جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ARMINA با نام ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,364 بازدید, 23 پاسخ و 26 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●
نویسنده موضوع ARMINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ARMINA
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
گیل‌ماه من... ‌.
انگار که ماه را در چشمانت اسیر و گرمای خورشید را میان دستانت پنهان کرده‌ای. انگار که تنت به بلندای سرو و به سَبزی مثل جنگل‌های گیلان است.
انگار که از آسمان آمده‌ای، روی موهایت اَبرها خوابیده‌اند. ستاره‌ها در دامنت آرام گرفته و بوی پاییز را می‌دهی.
انگار که فرزندِ دریایی، آبیِ پیراهنت رَدی از زندگی‌‌ست و هم‌صدا با نهنگ‌های اقیانوسی.
گیل‌ماه، تو فراتر از رویایی... ‌.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
رُز آبیِ من... ‌.
اگر از آدم بودن انصراف می‌دادم؛ گل یاسی می‌شدم بر تکه‌ای آهن‌ زنگ‌زده، پرتو نوری که به چشمانت می‌تابد، مارک ش*رابی که همیشه مایل به نوشیدن آن هستی یا نوارکاسِتی که پُر از کنسرت‌های ضبط شده‌ی شجریان، شاید هم فقط می‌خواستم اَبر بشوم و بر گیسوان تو ببارم.
اگر از این روزهای تیره‌ی پاییزی انصراف می‌دادم احتمالاً از خودم به تو می‌گریختم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
بهارکم... ‌.
می‌گویند تو از آسمان‌ آمده‌ای، اَبرهای فروردین دوست دارند در دامنت بخوابند.
از روزهای گذشته آمده‌ای، شب‌های لاله‌زار و وقت‌هایی که عطر یاس در خیابان اردیبهشت می‌پیچید.
می‌گفت تو شاه‌بیت یک شعری، یک غزل‌ خوش قافیه که همیشه رنگ آبیِ لاجوردیِ دریاست. انگار که زاده‌ی بهار باشی، تـنت همیشه بوی شکوفه‌های گیلاس را می‌دهد.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
این‌بار برای وداعمان صدایت می‌زنم:
- شیرینِ بی‌فرهاد... ‌.
بوته‌ی یاس بودم، تو خود مرا خشکاندی و مرا که عادت به شنیدن صدای تو داشت از یاد بردی.
یاد تو همیشه با اندوه می‌آید و غمی در هوا می‌پیچد که عطر پیراهن تو را می‌دهد.
تو هزاران شعر سپید در چشم‌هایت پنهان کرده بودی و من دوست داشتم شاعر آن‌ها باشم.
من همان گل یاسی بودم که دوست داشت روی موهایت بنشیند.
می‌خوانم برایت غزل خداحافظی را.
می‌خوانم برایت سروده‌ای از دلتنگی و خستگی.
می‌خوانم برایت شعری که در خون‌‌، بغض‌آلود می‌غلتد.
دیدارمان باشد به قیامت... ‌.
***
1402/08/12
«پایان»
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین