جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● قرار بی‌قراری راضیه کیوان نژاد ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Raaz67 با نام ● قرار بی‌قراری راضیه کیوان نژاد ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 770 بازدید, 26 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● قرار بی‌قراری راضیه کیوان نژاد ●
نویسنده موضوع Raaz67
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
تمام سلول‌های یخ زده‌ از سرمای فصل همیشه سپید پوش روزهایم را گرمای دستان تو آب کرد، تو با شعله‌ی عشقت آن‌قدر گرما بخشیدی که دوباره خون در رگ‌هایم جریان پیدا کرد و مسیرش را به تک‌تک سلول‌های یخ زده‌ام رساند و من رنگ و آبی گرفتم و به من جلا بخشیدی.
 
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
من همیشه ترس داشتم از نامردی و بی‌وفایی هم‌جنسانت! ترس داشتم که درب قلب پر تلاطمم را به روی یکی از هم‌جنسانت باز کنم و ریتم تپش قلبم را به عاشقانه‌هایش بسپارم.
 
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
آن زمان که آواز سر دادن هووی آمده بر سر زنِ همسایه و آوار شدن زندگی‌اش را مادرم برایم بازگو می‌کرد که هم‌جنسانمان به یک‌‌دیگر رحم نکرده‌اند و روی خرابه‌های زندگی دیگری خشت‌خشت خوشبختی چیده‌اند، غنچه‌‌ی لب‌هایم از ترس، هیچ‌گاه به خنده باز نشد و ترس را برایم بیشتر کرد و هر لحظه را برایم خزان‌تر کرد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
تو درست همان زمان آمدی و ورق سیاه زندگی‌ام را با مداد معجزه‌گر خدا، سپید نوشتی و ترس را از آن هوو و تعریف‌های مرد بی‌احساسش، هر لحظه از من زدودی و فردین روزهای شکست‌پذیر من در برابر غول بیماری این روزهایم شدی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
تا قبل از تو پاییز، تنها فصل متولد شدنم و هدیه‌ی روزهای تولدم، تنها قدم زدن در میان برگ‌های رنگارنگش بود، اما تو درست همان روزهایی آمدی که پیاده‌روی دو نفره روی برگ‌هایش و گوش دادن به خش‌خششان را با قدم‌هایت، کنارم زیباترین صدای دنیا کردی که دوست دارم تا ابد یک فصل باشد به نام پاییز و یک جاده که ته ندارد و من و تویی که از راه رفتن روی برگ‌های زرد و نارنجی‌اش خسته نشویم.
 
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
گنج قارون قصه‌ی من، تو بودی. تویی که مانند فردین، مرا از غرق شدن در رودخانه‌ی درد‌هایم نجات دادی‌. تویی که عشق و زندگی را از دیدگاهم که، هم‌جنسانت فقط به فکر هوس‌های امروز و فردایشان بودند و مانند اسمارتیز رنگارنگش را دوست داشتند، یک به یک، پاک‌کن به دست گرفتی و از ذهن و روحم پاک کردی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
قصه‌ی کودکی‌ام را که مادر برای به خواب رفتنم از شاهزاده با اسب سپید در گوشم لالایی می‌کرد را تو خود به واقعیت تبدیل کردی؛ هر چند تو شاهزاده‌ی سواره بر اسب نبودی، تو در داشتن صبوری در عشق و محبت و دوست‌داشتن شاهزاده بودی، که جایت روی اسب نبود روی قالیچهٔ سلیمان بود و مرتبه‌ات از هر انسان دیگری در انسانیت والاتر! تو خود به معنای واقعی اشرف مخلوقات بودی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
اشرف مخلوقاتی که گل سِرشتش همانند دیگران بود، اما تو آن‌قدر مردانگی کردی که انگار آن را از بهشت برینِ خدا، همان کاخ هفت طبقه‌ی رویاهای ابدیمان آورده بودند و تو متولد شدی و خالقمان با وجودت همان لبخند دل‌نشینِ راضی بودنش از مخلوقش را به لبانش آورده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
تو با من چه کردی که این‌گونه وصفت را بازگو می‌کنم. زلیخای زمانه نبودم، اما آن زمان که زیبایی ظاهری‌ام به دست باد خزان روزهای بیمارگونه‌ام کم‌رنگ‌تر شده بود؛ تو با دستان پرمهرت، آن‌قدر عشق به پای قد و قامتم ریختی و هنر گِل دست خدا را با روح مهربانت نقاشی کردی که آن حلقه‌های قهوه‌ای دور چشمانم که پیوند عجیبی با زیر پلک‌هایم بسته بودند، با حکم عشق تو، طلاقشان صادر شد و زیبایی‌ام را دوچندان کردی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,364
18,977
مدال‌ها
7
می‌دانی این‌ها نمی‌دانند که تو چه بزرگ مردی هستی! نامت کوروش نبود، امّا کاری که برای یک روح لطیف زخم خورده‌ای همچون من کردی، باید کلمه‌ی کبیر را همانند کوروش کبیر، کنار نام تو آورد تا الگویی باشی برای تک‌تک پسران سرزمینم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین