فایل شده ● غربت‌نشین اثر تارا مطلق ●

[Tara Motlagh]

نام دلنوشته: غربت نشین
اثر: تارا مطلق
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @ALVIN
کپیست: @نازی.م
مقدمه:
جرمم عاشقی بود
و حکمم تبعید به غربت.
و من عشق را به آغوش قلبم کشیدم و کوچ کردم به غربت.

 

[Ayumi]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡ ​

 

[Tara Motlagh]

نمی‌دانستم که عشق جرم است
و عاشق مجرم.
نمی‌دانستم و دنیای عشق مرا در خود غرق کرد
و حکم‌ام رفتن بود.
مرا در دادگاه منطق بی‌احساس‌شان،
محکوم به غربت کردند.
***

 

[Tara Motlagh]

از یاد نخواهم برد،
این روزها را که پیله ‌کرده‌ام به کنج غربت
و فراموش نخواهم کرد حکم قلب‌های بی‌رحم‌شان را،
که مرا به غربت نشینی کشاند.
مرا در این روزگار بی‌عاطفه،
میهمان دلتنگی کردند.
***

 

[Tara Motlagh]

نه دستی‌ست و نه دلی،
که ببافد این موهای بلند و پریشان را؛
تا جمع کنند بساط شب تار را از این شهر دور.
نه دستی‌ست و نه دلی،
این‌جا غربت میان موهایم حکم می‌راند.
***

 

[Tara Motlagh]

میان میدان‌گاهی غربت
آن‌جا که دل‌های‌شان خالی از عشق است،
خالی از فهمیدن دل‌های رنج‌دیده
و سرشار است از بی‌رحمی‌
تارهای به هم گیس شده موهایم را به دار آویختم.
***

 

[Tara Motlagh]

قلبم را پیش کشیده‌اند،
رحم نکردند و چنگ‌اش زدند،
جدایش کرده‌اند
و زیر پاهای بزرگ غربت انداخته‌اند.
حرف اول و آخر دل‌های غریب‌ کش‌شان،
مرگ عشق است‌.
***

 

[Tara Motlagh]

چه فکر می‌کنند مردم این روزگار بی‌مهر؟
من قلبم را قول داده بودم،
به او که عشق آفرید و رفت.
بگویید بتازند و بتازانند.
به قلب عاشقم قسم،
جور غربت هم قولم را نشکند.
***

 

[Tara Motlagh]

از غم غربت شنیده‌ای؟
خوب است که نمی‌دانی؛
طلوع‌اش کسوف است،
غروب‌اش دریای خون
و شب‌اش خسوف.
و این دور تمام نمی‌شود.
***

 

[Tara Motlagh]

این‌جا نه زخمی بر تن‌ات می‌نشیند،
نه خونی می‌ریزد،
نه کسی می‌میرد.
هر لحظه‌اش زادن است؛
زادن غم.
هر لحظه‌اش چشم کشیدن‌ است و شکیبایی
و دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی و... .
***