آن روز‌ها را خواهم خورد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
روی ماسه‌های کویر دراز می‌کشم، سکوت کویر مرا در خود می‌بلعد‌.
به آسمانی که گویی به وسعت جهان است خیره می‌شوم، امشب قلب ماه هم، هم‌چون من گویی مات و گرفته است!
او هم درد دوری‌ات را حس می‌کند عزیزکم.
ماه شبِ چهارده من، نیستی تا شبم را با بودنت روشن کنی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
جانِ دلم، قهوه‌‌ی تلخ من شیرینی وجودت را کم دارد؛ چرا رفتی و روزگار من را هم‌چون قهوه‌ی در دستم، تلخِ تلخ کردی؟
شیرینم، قلب و مغزم وجودت را طلب می‌کند!
من و تمنّای خیالت، در فراغ تو غرق شده‌ایم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
پاییز من بدون تو دگر رنگ و بویی ندارد جانانم.
دیگر نیستی تا برایم از شعر‌های علیرضا بدیع بخوانی!
نیستی و این خش‌خش برگ‌ها بدون تو هیچ لذّتی ندارد... .
نیستی تا پاییز را با رنگ و بوی دوست‌داشت‌نمان زیبا‌تر کنیم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
از خدا که پنهان نیست، از تو چه پنهان دلبرکم، بعد از چند سال، هنوز هم برایت نامه می‌فرستم؛ آدرس خانه‌ی ابدی‌ات را پایش می‌نویسم و هر سری پستچی با گرفتن نامه نگاه ترحم برانگیزی بر من می‌اندازد... .
می‌دانم که هنوز هم تک‌‌تکشان را مثل همان سال‌ها با لبخند می‌خوانی و آخرش مجنون دیوانه خطابم می‌کنی!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
ساعتی که برایت خریده بودم دیگر کار نمی‌کند عزیزکم؛ چه کنم که باتری‌اش با نبض روی دستت کار می‌کرد!
قلب من هم تنها با همین نبض کار می‌کرد اما حال... .
عزیزِ قلبم، قرار بود این باتری‌ عمر هر دوی ما را مشخص کند؛ تو رفتی و من را این‌جا در خاطراتت غرق کردی!
 
بالا پایین