- Dec
- 2,460
- 15,251
- مدالها
- 11
گیلماه من... .
انگار که ماه را در چشمانت اسیر و گرمای خورشید را میان دستانت پنهان کردهای. انگار که تنت به بلندای سرو و به سَبزی مثل جنگلهای گیلان است.
انگار که از آسمان آمدهای، روی موهایت اَبرها خوابیدهاند. ستارهها در دامنت آرام گرفته و بوی پاییز را میدهی.
انگار که فرزندِ دریایی، آبیِ پیراهنت رَدی از زندگیست و همصدا با نهنگهای اقیانوسی.
گیلماه، تو فراتر از رویایی... .
انگار که ماه را در چشمانت اسیر و گرمای خورشید را میان دستانت پنهان کردهای. انگار که تنت به بلندای سرو و به سَبزی مثل جنگلهای گیلان است.
انگار که از آسمان آمدهای، روی موهایت اَبرها خوابیدهاند. ستارهها در دامنت آرام گرفته و بوی پاییز را میدهی.
انگار که فرزندِ دریایی، آبیِ پیراهنت رَدی از زندگیست و همصدا با نهنگهای اقیانوسی.
گیلماه، تو فراتر از رویایی... .